ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

داستان سکسی قدیمی آویزون بانام من و دوتا زن خوشگل خونه دار

سلام.اسم من سیاوش هستش و 25 سال سن دارم قبل از این که خاطرم رو به خواهم بگم بهتره بگم که این خاطره هست نه داستان و کاملاً واقعی هستش. من کارمندم. محل کارم هم میدان ونک و خودم هم شهرک غرب میشینم.حدود یک ماه پیش بود که یه روز دیدم واقعاً خستم و حوصله کار کردن رو دیگه ندارم واسه همین قید اضافه کاری رو زدم و وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون.  رو تو گوشم گذاشتم و مشغول شنیدن آهنگ شدم(آهنگش هم خوب یادمه، علیرضا حمیدرضا بود) رسیدم به صف و واستادم . mp3 بعد چند دقیقه نوبتم شد و سوار شدم،اینقدر خسته بودم که حواسم به هیچ جا نبود غیر از آهنگ.یه کم که گذشت دیدم آهنگ قطع شد فهمیدم حتماً بازهم باطریش تموم شده. از گوشم در آوردم و بی خیالش شدم. بعد رفتم تو فکر بدبختیام که کم کم صدایی نظرم رو به خودش جلب کرد ،دو تا خانوم کنارم نشسته بودند و داشتند با هم ترکی صحبت میکردند (البته یادم رفت که بگم من اصلیتاً ترکم) واسه همین می فهمیدم چی دارن میگن.نگاهی بهشون کردم البته خوب تو اون تاریکی چیز زیادی معلوم نبودش ولی تقریباً بهشون حدود35 تا 40 میخورد. از اینجا به بعد رو از زبون اونها وا ستون مینویسم(البته همه صحبت هاشون دقیق یادم نیست ولی تا اون جا که یادم هست براتون مینویسم) _حالا محسن کی از ماموریت برمیگرده؟ _ نمیدونم ولی احتمالاً فردا شب بیاد،خودش که این جوری میگفت. ببینم تو چه جوری آقا رضا رو پیچوندی؟(این کلمه پیچوندیش باعث شد که دیگه کل حواصم بره پیش اینا) _هیچی بابا،بهش گفتم تو تنهایی و شب میترسی تنها باشی،من هم میرم پیشش(دو تایی با هم خندیدن) _حالا ببینم صاف و صوف کردی؟ _آره،امروز صبح رفتم حموم همش رو زدم(این قسمتش رو یواش گفتن،من هم به زحمت شنیدم) تو هم که طبق معمول صافه! _میدونی که من از مو بدم می یاد. تمیز تمیز آماده خوردن(با شنیدن این کلمات حسابی داشت کیرم راست میشد و شلوارم و پارم میکرد) _ببین حواست باشه قبل از اینکه بریم ،خیار و بادمجون بخریم. _باشه،البته من یه کم تو بخچال دارم ولی زیاد بزرگ نیستن. _آره کوچیکش حال نمیده(با هم خندیدن) من هم که داشتم میشنیدم و نمیدونستم چی کار کنم.از یه طرف دلم هوس یه کس مشتی کرده بود و از یه طرف می ترسیدم چیزی بگم و شاکی بشند و راننده هم ما رو وسط همت پیاده کنه. بعد از کلی کلنجار با خودم دل و زدم به دریا گفتم بادا باد.ماشین هم کم کم داشت میپیچد تو شیخ فضل الله و اگرم هم پیادم میکرد بقیشو میتونستم پیاده بیام.واسه همین یه اشاره کردم به اون که بغلم نشسته بود و آروم گفتم ببخشید. اون هم منو نگاه کرد و گفت بله؟؟ گفتم اگه دنبال خیار ازنوع طبیعیش هستین در خدمتم ،در ضمن خیارش هم از نوعه اعلاست.مطمئن باش پشیمون نمیشی. زنه که با تعجب داشت منو نگاه میکرد فهمید که من حرفاشون رو فهمیدم. رو کرد و با دوستش شروع کرد به پچ پچ کردن. فهمیدم که دارن راجع به من صحبت می کنن.بعد از هر چند ثانیه منو نگاه میکردن و دوباره پچ پچ میکردن ،معلوم بود که حسابی دودلند.بعد زنه برگشت و بهم گفت باشه فقط به یه شرط،اون هم که بعداً نه ما تو رو میشناسیم و نه تو مارو. من هم گفتم خیالتون راحت، شتر دیدم ندیدم. حسابی تو کونم عروسی بود،فکر نمی کردم به این راحتی امشب رو دو تا کس بخوابم.خلاصه بعد از کلی ترافیک رسیدیم میدون شهرک و من هم دست تو جیب کردم و کرایه سه نفر رو دادم ، راننده تاکسی هم با تعجب داشت منو نگاه میکرد که چرا پوله اینا رو حساب کرده؟ از ماشین پیاده شدیم و من تازه تونستم که درست حسابی ببینمشون. یکیشون که یه کم قدش بلند تر بود و من هم تو تاکسی باهاش صحبت کرده بودم گفت من اسمم سیمین .واقعاً خوش هیکل بود و اندام نازی داشت و صورت با نمکی داشت.اون یکی هم گفت من هم اسمم نیلوفره.نیلوفر خیلی خیلی خوشگل بود ولی بدنش به خوبی سیمین نبود و یه کم گوشتی بود.من هم خودم و معرفی کردم.سیمین گفت از این ور بریم،من خونم پایین میدون کاج .واسه همین رفتیم طرف خیابون سعادت آباد و سوار ماشین شدیم.من هم یه ذره از خودم و کارم گفتم.اون ها هم از خودشون و زندگی شون. سیمین گفت من 38 سالمه و بچه هم ندارم یعنی بچه دار نمیشم ، حدود 10 سالی هم هستش که ازدواج کردم.الان هم شوهرم رفته ماموریت و من و نیلوفر هم تصمیم گرفتیم امشب با هم باشیم و یه کم شیطونی کنیم.به هر حال تنوعیه و ما هر از گاهی با هم خلوت میکنیم.نیلوفر هم گفت من هم 40 سالمه و یه دختر15 ساله دارم .من و سیمین از جوونی با هم دوستیم و هر وقت تنها میشیم.... بهشون گفتم شما ها که همیشه کیر شوهر هاتون در دست درستونه، دیگه چه احتیاجی به این جور کارا دارین؟سیمین گفت ادم آخه چه قدر با کیر شوهرش حال کنه؟بلاخره آدم خسته میشه و احتیاج به تنوع داره ،البته فکر نکن که ما جنده ایم و هر روز با یکییم.ما هر وقت خسته میشیم با هم حال میکنیم .این اولین باره که میخوایم با یکی دیگه باشیم ،همون طور هم که خودت گفتی از فردا شتر دیدی ندیدی.(تو دلم گفتم حالا بعداً شتر رو نشونت میدم) رسیدیم نزدیک میدون کاج و پیاده شدیم.به سیمین گفتم که حالا چه جوری بیابم داخل کسی شک نکنه؟ که نیلوفر برگشت و بهم گفت نترس خونشون تک واحدیه.رسیدیم دم خونشون،عجب خونه ای بود،معلوم بودش که وضعش حسابی توپه.من هم سریع یه زنگ به مامانم زدم و گفتم که شب میرم پیشه دوستم. وارد خونشون شدیم،واقعاً خیلی ردیف بود.من مشغول تماشای خونه بودن که دیدم این ها دارن مانتو و روسری شون رو دارن در میارن.من هم کاپشنم رو در آوردم رو کاناپه نشستم.... سیمین رفت آشپزخونه و نیلوفر اومد کنار من نشست و گفت خوب آقا سیاوش چطوری؟ من هم یه ویشکون از کنارش گرفتم و گفتم خوبم جیگر،البته اگه شما یه مرحمتی کنی و یه بوس ناقابل به ما هدیه بدی بهترهم میشیم.یه لبخند شیطنت آمیز بهم کرد و اومد که لپم رو ببوسه سرم و چرخوندم و یه لب حسابی ازش گرفتم.عجب لبهایی داشت ،من از همون اول تو نخ لباش بودم که دیووونه کننده بود. خلاصه مشغول خوردن لبای خوشگلش بودم و اون هم اومد و رو پام نشست و من هم با دستام نوازشش می کردم و آروم آروم داشتم میرفتم سراغ سینه هاش،همون طور که گفتم یه کم گوشتی بود ولی واقعاً خوشگل وناز.سیمین از آشپز خونه اومد و دید که ما مشغولیم، داد زد نامردا پس من چی؟خیلی بی معرفتین .من هم گفتم تقصیر خودته من رو با یه جیگر تنها گذاشتی،انتظار داری همدیگرو بشینیم نگاه کنیم.نسرین هم اومد و رو این یکی پام نشست و گفت خوب من هم بازی،من هم رفتم تو لب سیمین و حسابی لب تو لب شدیم،لباش به خوبی نیلوفر نبود ولی بد هم نبود.نیلوفر هم بیکار ننشسته بود و داشت لاله گوشم و میخورد.کیر بدبخت ما هم داشت خودش و جر میدادکه یکی بیاد درش بیاره ،فکر کنم سیمین شنید و دست انداخت و شروع کرد باهاش ور رفتن. بعدش من و نیلوفر و سیمین زبون هامون و در آوردیم و زبون هامون تو هم قفل شده بود ومثل وحشی ها تو هم میلولیدیم. نیلوفر شروع کرد به باز کردن دگمه های پیرهنم و من هم لباس سیمین رو داشتم از سرش در می آوردم. حالا سیمین با یه کرست مونده بود.بدن سفیدی داشت وپستون های نازش داشت واقعاً خود نمایی میکرد.دست انداختم و کرستش رو در آوردم و سرم و گذاشتم لای سینه هاش.واقعاً نمی دونید چقدر سفت و باحال بود.داشتم سینه هاشو میخوردم و نوک سینشو گاز می گرفتم.اون هم شروع کرده بود به آه اوه کردن.هر چی تلاش کردم که یه پستونشو تو دهنم جا بدم ولی نشد.یه ذره گذشت بر گشتم و دیدم که نیلوفر دستشو کرده تو شلوارش و مشغول ما لونده کسشه .سیمین و ول کردم رفتم طرف نیلوفر چشاشو بسته بود،یه بوس کوچولو از لبش گرفتم ،چشاشو باز کرد و پرید بغلم.گفتم جانم،بعدش به کمک سیمین شروع کردیم به لخت کردنش.شلوار لیش رو در آوردم و حالا فقط با یه شرت و کرست مونده بود.سیمین خواست اونا رو هم در بیاره که گفتم نه اونا رو خودم در میارم.از روی کرست پستونای درشت شو می مالوندم و شروع کردم به لیسیدن بدنش.پستوناش بر عکس سیمین خیلی نرم بود تو دستم مثله ژله تکون میخورد.رفتم بالا چند تا لب جانانه ازش گرفتم و بعد رفتم سراغ گوشش و گردنش و کم کم اومدم پایین به نافش رسیدم و حسابی دورشو خوردم.سیمین هم رفت و شروع کرد لب گرفتن از نیلوفر. همین طور پایین تر اومدم رسیدم به اصل کاری،از روی شرتش یه کم کسش رو لیسیدم و با دندونام شرتشو کشیدم پایین.وااااااای عجب کسی ، سفید و تپل مپل.اول شروع کردم به خوردن لبه های کسش و بعد کم کم رفتم طرفش.با دستام لبه هاشو باز کردم و زبونمو لوله کردم و فرستادم تو و با زبونم داشتم تلمبه میزدم.نیلوفر دیگه تو حال خودش نبود و لبای سیمین رو چنان میمکید که نزدیک بود لبای سیمین کنده بشه،هر از چند گاهی هم لباش رو ول میکرد و سرش رو میاورد بالا محکم میکوبید به لبه کاناپه.داشت مثه یه کرم به خودش میپیچید و سر منو محکم به کسش فشار میداد.من هم که تو کس لیسی استاد هستم ،مشغوله خوردن کسش بودم و چوچولش رو مک میزدم و بعضی اوقات با لبام فشارش می دادم.انگشت اشاره ام رو هم خیس کرده بودم اروم وارد کونش کرده بودم.یه کم که گذاشت دیدم آه و ناله های نیلوفر دیگه تبدیل به جیغ شده بود و سر منو بد جور فشار میداد که دیگه داشتم خفه میشدم،چند تا پیچ و تاب به خودش داد و بدنش لرزید،فهمیدم که ارضا شده و یه کم بعد یه مایع بی رنگی از کسش بیرون اومد.سرم رو ول کرد و من هم دیدم چشاشو بسته، مثل آدمایی که میرن تو خلسه.سیمین یه نگاهی به من کرد و گفت پس من چی؟گفتم بیا عسلم.اومد پیشم رو زمین نشست منو خوابوند رو زمین و خودش هم روم خوابید و شروع کرد به لب گرفتن و زبونش و تو دهنم می کرد و می چرخوند .بعد ش هم تیشرتم و در اورد و شروع کرد به خوردن سینم و بازی با موهام .پایین تر میرفت و به هر نقطه از بدنم که میرسید یه بوس کوچولو میکرد و پایین تر میرفت تا رسید به شلوارم و کمربندم و باز کرد تا زیپ شلوارم و کشید پایین ،کیر ما از قفسش ازاد شد و یه نفس راحت کشید.شلوارو از پام درآورد و از روی شرتم شروع کرد به دستمالی و خوردن کیرم و هی قربون صدقش میرفت : جاااان،چی کیری،این میخواد جرررررررررررم بده.... شرتم رو هم از پام درآورد و شروع کرد به خوردن کیرم،واقعاً حرفه ای میخورد ،از سرش رو شروع میکرد به خوردن و آروم آروم پایین میرفت و بعد همش رو میکرد تو دهنش ،البته چون کیرم بزرگ بود کامل کامل نمی تونست تو دهنش جا کنه ولی تلاشش رو میکرد.بعد رفت سراغ تخمام و اونها رو میکرد تو دهنش و شروع میکرد به میک زدن این کار حسابی تحریکم میکرد،دوباره اومد بالا شروع کرد به خوردن کیرم،این قدر باهال داشت ساک میزد نزدیک بود آبم بیاد،بهش گفتم سیمین داره آبم میاد اون هم پاشد و رفت از تو اتاق یه اسپری بی حس کننده آورد وزد به کیرم.نیلوفر هم که داشت ما رو میدید دویاره شهوتی شد و او مد و دوزانو جلوی پام نشست و شروع کرد به خوردن کیرم.بهش گفتم زیاد نخوره تا اسپری اثر خودش رو بذاره .سیمین هم شلوار و شرتش رو درآورد اومد با کسش رو صورتم نشست من هم شروع کردم به خوردن کسش.از کسش شروع میکردم به خوردن تا سوراخ کونش می رفتم دوباره بر میگشتم و چوچولش و مک میزدم و گاز میگرفتم.نیلوفر هم داشت کیرم رو می خورد و باتخمام ور میرفت،یه لحظه دیدم دست از کار کشید ولی من که زیر کس سیمین بودم و چیزی نمی دیدم،دیدم که داره رو کیرم می شینه و کیرم آروم آروم وارد کسش میشینه.با اینکه بهش میخورد کس گشادی داشته باشه ولی کسش تنگ بود(البته شاید هم کیر من براش کلفت بود) و کیرم آروم داخلش رفت این قدر کسش داغ بود که انگار داشت کیرم اون تو میسوخت ،بعد آروم شروع کرد به بالا پایین رفتن روش ،واقعاً حس فوق العاده ای بود. من که تو حس رفته بودم انگار تمام وجودم تو کیرم خلاصه می شد با صدای نیلوفر به خودم اومدم که میگفت بخور دیگه ادامه بده.من هم دوباره شروع کردم به خوردن.نیلوفر هم همزمان که داشت رو کیرم بالا پایین میرفت شروع کرده بود به لب گرفتن از سیمین..مثه یه مثلث شده بودیم.بعد من سیمین رو از رو خودم برداشتم و پا شدم،نیلوفر رو روی زمین خوابوندم و گفتم پاتو باز کن،به سیمین هم گفتم تو هم به حالت سجده بشین و کس نیلوفر رو بخور خودم هم رفتم پشت نیلوفر و یه دستی به کس و کونش کشیدم.کیرم رو روی کسش تنظیم کردم و آروم هلش دادم تو.واقعاً عجب کسایی داشتن یکی از یکی بهتر.داشتم تلمبه میزدم و هر لحظه به سرعتم اضافه می کردم بعضی اوقات هم با دستم به کونش میزدم اون هم مثله یه ژله تکون می خورد.سیمین سرش تو کس نیلوفر بود و جفتشون داشتن آه ناله میکردند،جیغ میزدن،نعره میکشیدن،شانس آوردیم که خونشون تک واحدی بود وگرنه با این وضع همه می فهمیدن. همون طور که داشتم تلمبه میزدم ،دستم و خیس کردم و آروم با سوراخ کونش بازی می کردم.یه چند دقیقه ای گذش و بهشون گفتم جاهاشون و عوض کنند،حالا نیلوفر جولوم قمبل کردو من هم به جایی که بذارم تو کسش ،کیرم روی کونش میزون کردم خواستم که بکنم سریع فهمید و پاشد و گفت تورو خدا نه،من کون نمیدم خیلی درد داره،گفتم نه عزیزم من یه جور می کنم درد نداشته باشه.خلاصه با صحبت های من و سیمین راضی شد ولی اگر دردش گرفت در بیارم .دوباره اومد نشست و من هم یه کم تف زدم سر کیرم خیلی خیلی آروم سرشو داشتم داخل میکردم. اندازه یه 2 سانتی داخل رفته بود که گفت سیا درد داره درش بیار،گفتم عزیزم اولشه الان خوب میشه.خلاصه هی یه کم داخل میکردم و در میاوردم،بارها این کارو انجام دادم تا کونش باز شه؛ آخه کونش آکبند بود یه کم طول میکشید تا شل بشه.بعد اروم کیرم رو تا ته کردم یه کم درد داشت ولی سعی می کرد که تحمل کنه.من هم شروع کردم به تلمبه زدن،دیگه خوشش اومده بود ومیگفت تند تر تند تر ...من هم تلمبه میزدم و بعد خم شدم و سینشو می مالوندم اون هم کس سیمین رو میخورد. 2،3 دقیقه ای که گذشت ارضا شد ولی من هنوز آبم نیومده بود آخه جنس اسپرش خیلی باهال بود. بعد نیلوفر رفت کنار و من هم رفتم طرف سیمین. سیمین و خوابوندم رو مبل و پاشو باز کردم کیرم و کردم داخلش و شروع کرده به تلمبه زدن و بعد آروم خوابیدم روش و در حالی که داشتم میکردمش ازش هم لب میگرفتم(من عاشق این پوزیشن هستم،پیشنهاد میکنم حتماً امتحان کنید)یه کم که گذشت کیرم رو از تو کسش در آوردم احساس کردم که داره ارضا میشه واسه همین دوباره کردم تو سریع تلمبه می زدم تا اون ارضا بشه یه چند تا جیغ زد و پشتم و محکم چلوند و شونمو گاز گرفت و ارضا شد من هم واسه اینکه آبم بیاد ادامه دادم یه چند ثانیه ای گذشت که دیدم داره آبم میاد گفتم سیمین داره آبم میاد،گفت همون جا بریز من حامله نمیشم. من هم اطاعت کردم و همه آبم رو همون جا خالی کردم.دیگه حالی نداشتم .اومدم و رو زمین کنار نیلوفر دراز کشیدم و سیمین هم غلت خورد و اومد رد دستم خوابید .حالا من وسط دو تا شون خوابیده بودم اونها هم یه پاشون

1 نظرات:

mostafa گفت...

salam amir jun!
fekr nemikardam khanande hay in site inghad bi marefat bashan rozane 10000 nafar bazdid mikunan unvaght bayad 3 nazar bedan!
age manam be jay to budam dige nemiomadam.
yekam marefat dashte bashin vaghti dastan mikhunin nazar bedin ta yek ghovat ghalbi beshe vase amir junam!
amir jun khodam nokaretam har dastani mikhunam nazar midam!
duset daram .

 

ابزار وبمستر