ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آناهیتا2

گفتم :خوبه حالا فوري با هم ميريم توي حموم و تو دست و پاشو بگير منم باهاش حال ميکنم.گفت : باشه.بعد رفتيم جلوي در حموم و با شماره 3 رفتيم تو دوست آناهيتا وقتي ما رو ديد يه جيغ زد و از ترس از حال رفت زدم زير خنده و به آناهيتا گفتم : بابا اين بود اون دوست شجاعت.گفت : خوب شد حالا کارمون راحت شد.گفتم برو در رو ببند تا اگه به هوش اومد نتونه فرار کنه.آناهيتا هم رفت و در رو بست و من به صورت دوست آناهيتا آب پاشيدم اون به هوش اومد و تا منو ديد از ترس جيغ کشيد و به آناهيتا فحش ميداد.بهش گفتم : سلام اسمت چيه ؟با ترس و لرز گفت : با من چي کار داري؟گفتم : هيچي من فقط ميخوام بدونم از سکس چه قدر ميدوني.گفت : برو گمشو راحتم بزار.رفتم در گوشش گفتم : ما اومده بوديم تا با زور با تو حال کنيم تو که اينهمه به پسرها دادي ديگه چرا از ما ميترسي ؟در گوشم گفت : من از آناهيتا ميترسم که بره به همه بگه.گفتم : اون قول ميده به کسي نگه.گفت : خودش بايد به من بگه.به آناهيتا گفتم : دوستت ميخواد قول بدي که به کسي نگي.آناهيتا گفت : به شرطي که قول بده ديگه اينقدر شاخ بازي در نياره.دوستش گفت : باشه اما به کسي نگي ها.آناهيتا هم گفت : باشه.بعد دوستش گفت : من به هيچ پسري تا حالا ندادم.گفتم : پس چرا خالي ميبستي که من پسرها رو ميزارم سر کار.گفت : خوب من خالي بستم.گفتم : خوب حالا بايد يه حالي به خودت و ما بدي باشه؟گفت : باشه اما پردمو پاره نکنيها.گفتم : باشه.گفت : پس بريم توي اتاق خواب.گفتم : بريم.رفتيم توي اتاق خواب و لباسهامون رو در آورديم اما هنوز دوست آناهيتا لباسهاشو در نياورده بود.من رفتم و ازش يه لب گرفتم اونم از من لب گرفت و منم افتادم به خوردن گردنش وانداختمش روي تخت آناهيتا هم شلوار دوستش رو در آورد و داشت از روي شرت با کسش بازي ميکرد من از گردنش که سير شدم تيشرتش رو درآوردم و از روي سوتينش با پستونهاش بازي ميکردم آناهيتا هم بلند شد و سوتين دوستش رو در آورد و يکي از پستونهش رو کرد توي دهنش و ميک ميزد و من هم با اون يکي پستونش حال ميکردم ديگه دوست آناهيتا داشت آه.....آه.... ميکرد من رفتم پايين و شورتش رو کشيدم پايين و کسش رو کردم توي دهنم با چوچولش هم ور ميرفتم آناهيتا هم با دوستش لب ميگرفت که دوستش يه جيغ کشيد و ارضا شد و دهن من رو دوباره پر آب کرد من هم مدتي اون رو به حال خودش گذاشتم و رفتم سراغ آناهيتا ابتدا مدتي ازش لب گرفتم و بعد رفتم و نوک پستونهاش رو کردم توي دهنم و ميک ميزدم آناهيتا از ته دل لذت ميبرد و داشت با موهاي من ور ميرفت من هم رفتم پايين و افتادم به جون کسش و ديگه داشت از خوشي ميمرد و براي سومين بار دهن من پر از آب شد اون رو هم به حال خودش گذاشتم و بغل هر دو تاشون دراز کشيدم ديگه دهن من از خستگي کار نميکرد چشممو بستم و وقتي باز کردم ديدم دو تاييشون اومدن روم و دوست آناهيتا داشت ساک ميزد و آناهيتا هم داشت از من لب ميگرفت موهاشو ريخته بود توي صورتم و با من بازي ميکرد و مرتب ليسم ميزد ديگه داشتم ارضا ميشدم که دوست آناهيتا دست از ساک زدن کشيد و گفت : کيرتو ميکني توي کوسم من دلم ميخواد پردمو تو بزني.منم که منتظر اين حرفش بودم گفتم : باشه.و بلند شدم و کسشو دادم بالا و کيرمو گذاشتم لب کسش آناهيتا گفت : با شماره 3 پردش رو بزن.همه با هم گفتيم : 1 2 3.من کيرمو کردم توي کسش واي که چه کسي داشت گرم و ليز دوست آناهيتا چنان جيغي کشيد که گوشم سوت کشيد آناهيتا هم گفت:هوراااااااااا مبارکه زن شدي.منم تلمبه ميزدم و با دستم با پستونهاش ور ميرفتم که ديدم ديگه جيغ نميزنه منو محکم گرفته بود توي بغلش و توي گوشم ميگفت:ممنونم....ممنونم.....کسم مال تو فقط بکنش تندتر تندتر تا آخر بکن....آه....دوباره ارضا شد و کير من اون تو خيلي حال ميکرد دوست آناهيتا منو محکم گرفته بود و ول نميکرد من ديگه داشت آبم ميومد بهش گفتم منو ول کن آبم داره مياد.اما ولم نميکرد گفت : همش مال تو آبتو بريز توي کسم.من که ديگه واقعا ترسيده بودم تا چند ثانيه ديگه آبم ميومد اما اون هنوز منو گرفته بود و ول نميکرد ديگه واقعا ترسيده بودم که يه نگاه به آناهيتا کردم و اون براي نجاتم وارد عمل شد فوري کيرمو از توي کس دوستش درآورد و کرد توي دهنش و ساک ميزد دوست آناهيتا که تازه فهميده بود نقشش نگرفته منو ول کرد و اون هم افتاد به جون کيرم کيرمو از دهن آناهيتا درآوردم و همه آبمو ريختم روي صورت آناهيتا بعد از اون دوست آناهيتا کيرمو کرد توي دهنش و آخرين آبهاي منو ميک زد بعد همگي رفتيم حموم و خودمونو شستيم من در گوش آناهيتا گفتيم : از تمام وجودم ازت ممنونم اگر نبودي الان دوستت حامله شده بود واقعا ازت ممنونم.آناهيتا گفت : قابلي نداشت منم ازت ممنونم که يه درسه خوبي بهش دادي.گفتم : آناهيتا من از تمام وجودم دوستت دارم من فهميدم تو از همه دخترها بهتري و من فقط تو رو دوست دارم و تو رو با هيچ کس عوض نميکنم.همون جا يه لب به هم داديم که اين لب طعم ازدواج داشت.از حموم که اومديم بيرون نشستيم با دوست آناهيتا صحبت کرديم.بهش گفتم : خوب چطور بود ؟گفت : عالي بود ازت ممنونم.گفتم : چرا اونجايي که داشت آبم ميومد منو ول نميکردي.سرش رو انداخت پايين و گفت : من ازت ممنونم که منو حامله نکردي من اونجا چون خيلي حال ميکردم اصلا نميفهميدم چي کار ميکنم فقط دوست داشتم منو بکني معذرت ميخوام.گفتم : اشکالي نداره فراموشش کن.بعد از نيم ساعت دوست آناهيتا رفت خونشون و من و آناهيتا رفتيم سينما و بعد رفتيم رستوران و شاممون رو خورديم و و مثل يک زوج جوان برگشتيم خونه آناهيتا و تا فردا حرف هاي عاشقونه زديم فردا ظهر خانواده من آمدن و من مجبور شدم برم خونه اما مرتب به آناهيتاي عزيزم سر ميزدم و الان که 6 سال از اون موقع گذشته و با هم ازدواج کرديم.الان آناهيتا شده نقشه کش ساختمان من هم شدم مهندس صنايع و زندگي خوبي رو باهم داريم.پایان

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر