ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس من با مامان پرستار دوستم

ماجرا مربوط ميشه به حدود10روز قبل که من توبيمارستان بستري بودم روز سوم بود که فهميدم سعيده جون مامان آرش توبيمارستاني که من هستم توی همون بخش کار ميکنه و پرستاره اونجاست.سعيده جووون زن مهربوني که حدود 38 تا 40 سن داره با قد حدودد 175 تا180 وزنش نميدونم اما کوووووون داره قلنبه که از پشتش زده بيرون مثل تاقچه و سينه هاش سايز 85 يا90 منکه توی روياهام هميشه با اون حال ميکردم بعد از اينکه فهميدم اون اونجاست اونم منو ديد خيلي سعي ميکرد بمن برسه و همه جوره هواي منو داشت حتي زمانيکه شب کار بود من تا ديروقت توی ايستگاه پرستاري پهلوش ميشستم خلاصه باعث سرگرمي بود يه روز ارش اومد بيمارستان عيادتم اتفاقا مامانشم بود ارش يه ادم مسخره و شوخ طبعيه و همش درحال خنديدنه اومد پيشم که مامانشم اومد تواطاق ما کار داشت.اون شروع کرد به شوخي با من و مامانش و دست اخرم جلو همه گفت بچه خيلي با پرستارا شوخي نکنيااااااا که خبراش ميرسه درضمن هواي مامان منم داشته باش.مامان ارش گفت خفه بشي اين چه حرفي؟؟؟ ارش گفت خوب اين مارمولک با اونا ميريزه روهم و زيرابي ميره.مامانشم يکم خنديد و رفت.من تا مامانش رفت به ارش گفتم اين چه حرفي ميزني من چندفعه مامانتو کردم که ميگي با پرستارا نريز روهم؟؟؟؟ اونم گفت لیاقت ميخواد که بتوني مامان منو بکني.ضمنا من با ارش شوخي داريم و هميشه دلمون ميخواست مامانهای همدیگه رو بکنيم.خلاصه گذشت تا يه چند روز باز دوباره سعیده جوووون شبکار بود.حدود ساعت 11 بود من رفتم پهلوش يکي ديگه از پرستارا هم بود باهم نشستيم صحبت کردیم.کارهای بعضی مريضها تموم شده بود و خوابيدن.اون پرستاره هم رفت بخوابه.ساعت 12بود سعيده يک سري دارو به بقیه مريضها داد و اومد.چون بخش خيلي مريض نداشت کار اونم زود تموم شد.نشستيم بحرف زدن از همه دري که يه مسج اومد برام.تا من اومدم گوشیمو از رو ميز بردارم مامان ارش اونو برداشت و رفت مسج رو خوند.وااااایییییی يه مسج سکسي بود که يکي از خالهام برام فرستاده بود.تا اون رو خوند گفت شيطون اين چيه؟؟؟؟؟؟ منکه خوندم تو دلم 100 تا فحش نسار خالم کردم.بعد سعيده گفت امير چند تا دوست دختر داري؟؟؟؟؟؟؟ گفتم الان ندارم اما قبلا داشم.بعد يک مدت گفت من حسابي کمر درد گرفتم.کمرم خيلي درد ميکنه.گفتم ميخواي برات کمرتو بمالمش؟؟؟؟؟؟ اونم با پررویی گفت اره و بحالت وارونه روی صندلي نشست منم از پشت شروع کردم ماليدنش.کم کم داشت حال ميکرد طوريکه خودشو محکم چسبونده بود به دسته صندلي زير روپوش بيمارستانش يه تاپ صورتي بود که بند سوتینش براحتي از زير اون قابل لمس بود.منم که ديدم اينجوره يواش يواش دستمو بردم طرف سينهاش ديدم يک لحظه جاخورد ولي چيزي نگفت.گفتم اينجها رو هم بمالم؟؟؟؟ ديدم يه ناله کرد سينه هاش سفت شوده بود.انگار سنگ بود لامسب.اونم يه کم خودشو از صندلي جدا کرد و اومد عقب که کمرش خورد به کيررررررر مثل سنگ من.گفت انگار خيلي حالش بده؟؟؟؟؟/ اين چيههههههه؟؟؟؟؟ کيرررررمو گرفت.داشتم از خجالت ميمردم.خيلي ضايع بود.گفت بيا بريم تواتاق داروها.رفتيم اونجا يه تختم اونجا بود تا رفتيم تو از پشت بهش چسبيدم.از روی مقنعه داشتم گردنشو ميخوردم.گفت عجله نکن فرار نميکنم.گفتم مگه ميتوني بري من تازه به ارزوي چندين سالم رسيدم.گفت اينوکه ميدونم از روزي که تو اومدي توخونه ما من ديدم و فهميدم که تو و ارش شرتهامو ميبرين خودتون رو روش خالي ميکنين.خلاصه لب تو لب شديم و شروع بکار کرديم کم کم روپوش و مقنعه رو دراوردم.اون مونده بود يه تاپ و شلوار که اونم دراوردم وااااااااااییییییییییییي چه سينه هاي داشت.اوووووووووف از روسوتینش براش ميخوردم اونم ناله ميکرد و با يه دست سرمو روش فشاررررررميداد.با دست ديگه کيرررررررمو ميماليد.جاااااااااااااان.حسابي ميماليدش که نزديک بود خودم رو خراب کنم.اومدم پاينتر تا رونافش يکم شور مزه بود ولي لذيذ بود.حسابي همينطورکه داشتم ميخوردم از روی شورت کوووووووسشو ماليدم که حسابيم خيس شده بود.شورتش صورتي رنگ بود برعکس سوتین مشکيش که هنوز توتنش بود.حسابي خيس شده بود زود اونو کشيدم پايين و شروع کردم به خوردن کووووووووووسش.جووووووووووون عجب کوووووووسی.چوچولش رو همينطورکه میخوردم اونم صداش دراومد.بهش گفتم یواشترررررررر ميفهمناااااااا؟؟؟؟؟.ديدم نميشه دستمو چپوندم تودهنش اونو وارونه روتخت خوابندم و دو تا پاشو از روتخت اويزون کردم پايين و از پشت کوووووووسش قلنبه زده بود بيرون.آخ خخخخخخخخخخ منم خوردمشششششششش گاهي هم دورکووووووووونشو ميماليدم يا ليسش ميزدم.بعد از يک ربعي که کووووووس خوری  و کوووووون لیسی کردم خانم ارضا شد.بلندش کردم خوابوندمش روتخت و گفتم نوبت شماست عزیزمممممممم.گفت چشمممم امیررررررر جووووووون الان یه حالي بهت میدم.کيررررررمو که هنوز تو شلوارم بود دراورد.شلوارمو تا زانو کشيدم پايين و کيرم ازاد شد.سعیده جوووووووون شروع کرد بخوردن يه کم که ساک زد منو نشوند روتخت و خودشت نشست روکيرررررررررررررم و بالا پاين ميشد.اااااااییییییییییییییی جووووووووووووونمممممممم چه حالي ميداد.بعد جاهامونو عوض کرديم اون روتخت بود منم ازعقب ميکردم تو کوووووووووووسش.اووووووووووووووف چه حالي ميداد.حدود يه ده دقيقه اي میکردم که ابم اومد.بهش گفتم اونم اومد برام جلق زد و ابمو ريخت روسينه هاش و کف اتاق.ازش تشکر کردم و شروع به ماليدن کوووووووسش کردم گفت بچه تو مگه بازم حال داری بکنیییییییی؟؟؟؟؟؟؟ گفتم از شوهرت جون بیشتره.من تا خود نخوام ابم دير مياد و تازه با يکبار کردن هم قانع نميشم ولي اينبار توکف کوووووونش بودم.اخه يه سوراخ صورتي داشت که نگوووووو با اون کون قلنبش که مثل ژله بود.موقعيکه ازعقب میکردم تو کوووووووووسش برعکسش کردم و دوباره شروع بخوردن کوووووووس و کووووووونش کردم با انگشت ميکردم توکووونش ولي نمیذاشت.انگار قصد نداشت کون بده.منم حسابي حشريش کرم گفتم ازعقب ميخوام گفت من ازعقب نميدم درد دارههههههههه.خلاصه حسابي التماس کردم که کوس خانم راضي شد که اگه درد گرفت درش بيارم.يه پماد بي حس کننده گرفت زد رو کيرم و سوراخ کونش که حالا براحتي 2 تا از انگشتهام توش بود.اونم همش ناله ميکرد تو اون حال ياد کون مامان خودم افتادم.کيرررررررمو گذاشتم درسوراخ کووووووونش ديدم يه تکون خورد رفت جلو.گفت من از کوووووون  نههههههه از جلو بکننننننننن توکوووووووسم.گفتم نههههههههه نميشه.خلاصه راضی شد.منم محکم گرفتمش تا نتونه دربره همينکه سرکيرررررررم رفت توششششششششششش ديدم ميخواد داد بزنه جلو دهنشو گرفتم که داد نزنه.همونجا نگه داشتم تا آرومتر بشه.ديدم ميخواد فرار کنه دولا شدم روش سرشو فشار دادم روتخت که صداش درنياد.يواش يواش تا اخر چپوندم توکووووووونش.اووووووووووووووففف فکر نميکردم اينقدر تنگ باشهههههههههه.انگار کون دختر چهارده ساله ميکردم.تنگ بود و تنگ.حسابي کونشو مالیدم تا حال اومد.ميگفت امیرررررررررررررررر نکننننننننننن بسسسسسههههههه درد دارهههههههه.داشت اشک ميريخت ولي يادم اومد که ارش ميگفت دلم ميخواد کون دادن مامانمو ببينم موقعيکه بزور ميکننش و مامانم گريه ميکنه.خندم گرفت.گفتم کجايییییییییی آرش جوووووووون ببيني دارم همنجوری مامانتو ميکنمششششششششش.شروع به تلنبه زدن کردم که کم کم براش عادی شد.ناله ميکرد حدود20 دقيقه از کون ميکردمش منم ابم کلا ديرمياد مخصوصا که بار دوم هم بود و بي حس کننده هم زده بودم اون يه بار ديگه ارضا شد.بعدش که ارضا شد دوباره اشکاش دراومد.منم کم کم موقع اومدنم بود برش گردوندم کردم توکووووووووسش که خيس بود.اولش نميذاشت ميگفت کثيفه کیررررررت.من به زور کردم توکووووووووووووسش و تلنبه ميزدم اونم ميگفت بسههههههههه ديگههههههههه تموم جونم درد گرفتهههههه جرررررررررر خوردم.هنوز اشک ميرخت که ابم اومد وخالي کردم توشششششششش اونم فوري پا شد خودشو جمع و جور کرد رفت بيرون.منم تا يه 20 دقيقه همونجا بودم رفتم بيرون ديدم نارحته.بهش گفتم چيهههههه؟؟؟؟ گفت خفه بشي توووووووو دارم ميميرمممممممم.تا ساعت 3 کمکش کردم داروهای مریضها رو داد و رفت خوابيد.بدبخت از کون درد راه نميتونست بره منم رفتم روتختم خوابيدم.فقط موقعيکه بيدار شدم ساعت10 صبح بود اونم رفته بود خونه.همون روز ارش اومد جريانو براش گفتم اونم کلي حال کرد.گفت اگه مامانتو نکردم هرچي ميخواي بگو؟؟؟ گفتم لیاقت ميخواد داداشششششش داری؟؟؟؟؟ گفت من ديدم صبح مامانم راه درست نميره حالا خوبه بابام خونه نيست ماموريته.پایان

2 نظرات:

ناشناس گفت...

امیر خان کارت درسته داستانت خیلی عالی بود

matin گفت...

امیر جون داستانت تر تمیز و مشت بود خیلی هم با حال بود مرسی امیر جون

 

ابزار وبمستر