ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان و ناظم مدرسه

مدرسه نرفتم وقتی پام و گذاشتم تو مدرسه دیدم که ناظممون که خیلی آدم گهی بود تا من و دید اومد و گفت: -تو دیروز کجا بودی؟ منم که به تته پته افتاده بودم گفتم: مریض بودیم آقا.اونم گفت: فردا به پدرت میگی که بیاد مدرسه. گفتم: آقا من با مادرم زندگی میکنم. با بی حوصلگی گفت: نمیدونم.یکی باید بیاد غیبتت و موجه کنه خلاصه. بعدش هم مهیار و دیدم و جریان و براش تعریف کردم و گفت که یارو رو میشناسه و اینکه اون مرده یکی از همکارای باباشه که هر چند وقت یه ابر مامانش و میکنه. شب که مامان اومد خونه جریان رو گفتم و اونم قبول کرد که بیاد مدرسه.اینجوری بهش گفتم که برای فرداش هم عذری بیاره که من دیگه نرم و خونه خالی رو ردیف کنم واسه مهسا که اون موقع دوست دخترم بود و با این که دو سه سال ازم بزرگ تر بود خوب کس میداد. خلاصه روز بعد رو مدرسه نرفتم و خونه موندم ولی مهسا هم نیومدو خیلی دمغ شدم.بابای کس کشش خونه بود و نمیتونست از خونه بیاد بیرون. مامان هم که رفته بود مدرسه و من موندم و دودولم! خلاصه!نزدیکیای ظهر بود که مامان برگشت.گفتم:چی شد؟ گفت: هیچی.این ناظمتون انقدرا هم که فکر میکردم بد نبود گفتم:چطورحلش کردی؟ گفت: آره بابا.هه تو هر چقدر دلت میخاد حالا مدرسه نرو گفتم: چطور؟چی شد مگه؟ مامان هم انگشتشو کرد تو دهنشو ادای ساک زدن برام در آورد!باورم نمیشد که مامان تونسته باشه ناظم اخموی حزب اللهی مدرسه ما رو هم اغوا کرده باشه.بهش گفتم: تعریف کن.یالا.همه شو بگوووووو مامان نشست و گفت: رفتم تو دفتر و سراغ این مرتیکه ناظمتون رو گرفتم.وقتی اومد تازه زنگتون خورده بود و همه سر کلاس بودند.من و ناظم تون هم تنها شده بودیم و من داشتم میگفتم که تو مریض بودی و نیمودی مدرسه. خیلی بی پدر آدم لجبازی بود.ولی باالخره نرمش کردم.بعدشم لای روسریم و باز کردم و حالت گرما زدگی گرفتم به خودم و شروع کردم خودم و باد زدن که مثلاً گرمه.اینجوری تا رو پستونام معلوم شده بود و قیافه حشر زدهء این بدبخت هم معلوم بود که اون چیزی رو که نباید میدیده دیده منم همینو میخاستم. بعدشم بلند شدم رفتم کنارش نشستم و شروع کردم صحبت کردن و چس ناله کردن که آره این پسر من پدر بالا سش نیست و منم که تنهام واینا رو که گفتم دیدم یه جورایی منظورم و فهمید.اما جرئت نمیکرد کاری بکنه.منم دستم و گذاشتم رو پاش و گفتم: شما این یه بارم ببخشیدش من قول میدم که از خجالتتون در بیام. یارو یه کم جا خورد و چشاش گرد شد. منم همون موقع دستمو بردم طرف کیرش و شروع کردم آروم نوازش کردن.اینجا بود که فهمیدم که طرف نرم نرم شده چون گفت: آقا پسرتون هر چقدر میخاد نیاد مدرسه ولی به جاش شما بیاین! منم سرم و تکون دادم.خودمم حشری شده بودم و یه جورایی میخاستم ببینم کیر این ناظم مدرسه چطوریه.بهش گفتم: اینجاجای امنی نیست که یه چند دقیقه خصوصی صحبت کنیم؟ اونم عین برق از جاش پرید و گفت: چراچرا.وی یه کمی زشته.آخه؟؟میدونین؟؟؟باید بریم تو دستشویی دبیرا. پا شدم و گفتم: ایرادی نداره.من کیرت و میخام.جاش برام مهم نیست. کلمه کیر و که گفتم عین دیوونه ها شده بود و سریع رفت سمت در توالت که وقتی رفتم تو دیدم همچینم جای بد و زشتی نیست.همه شون توالت ایرانی بودند و فقط یکیشون توالا فرنگی داشت.رفتیم اون تو.تا رفتیم تو امونش ندادم و شلوارشو کشیدم پایین و کیرش و گرفتم تو دستم.پر از مو بود ولی خوشگل هم بود. یه کمی باهاش ور رفتم و گذاشتمش تو دهنم.آهی کشید از سر خوشی.معلوم بود تا حالا کسی براش ساک نزده.منم شروع کردم به ساک زدن و همزمان با تخماش هم بازی می کردم.اونم به موهام دست می کشید.بعدش بلند شدم و مانتومو خاستم در بیارم که جلوم و گرفت و من و چسبوند به دیوار و شروع کرد از گردن تا پستونام و خوردن.وای!عجب حالی میداد.بهش نمیومد انقدر اهل حال باشه.همینجور که میخورد دگمه های مینتوم رو هم بازکرد و دستشو کرد تو شلوارم.زیپ شلوار نزدیک بود پاره بشه.خلاصه کمکش کردم و دکمه رو باز کردم و زیپ و دادم پایین.دستش و از رو شرت گذاشت رو کسم.داشتم میمردم.شروع کرد از روی شرت با کسم ور رفتن و من همینجور داشتم حال بعدش شلوار و شرت و داد پایین و دستش و لای پام رو باز کرد.کیرش و آورد جلو و گذاشت دم کسم و شروع کرد بازی کردن.میخاستم جی بزنم ولی نمیتونستم.گفتم: بکن توشششششش بکننننن تو کووووووسمممم مردمممممم.گفت: الان.میخوام بکنمتتتتتت اینو گفت و آروم آروم واسه اسن که جیغ من در نیاد کیرش و کرد تو کووووووسم و من انگار تو بهشت بودم.فشارش که میمداد تا ته میرفت و وقتی که میدادش عقب انگار داشت از کوووووسم میزد بیرون.تا ته میاورد بیرون و تا ته میکرد توششششششش اوووووووووف.منم ایستاده بودم و بغلش کرده بودم.انقدر کرد من و که داشتم جر میخوردم.بعدش هم گفت: دارم میام.دارم میام. منم سریع چهار زانو نشستم جلوش وکیرش و گرفتم تو دستم و شروع کردم براش جلق زدن و همینجوری که براش جلق میزدم زبونمم میزدم به سر کیرش.تا این که آبش اومد و ریخت رو صورتم.ولی واسه اینکه لباسم آب کیری نشه کیرشو گذاشتم تو دهنم و تا ته آبش و خوردم.وای که چقدر از آب کیر خوردن خوشم میاد! من با شنیدن این حرفای مامان حسابی راست کرده بودم و گفتم: -ببینم بعدش کسی ندیدتون؟ -نه.فقط از در دستشویی که خاستم بیام بیرون مهیار و دیدم که با این دربون مدرسه تون داشت حرف میزد.همین. گفتم: -مهیار که از خودمونه.ولی دربونه نکنه دیده باشه و فهمیده باشه جریان رو؟ گفت: نه.اونم یه جوری درستش میکنمیم.فهمیدم منظورش چیه.خنده ام گرفته بود وقتی مش غلام و با مامان در حال سکس تصور کردم.گفتم: بابا این پیرمرد نا نداره راه بره مامانم گفت: اتفاقا نه.اشتباه می کنی.دیدم که حسابی تا من و دیده بود آب از لب و لوچه اش آویزون شده بود و دستش و بردهبود طرف کیرش. مردم از خنده.گفتم: وقتی که میخواد بکندت من و هم خبر کن که میخوام ببینم. گفت: باشه.تو اون دستشوییه هم که یه پنجره داره که من نمیدونم به کجاست.سعی کن جاش و پیدا کنی وبیای ببینی گفتم: آره.کوس دادن تو رو نباید از دست داد.کوس تو به آدم زندگی میدهههههههههههه.پایان

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر