ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

رمان دو روي عشق8

صبح شد بلند شدم یه دوش گرفتم و یه دست لباس مرتب تنم کردم. با ادوکلن هم دوش گرفتم یه آژانس و یه کله دهکده.
رسیدم سر کوچه زنگ زدم رو موبایلش اومد جلو پنجره و راه رو بهم گفت. طبقه سوم یه آپارتمان 8 واحدی. رفتم داخل. اومد به استقبالم و برای اولین بار یه لب داغ ازم گرفت که یه آن فکر کردم سماور گازی خونمو ماچ کردم. رفتیم داخل حال و من هم شروع کردم با ویدئو ور رفتن هنوز زمانی نگذشته بود که متوجه گندی که زده بودم شدم به جای اینکه فیلمها روSP ضبط کنم LP ضبط کرده بودم برا همین دستگاهشون پخش نمیکرد. نشستم رو مبل که اومد توی حال با 2 تا استکان چای. گفت درست شد براش توضیح دادم چی شده. گفت عیبی نداره. اومد بغلم رو مبل نشست دستمو گرفت و زل زد تو چشام. گفت کامی میدونی آدم تو چشات غرق میشه. گفتم من نجات غریق خوبی نیستم نجاتت بدم گفت لذتش به اینه که آدم توش غرق بشه. جفتمون رمانتیک شده بودیم دستمو انداختم گردنش و یه لب ازش گرفتم. با کمال میل خودشو در اختیارم گذاشت. بعد از چند دقیقه به خودم اومدم دیدم لخت تو بغل همیم. من خیلی با ORAL SEX حال میکنم شروع کردم به لیسیدن تمام بدنش از مغز سر تا نوک انگشتهای پاش. میتونستم رضایت رو توی اعمالش ببینم. دیگه وقتش بود باید میرفتم سر اصل مطلب پاهاشو جمع کردمو شرتشو در آوردم. یه نگاهی به کسش کردم و حظ کردم از این سلیقه. معلوم بود آماده همچین برنامه ای بوده خلاصه دل و به دریا زدمو شروع کردم به لیسیدن کسش
. واقعا لذت بخش بود خوش طعم و گوارا 10 دقیقه ای میشد این کارو براش انجام میدادم حالش حسابی بد شده بود بدنش میلرزید. گفت حالا نوبت منه.‎@‎جامونو عوض کردیم مثله قهطی زده ها شروع کرد لیسیدن بدنم آنفدر این کارو خوب انجام میداد که داشتم دیوانه میشدم. بعد از چند دقیقه بهش اشاره کردم که برام ساک بزنه اما ازم معذرت خواهی کرد و ازم خواست این چیزو ازش نخوام. قبول کردم. یه نگاه از سر شهوت بهم کردویه دست به کیرم زد که مثل ستون تخت جمشید استوار وایساده بود و گفت شوندولت چشه ؟ گفتم : نمیدونم شما دکترشین ؟
گفت داروشو دارم بدم ؟
گفتم لطف میکنید ؟
گفت خرج داره؟
گفتم : هرچی باشه قبوله؟
گفت : فقط باید برای من باشه؟
منم از خدا خواسته گفتم باشه قبول ؟
گفت : قول مردونه؟
گفتم : مردومنه. زنونه. بچه گونه. و...
با یه دستش آب دهنش رو مالید سر کیرم و گفت بزار یه دلی از عزا در بیاره. منم با یه چشم از روی شهوت پاهاشو باز کردم
سر کیرم رو گذاشتم رو سوراخش گفتم از جلو میشه ؟
با سر بهم جواب داد.
من هم خیلی آهسته شروع کردم به داخل کردن کیرم تو کسش. در آوردمش و دوباره این کارو کردم و آروم شروع کردم به تلمبه زدن.
هرچی زمان میگذشت بیشتر حال میداد. کسش مثله تنور داغ بود و البته خیس. احساس کردم دارم میپرم اما نمی خواستم تنهایی این کارو بکنم. بهش گفتم پوزیشنمونو عوض کردیم من به کمر خوابیدم اون هم اومد نشت رو کیرم تازه یادش افتاد چقدر بلند و درازه یه آهی کشید که کیف کردم. همینجور که بالا پایین میشد با چوچولش هم بازی میکرد. داشتم باهاش حرف میزدم تا روش باز بشه و موفق هم شدم. شروع کرد به حرفهای سکسی زدن دیگه داشت داد میزد از جر خوردنش میگفت و از اینکه چقدر دارم بهش حال میدم. یواش یواش دیدم داره اونم میپره منم داشتم میپریدم توی یک آن که داشت ارگاسم میشد من هم به ارگاسم رسیدم و چون نمیخواستم بهش و به خودم ضد حال بزنم همونجا خالی شدم. دیگه نا نداشتم از جام تکون بخورم نیم ساعتی همونجا خوابیدیم بعد با هم رفتیم دوش گرفتیم. درسته اونروز از کاسبی افتادم اما خیلی حال داد بهم.
تا اون روز اگر با دختري بودم فقط به فكر اين بودم كه تو دوران دوستيمون از همديگه يه كامي بگيريم و بعد والسلام.
نميدونستم دوز نارو زدن بعضي دخترها خيلي بالاست. با وجود روابطي كه داشتم ولي اين تجربه رو نداشتم. بايد ميفهميدم وقتي اين خانوم ص كه هنوز يه هفته نشده باهاش دوست شدي مياد تو بغلت ميخوابه ممكنه كه شرش بيشتر از خيرش باشه.
روزهامون با هم ميگذشت. ص شده بود سوگلي من. ديگه هر چي ميگفت همون بود. در هفته دو شب رو هم خونه من ميموند و با هم يه حال و حولي به قول جوونها ميكرديم.
زماني كه هنوز ص نيومده بود تو زندگيم يه دوست دختر داشتم به نام فرانك. خداييش خيلي گل بود. 2 سالي بود با هم دوست بوديم ولي اين دختر اينقدر خانوم بود كه من اصلا دلم نميومد فراتر از يه لب دادن پيش برم. يكي از معدود انسانهايي بود كه تو زندگيم هر كاري براش انجام دادم با خوبي جوابم رو داد. و هيچ وقت پرخاش نكرد.
چند ماهي بود كه من با ص دوست شده بوديم. من قضيه رو با فرانك در ميون گذاشتم. قرار شد كه فقط به چشم يه دوست خوب همديگرو ببينيم و روابط بينمون هم در حد همين نوع دوستي باشه.
گهگداري با هم با تلفن صحبت ميكرديم و از حال هم جويا بوديم.
يه رو ز كه برف شديدي هم اومده بود داشتم حاضر ميشدم كه برم سر كار. موبايلم زنگ خورد. فرانك بود.
ك : به به. سلام. ببين كي زنگ زده.
ف : سلام. خوبي كامي جان. ؟
ك : من كه خوبم. اما مثل اينكه تو زياد خوب نيستي ؟
ف : آره. دلم گرفته. كاش ميشد ببينمت.
ك : مخلصتم هستم. ميرم مغازه يه كم كارام رو ميكنم بعدش كجا بيام ببينمت ؟
ف : من دانشگاهم. شماره مهشيد رو كه داري ؟
ك : آره عزيزم. دارم. رسيدم زنگ ميزنم به مهشيد تا بهت بگه.
ف : مرسي. از لطفت. فقط زود بيا.
ك : چشم.
خداحافظي كرديم با هم.
در اصل مغازه كاري نداشتم. با وجود برفي هم كه داشت ميومد كاسبي صد در صد تعطيل بود اونروز. ولي به هر حال بايد ميرفتم چراغ مغازه رو روشن ميكردم. به هر حال كاسب بوديم خير سرمون.
داشتم شير قهوه درست ميكردم كه بزنم بر بدن صداي ص منو به خودم آورد. ( برا من هم درست ميكني جيگر ؟ )
برگشتم سمت صداش جلوي اوپن وايساده بود. ( بعد از آشناييمون يه كليد بهش داده بودم تا راحت بياد و بره )
ك : سلام كي اومدي خوشگله ؟
ص : همين الان. خسته بودم حسش نبود برم خونه. ( شب قبلش شيفت شب بود تو بيمارستان )
ك : خوب كاري كردي. بشين برات يه شير قهوه بيارم حالت بياد سر جاش.
ص : چشم بابايي ( تيكه كلامش بود به من ميگفت بابايي. با يه لحجه كودكانه خودش رو برام لوس ميكرد. مخصوصا زماني كه كارش گير بود واقعا خرم ميكرد با همين حركاتش )
شير قهوه كه حاضر شد رفتم رو كاناپه كنارش نشستم.
ك : بفرماييد ني ني كوچولو.
ص : چشم بابايي. چه عجب بابايي من يه روز رو خونه مونده نرفته سر كار ؟
ك : ديدم برف مياد گفتم يه كم دير تر برم از خونه بيرون.
ص : منو بگو دلم رو صابون زدم امروز كامل پهلوي هميم.
ك : ميرم مغازه يه كاري دارم. بعدش ميرم شريعتي و بعد ميام خونه. تو هم شب بمون. با هميم ديگه.
ص : باشه عزيزم هر چي تو بگي.
لبش رو به لبم چسبوند. واقعا خوشمزه بود لبش و البته داغ و حيران كننده.
داشتيم معاشقه ميكرديم. سست شده بودم برا رفتن ولي ياد قرارم با فرانك كه افتادم نظرم عوض شد. تو لب و لوچه هم بوديم كه موبايلم زنگ خورد. من هم برداشتم.
ك : بله ؟
ف : راه افتادي ؟
ك : نه هنوز.
ف : بيا ديگه چقدر لفتش ميدي ؟
ك : چشم. الان ميام.
ف : اومدي بيا طبقه دوم. كلاس شماره 211
ك : باشه. حتما.
خداحافظي كردم و قطع كردم.
ص : بايد حتما بري ؟
ك : آره عزيز. ولي زود ميام. قول.
ص : كي بود زنگ زد ؟
ك : يكي از بچه ها.
ص : از كي تا حالا بچه ها ليدي شدن ما خبر نداريم.؟
ك : ليدي كدومه بابا.
ص : كامران فكر كردي من خرم. صداي دختره تا اينجا ميومد. بيا كلاس 211 اونوقت ميگي يكي از بچه ها بود.
ديگه نميتونستم بپيچونم.
ك : راستش اين يه دختريه به نام فرانك. خيلي وقته كه بهم زديم. اما امروز ميخوام برم باهاش خدا حافظي كنم براي هميشه.
ص : حتما بايد بري اونجا خداحافظي كني ؟
ك : فكر ميكنم برم بهتره.
ص : بگو به خاك مادرم ميخوام برم خداحافظي كنم.
بد منو گذاشته بود تو منگنه.
ك : به خاك مادرم ميرم براي خداحافظي.
ص : براي هميشه ديگه ؟
ك : آره عزيزم.
ص : قول ؟
ك : قول.
ص : پس من خونه منتظرتم.
ك : چشم. زود ميام.
ازش خداحافظي كردم و از خونه زدم بيرون. ديگه مغازه هم نرفتم. يه دربست گرفتم رفتم سمت فرانك.
رسيدم دم در دانشگاهشون. داخل شدم و رفتم به همون آدرس كه داده بود. در كلاس نيمه باز بود. يه نگاه به داخل كردم ديدم فرانك با چند تا از دوستاش دارن حرف ميزنن.
رفتم داخل.
ك : سلام.
ف : سلام. خوش اومدي. بچه ها اين همون كامرانه كه ازش براتون گفتم.
دوستاش باهام سلام و عليك كردن و يه كم شوخي با هم كرديم و سروكول هم زديم.
يواش يواش دوستاي فرانك پيچيدن بيرون از كلاس. من و فرانك تنها مونديم. فرانك رفت در كلاس رو چك كرد و اومد سمت من.
دستش رو انداخت دور گردنم و لبش رو گذاشت رو لبم.
من هم دوست داشتم باهاش همراهي كنم. يه دقيقه اي تو همين حال بوديم. بعد از هم جداشديم و نشستيم رو صندلي.
ياد دوران دانشجويي خودم افتادم. يادش به خير.
ف : كامران. بيا مثل قديم باشيم با همديگه. من اينجوري داره اعصابم خرد ميشه.
ك : يعني چي ؟ مثل قديم يعني چي ؟
ف : يعني اين كه بگو من تو زندگيه تو چه كارم ؟
ك : تو يكي از بهترين دوستان من هستي كه هميشه هم از احترام خاصي برخورداري.
ف : من نميخوام فقط دوست تو باشم. من ميخوام عشق تو باشم.
ك : ما كه با هم صحبت كرده بوديم. چرا دوباره اين حرف رو ميزني ؟
ف : ميدونم كه قول دادم بهت ولي ميخوام بزنم زير قولم.
ك : نميتوني. ميدوني كه اوضاع زندگيه من چه جوريه.
ف : آره ميدونم. يه دختر لاشي اومده تو زندگيت من شدم آشغال.
ك : چرا اين حرف و ميزني. تو سروري. در ضمن ص هم لاشي نيست. تو مثلا تحصيل كرده اين مملكتي اين واژه ها چيه از دهنت در مياد. ؟
ف : ببين چه طرفداري ميكنه از اين دختره. مگه اون چي داره كه من ندارم ؟
ك : جفتتون براي من يه اندازه ارزش داريد. ولي چه كنم كه الان سر دوراهيم.
ف : جون كامي بيا دوباره شروع كنيم. اصلا هر چي تو بگي من قبول ميكنم. حتي حاضرم جسمم رو بزارم در اختيارت.
ك : بس كن دختر خوب. تو كه ميدوني تنها دختري بودي تو زندگيم كه به خاطر خودش ميخواستمش نه به خاطر سكسش.
ف : همين عذابم ميده. تو اين چند وقته سعي كردم يه دوست پسر براي خودم انتخاب كنم ولي با هر كس كه دوست شدم به هفته نكشيده ميخواستن باهام رابطه جنسي بر قرار كنن. اما تو اين كا رو نكردي.
ك : من براي تو احترام زيادي قائلم. براي همين اين كار رو نكردم با وجود اينكه ميدونستم به من نه نميگي.
تو همين حين موبايلم زنگ خورد. شماره خونه افتاده بود.
ك : جانم.
ص : هنوز كارتون تموم نشده ؟ ( اين جمله با يه طعنه اساسي همراه بود )
ك : چرا ديگه دارم ميام.
ص : زياد به خودت فشار نيار. بياي خونه كارت دارم.
ك : چشم. فعلا باي.
برگشتم سمت فرانك. چشاش خيس اشك بود. آرايشش تو صورتش پخش شده بود. خيلي دلم به حالش سوخت. ولي به دو دليل نميتونستم به خواستش پاسخ مثبت بدم. اول اينكه ص حسابي منو شيفته خودش كرده بود. دوم اينكه من لياقت دختر خوبي مثل فرانك رو نداشتم. اون لياقتش بيشتر از يه نفر مثل من بود.
رفتم سمتش. بلند شد و خودش رو انداخت تو بغلم.
ف : كامران. ايشالا كه خوش باشي. دعا ميكنم فقط از اين دختره ضربه نبيني.
ك : تو هم همين طور عزيزم. خيالت راحت باشه من حواسم جمعه.
ديگه موندن جايز نبود. از تو كيفم هديه اي كه براي فرانك گرفته بودم رو دادم بهش.
ك : بيا اين هم يه يادگاري ديگه از من. فقط تو رو خدا نفرينم نكني ها.
ف : ديوونه. من تو رو دوست دارم براي چي بايد نفرينت كنم
ك : مرسي بابت همه دوران خوبي كه برام ساختي. ايشالا تو همه كارهات موفق باشي.
ف : تو هم همين طور.
رومو بر گردوندم سمت در كه برم بيرون فرانك صدام كرد.
ف : كامران ؟
ك : جانم. ؟
ف : دوست دارم براي هميشه.
ك : منم همينطور.
لبهامون دوباره تو هم قفل شد. ولي معذب بودم.
چرا بايد با فرانك اين كار رو ميكردم. ؟ چرا بايد دل اين دختر رو اينجوري ميشكستم ؟
خدايا كي و چه جوري تقاص اين دختر رو ميخواي از من بگيري ؟ فقط بهم رحم كن.

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر