ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

شکست سراب 3

درسا : تماس گرفتم تا ازت تشکر کنم ..  هر چند من و تو یک دوست بودیم  و کلا در فضای دانشگاه دیگه دخترا و پسرا همه یه رابطه تحصیلی دارن ..
درسا مات مونده بود و نمی دونست چه جوری موضوع رو بکشونه به این که بابت  رفتارش متاسفه .. حس کرد که داره بد تر می کنه و اصلا از چیزایی حرف می زنه که نباید به میون بکشه .
 -از این که  به دیدن داود با من هماهنگ شدی ممنونم .. ولی بیشتر به این خاطر تماس گرفتم که ازت عذر خواهی کنم به خاطر اون حرف بدی که بهت زدم  . تو بهم گفتی که من پول پرستم .. ناراحت شدم .  کسی نیست که از زندگی راحت بدش بیاد ..  من و تو که فقط واسه این درس نمی خونیم که یه چیزی یاد بگیریم . می خوایم زندگی راحت تری داشته باشیم . یا حتی همین الان خودتو .. در این شرایطی که فرصت درس خوندن نداری چند تا شاگرد خصوصی اونم با نرخ کم گرفتی تا زندگیت پیش رفته .. منو ببخش مهرشاد ازت معذرت می خوام ..
مهرشاد می خواست به درسا بگه  که اگه خودشو به سختی انداخته  فقط به خاطر اون بوده . فقط به این دلیل که واسش هدیه بگیره . که این بار دیگه خجالت نکشه . دوست داشت  اونو ببره بازار حتی یه انگشتر هم شده واسش بگیره .. تصمیم گرفت که این بار دیگه موضوع رو به درسا بگه . تا اون بدونه که می رسه زمانی که آدما به خاطر دیگران  هم بتونن زندگی کنن . به خاطر آدمایی که واسشون اهمیت داره
 -مهرسا می دونی چرا من می خواستم یه خورده پول بیاد به دستم ..
-معلومه دیگه واسه این که راحت تر زندگی کنی ..
-حرفت درسته درسا . واسه این که راحت تر زندگی کنم . اما آدما راحتی شونو در چی می بینن . همه آدما راحتی خودشونو در این نمی بینن که پول در بیارن واسه خودشون خرج کنن . که خودشون راحت باشن . یه شخصی شخصیتی در زندگیشون براشون اهمیت داره . می خوان واسه اون دوندگی کنن . خونواده ام در اون حد هزینه تحصیلمو می دادن .. یه پولی توی جیبم می ذاشتن که بتونم تو رو به یه ساندویچ دعوتت کنم ولی نمی تونستم برات هدایای قشنگی بخرم . مانتوهای رنگ و وارنگ .. وقتی می رفتی پشت ویترین مغازه ها و با یه حالتی به جنسای لوکس نگاه می کردی دلم می گرفت .. یادته ؟
-آره مهرشاد ..تو همش فرار می کردی
 -خجالت می کشیدم ..
 -آخه من که از یه دوست انتظار نداشتم .. اگرم یه بار بهت گفتم خسیس از ته دلم نبود . یه جورایی داشتم شوخی می کردم .
-ولی لحنت طوری بود که جدی هم قاطی شوخی بود .. من می خواستم با این پولی که از این شاگردام می گیرم واسه تولدت یه هدیه خوب بگیرم . هر چی که تو می خواستی ..
-که نشون بدی خسیس نیستی ؟
-نمی دونم درسا .. نمی دونم چی رو می خواستم نشون بدم . ولی همیشه چند قدم عقبم . دیگه واست اهمیتی نداره ..برات خوشحالم که خیلی راحتی . داود هم پسر خوبیه . قدر فرشته ای مثل تو رو می دونه .
-یعنی تو واقعا به خاطر من داشتی زحمت می کشیدی ؟
-حالا دیگه انگیزه ای ندارم . فقط به خاطر تعهدی که دادم دارم درس میدم ..
 -سردر نمیارم . ولی باید یه قولی بهم بدی ..
-چه قولی ؟!
 -دیگه سیگار نکشی ..
 -شاید باورت نشه اون اولین و آخرین بود .. فقط سه چهار تا پک بهش زدم و انداختمش دیدم کار من نیست .
-حالا چرا این روزا این قدر ازم فاصله می گیری .. حدود دو ساله که با هم دوستیم . یعنی اگه تو هم می رفتی نامزد می کردی باید فراموش می کردیم که من و تو روزای خوبی رو به عنوان دو دوست و دو همکلاس با هم داشتیم ؟
-حق با توست درسا . ولی خب راستش من همیشه چهره داود رو مجسم می کردم که ممکنه مثلا حساس باشه نسبت به این که یک  پسری داره با همسر آینده اش حرف می زنه ..
-مگه فقط تو تنها پسر این کلاسی .. هنوز باورم نمیشه .. تو واسه من خودت رو به درد سر انداختی ..
 -نه چه درد سری ! این یه علاقه بود . به قول تو علاقه نسبت به یک دوست . یا یک همکلاس .. شریک درسی و تحقیقات ..
-چرا صدات گرفته  مهرشاد
 -دارم سر ما می خورم ..
مهرشاد و درسا با هم خداحافظی کردند .
 مهرشادحالا توی اتاقش بود و بازم از پنجره بیرونو نگاه می کرد .  چی می شد اگه قد و قامت درسا رو می دید که به ناگهان از سر پیچ پیچیده توی کوچه .. به سمت خونه شون بیاد .. زنگ درخونه شونو بزنه ..اونم با اشتیاق  راه پله ها رو دو تا یکی کنه و خودش درو واسش باز کنه .. چرا بهش نگفته بود که دوستش داره .  یعنی اون عاشق درسا بود و نمی دونست ؟ وقتی که اون رفت فهمید که چقدر دوستش داره ؟ که نمی تونه بدون اون زندگی کنه ؟ نه ..نه .. آدم که نمی تونه با هر دختری که سلام علیک می کنه عاشقش شه .. ولی اون و درسا ساعتهای زیادی رو در مورد مسائل مختلف با هم درددل می کردند .. هر دو از این می گفتند که تا به حال دوستی از جنس مخالف نداشتند .. در مورد همه چی صمیمانه حرف می زدند.. ولی شاید اون احساسش با احساس من فرق می کرد .. هر توری  که داشتیم هیشکدوممون احساس همو به هم نگفتیم .. شایدم اون هیچ احساسی نسبت به من نداشت . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر