ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

کون مادر زنم

بد جوری توكف مادر زنم بودم.قبل از هرچيز بهتره بگم اون يه 5 ساليه از شوهرش جدا شده و 35 سال بيشتر نداره.اون خيلي خوش اندامه و پوست سفيدي داره و البته اصلي ترين عضو بدنش كه هميشه توكفش بودم كون قلمبشههههه كه هميشه با پوشيدن لباشهاي استرچ جلوم هوش رو از سرم ميبره.اولين بار وقتي تو نخش رفتم يه روز وقتي توشركتي كه اونجا كار ميكنه بودم.ديدم رئيسش انگشتش كرد و اونم خنديد و گفت:نكننننننن.از اون روز مواظبش بودم.چند بارم ميديدم كه صبحها با رئيسش يا يكي دو تا از كارمندها مياد سركار يا بعضي از شبها خواهر زنمو به بهانه هاي مختلف ميفرسته خونه ما؟؟؟؟ تصميم گرفتم بفهمم ماجرا از چه قراره.فهميدم که بلههههههههه مادرزنم هرازچند گاهي به رئيس و همكاراش سوار ميده.از اون روز تصميم گرفتم كه منم از اين نعمت الهي بي بهره نمونم و گفتم چرا همچين مالي بايد به غريبه ها بده و سرما بي كلاه بمونه؟؟؟؟؟؟؟ يه شب كه جلو تلويزيون خوابيده بوديم و چراغها رو خاموش كرده بوديم و فيلم نگاه ميكرديم مادر زنم خوابيد.اونشب اون يه دامن پوشيده بود يدفعه ديدم آروم آروم چرخيد و پاهاي لختشو انداخت رو پاهاي من كه شورتك پوشيده بودم انداخت.منم از فرصت استفاده كردم و به بهانه اينكه مثلا خوابم دستمو بردم لاي پاهاش؟؟؟ نميدوني چه حالي داشتم؟؟؟؟؟؟ كيررررررم داشت ميتركيد.همينطور يه كم مالوندم تا همه خوابيدن.يكساعتي گذشت ديدم منو صدا كرد و گفت:خوابي؟؟؟؟؟؟. گفتم: نه كاري داشتين؟؟؟؟ اونم باعشوه گفت:نههههه و از اتاق به بهانه دستشوئي رفت بيرون و منم پشت سرش رفتم.وقتي داشت برميگشت من كه تو اتاق خواب ديگه خونه رفته بودم صداش كردم و گفتم:مامان جوووووون.گفت:جوووووونم.گفتم ميشه يه دقيقه بياين.تا اومد تواتاق در و بستم و دامن و شورتشو باهم كشيدم پائين.گفت: داري چيكار ميكني؟؟؟؟؟؟؟ گفتم:همونكاري كه بقيه همكارات باهات ميكنن.به پشت خوابوندمش روتخت.گفت:نكنننننن بچه ها بيدار ميشنااااااااا؟؟؟؟؟؟؟.گفتم نه خيالت راحت همه خوابن.با شهوت به كونش نگاه كردم كه داشت تو تاريكي اتاق خواب ميدرخشيد.گفتم:بعد از يكسال حسرت تا اين کوووووووون رو نگائم از اين اتاق بيرون نميريمااااااااا.اونم گفت:پس چرااااااااا معطليیییییی؟؟؟؟ منم راستشو بخواین چون بدجور تو كفش بودم بدون مقدمه چيني رفتم سراغ اصل كار.يكم كرم ماليدم رو كيررررررم و تا تهههههههههه كردم تو كونششششششششش.اووووووووووف جااااااااااان همچين آخخخخخخخخي گفت كه حشرم و چند برابر كرد.بهم گفت:خواهش ميكنم يواش ترررررررر جرررررررر خوردممممممم.گفتم دفعه اول اينجوري ميكنمت تا يادت باشه نری به همه بدی بعدش آخر سر به دامادت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خلاصه تا صبح سه چهار راه از کوس و کون كردمش فرستادمش بره بخوابه.بعد گفتم: بايد حداقل هفته ای يك بار يکجا برام رزرو كنی وگرنه......از اون روز هفته ای يكبار با مادر زنم عزیزمممممم سكس دارم و بنظر من سكس با مادر زن بهترين سكس دنياستتتتتتتتت.پایان

1 نظرات:

ایرانی گفت...

قصه کوتاهی بود هوس انگیز بدون شاخ و برگ زیاد.درنهایت هم که بایک عشقبازی تقریبا کوناه به پایان رسید .روی هم رفته جالب بود .متشکرم امیرعزیز ..ایرانی.

 

ابزار وبمستر