ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سكس من و مامان و زن عمو2

حدود یک ساعتی تو راه بودیم تا رسیدیم به دریاچه که دورش پر پلاژ بود. دو سه تا پلاژ سر زدیم تا یکی رو انتخاب کردیم و یه سوییت اجاره کردیم که شامل یه اتاق خواب با یه تخت دو نفره که یه حموم شیشه ای داخلش بود و یه هال کوچیک. دختر عموم سریع رفت مایو پوشید. یه مایو دو تیکه صورتی. بعد زن عموم رفت. اون که اومد بیرون دخترعموم گفت:
- مامان این مایوت تنگ نیست؟
واقعا راست می گفت. خیلی براش تنگ بود. سینه هاش تقریبا بیرون بود. زن عموم گفت:
- نه خوبه. تازه اینجا کسی ما رو که نمی شناسه.
بعدش به من گفتن برو لباس عوض کن بیا ما میریم ساحل.
منم مایو پوشیدم رفتم. تقریبا ساحل خلوت بود. چون ما یه پلاژ پرت گرفته بودیم. به فاصله 50 متری ما یه زن وشوهر با بچشون داشتن شنا می کردن و یه کم دورتر 2 تا دختر با یه پسر. منم رفتم تو آب یه کم واسه خودم شنا کردم. زن عمو گفت:
- من خسته شدم میرم آفتاب بگیرم.
اون از آب اومد بیرون و رفت ساحل دراز کشید. من به نارینه گفتم:
- می خوام برم دورتر. اینجا عمقش کمه.
و رفتم. یه چند دقیقه دیگه نارینه صدام کرد گفت:
- منم می خوام بیام. بیا دستمو بگیر هوامو داشته باش.
- بیا مواظبم.
یه کم اومد جلو بعد گفت: دیگه پام نمی رسه. من از شکمش گرفتم بغلش کردم بردم جلو. اون از ترس محکم منو گرفته بود. به طوری که پاهاش دایما می خورد به کیرم. من کم کم برش گردوندم طوری که کونش چسبید به کیرم. گفتم:
- راحتی؟
- تو راحت تری!
- می خوای ولت کنم؟
- نه می ترسم. این کارو نکن.
منم که دیدم خودش ok داد کاملا کیرمو به کونش فشار دادم. یه چند ثانیه گذشت که گفت:
- ادوین مامان می بینه بد میشه.
منم که کاملا وجود زن عموم رو فراموش کرده بودم گفتم:
- آره راست میگی
و اومدیم نزدیک ساحل. نارینه گفت:
- من میرم ساحل.
منم با خنده گفتم: تو برو تا این بخوابه بیام بیرون.
بعد از چند دقیقه منم رفتم ساحل و دراز کشیدم. حدود 20 دقیقه ای هیچ حرفی بین ما رد و بدل نشد تا این که نارینه پا شد گفت: من میرم دستشویی.
تا اون رفت زن عموم برگشت طرفم گفت:
- شیطون تو آب داشتین چیکار می کردین؟
- هیچی
- خوب دخترمو بغل کرده بودی.
- خب می ترسید، منم بغلش کردم.
- منم بترسم بغلم می کنی؟
- شما بترس بقیش با من!
و پا شدم رفتم تو آب زن عموم. هم پشت سرم اومد. یه مقدار که جلو رفتیم رفتم اونو از پشت بغلش کردم. این برای اولین بار بود که به این صورت بدنم باهاش تماس داشت. به قدری برام لذت داشت که در همون اولین تماس کیرم شق شد. بعد تو گوشش گفتم:
- واقعا هیکلت بیسته.
و آروم دستمو بردم طرف کسش و خیلی آروم شروع به مالش کردم و در عین حال گردنشو می لیسیدم. کم کم صدای آه ه ه آخ خ خ آه ه ه ه زن عموم دراومد. منم آروم گردنشو می لیسیدم. بهش گفتم:
- این کست چند کیلوئه؟ آخه حیف نیست اینو نخورم؟
اونم آروم گفت: مال خودت. همش ماله خودت.
بعد دستشو آورد کیرمو گرفت. یه آهی کرد و گفت:
- جوووووووون. عجب چیزیه.
- می خوای باهات چیکار کنم؟
- اینو بکنی تو کونم.
من برش گردوندم طرف خودم و یه لب ازش گرفتم و گفتم:
- آخه اینجا که نمی تونم بکنمت
و تو همون حین سوتینشو دادم کنار و محکم سینشو گرفتم. گفت:
- دیوونم نکن. الان نارینه میاد.
منم ولش کردم و ازش فاصله گرفتم. یه کم بهم نگاه کرد و گفت:
- فکر نمی کردم اینقدر پررو باشی ولی خوشم اومد. فقط خواهش می کنم کاری نکنی نارینه بفهمه.
من به شوخی گفتم: می خوای با هر دوی شما حال کنم؟
- شوخی نکن. هر کاری می کنی فقط نارینه از رابطه من و تو چیزی نفهمه.
اینا رو که گفت من تو فکر رفتم که لحن صحبت زن عمو اینو نشون میده که مخالف این نیست که من با نارینه حال کنم ولی می بایست خیلی احتیاط می کردم چون اگه سوتی می دادم هر دوی اونا رو از دست می دادم. در همون حین نارینه اومد ما رو صدا کرد و گفت:
- ساعت سه و نیمه. نمیاید ناهار بخوریم؟
ما هم گفتیم چرا و از آب رفتیم بیرون. یه کم تو آفتاب ایستادیم تا خشک شدیم. بعد رفتیم داخل هر کدوم یه شلوارک و یه بلوز پوشیدیم رفتیم برای ناهار. بعد از ناهار زن عموم و دخترعموم رفتن اتاق خواب منم رو زمین خوابیدم. به قدری خسته بودیم (چون شب قبلشم کم خوابیده بودیم) که تا ساعت 7 خوابیدیم. بعد از این که بیدار شدیم به نوبت رفتیم دوش گرفتیم و یه کم میوه و قهوه خوردیم و رفتیم ساحل قدم زدیم. تقریبا ساحل شلوغ شده بود. بعدش رفتیم به بار پلاژ و شروع کردیم به آبجو خوردن. یه 2 ساعتی اونجا بودیم، چون جای باحالی بود. هم کنار ساحل بود و هم یه نوازنده اکاردئون بود که کلی حال داد. ساعت 11 بود که زن عموم گفت من میرم بخوابم. موندیم من و نارینه که نفری یه آبجو گرفتیم و رفتیم به طرف ساحل و قدم زدیم. نارینه بهم گفت:
- ادوین فکر می کنی کاری که من و تو امروز انجام دادیم درسته؟ من خیلی فکر کردم. آخه ما فامیلیم. بین ما ارمنی ها که رابطه فامیلی وجود نداره.
من گفتم: بین ما ازدواج فامیلی وجود نداره اونم بخاطر مسایل پزشکیه. تازه ما که کاری نکردیم. اگه ناراحتی دیگه کاری نمی کنیم.
- راستشو بخوای من تا حالا جز یک بار تا حالا با هیچ پسری سکس نداشتم که اونم خودم نخواستم، زورکی شد و من بعد از اون از همه پسرا زده شدم. تا این که دیشب باهات رقصیدم و منو محکم بغل کرده بودی. یه احساس آرامش بهم دست داد. فهمیدم که همه پسرا اینجوری نیستند. راستشو بخوای من خیلی دختر گرمی هستم ولی من دیگه می ترسم با یه پسر سکس داشته باشم.
- میشه بگی چی شده؟
- آره به تو میگم چون خیلی بهت اطمینان دارم. راستشو بگم یه جورایی ازت خوشم میاد. البته اشتباه نکنی عاشقت نشدم ولی احساس می کنم می تونیم با هم دوستای خوبی باشیم.... تازه که اومده بودم ارمنستان تو دانشگاه با یه دختره که از ارمنی های لبنان بود دوست شدم. اونم یه دوست پسر داشت. یه شب رفتیم دیسکو و خیلی مشروب خوردیم. شب دوستم گفت بیا شب بریم خونه ما منم چون مست بودم و حالیم نبود باهاشون رفتم. ما که رفتیم من یادمه به قدری سرگیجه داشتم که رو مبل ولو شدم. اونا شروع کردن با هم حال کردن. من چشمام به زور باز می شد و اصلا نمی تونستم از جام بلند بشم. صحنه ای که یادمه اونا کاملا لخت بودن و دختره داشت واسه پسره ساک می زد. یهو احساس کردم یکی داره دامن منو می زنه کنار و شورتمو درمیاره. من خیلی بی رمق می گفتم چیکار می کنی؟ اون پسره آشغال منو می بوسید و می گفت کاری ندارم. من واقعا هیچ رمقی نداشتم که یهو پسره بی شرف کیرشو محکم کرد تو کونم. به قدری دردم اومد که هرچی مشروب خورده بودم از سرم پرید. بلند شدم دامنمو زدم پایین با لقد زدم به پسره و از خونه اومدم بیرون. باورت نمی شه به قدری ترسیده بودم که تا خونه گریه کردم. یک هفته دانشگاه نرفتم و تصمیم گرفته بودم برگردم ایران.
دختر عموم اینا رو گفت و شروع کرد به گریه. منم بغلش کردم و دلداریش دادم و پیشونیشو بوسیدم. بعد سرشو بالا آورد و گفت:
- ادوین احساس می کنم راحت شدم این حرفها رو بهت گفتم. 5/1 سال بود که عذابم می داد.
من با دستم اشکاشو پاک کردم و گفتم: خوب کاری کردی بهم گفتی. درسته که من نمی تونم کاری واست بکنم ولی حداقل یه مقدار راحت شدی.
بعد آروم لباشو بوسیدم. مثل یه نوزاد 1 ساله رفت تو بغلم. یه نیم ساعتی گذشت. گفتم بریم بخوابیم. رفتیم داخل سوییت و دیدیم زن عمو دو تا تشک انداخته تو هال، خودشم در اتاقو بسته و خوابیده. هر دوی ما یه کم تعجب کردیم. نارینه گفت بزار ببینم مامان خوابه و آروم در اتاقو باز کرد. دیدیم زن عمو فقط با یه شورت پشتش به ما و خواب خوابه و صدای خروپفشم میاد. هر دوی ما خندیدیم و درو بستیم. من تیشرتمو درآوردم و دراز کشیدم. نارینه هم تیشرتشو درآورد و با یه تاپ اومد بغلم خوابید. یه چند دقیقه ای هیچ حرفی بین ما ردو بدل نشد. کم کم نارینه خودشو بهم نزدیک کرد و آروم دستشو گذاشت رو سینم و آروم شروع کرد با موهای سینم بازی کردن. منم به بغل خوابیدم و آروم لبمو گذاشتم رو لباش و یه دستمو هم گذاشتم رو سینش و مالیدم. یه 5 دقیقه ای از هم لب گرفتیم. من تاپشو دادم بالا و شروع کردم سینه هاشو لیسیدن. اون کم کم بی حال شده بود. سینه هاش اندازه یه هلوی متوسط بود و بدون اقراق شاید خوشمزه ترین سینه ای بود که من تا حالا خورده بودم. کم کم صدای آه ه ه ه ه ه نارینه دراومده بود که من دستمو بردم تو شلوارکش و کسشو گرفتم. یهو با یه صدای شهوتی گفت:
- جوووووون. فشار بده، فشار بده. مردم.
منم محکم کسشو فشار می دادم و ازش لب می گرفتم. چند ثانیه ای گذشت که دستم خیس شد. نارینه دستشو انداخت شلوارکمو کشید پایین و کیرمو گرفت و گفت:
- ادوین این چند سانته
- فکر می کنم 18 سانتی بشه.
با اون چشمهای خمارش یه نگاهی بهم کرد و لبمو بوسید
- آخ خ خ خ جان ن ن ن
بعد کیرمو کرد تو دهنش. به قدری با حرص و ولع ساک می زد که نزدیک بود آبم بیاد. البته شانسی که آورده بودم آبجو خورده بودم. نمی دونم چقدر ساک زدنش طول کشید که من کیرمو از دهنش درآوردم و رو شکم خوابوندمش و شروع کردم سوراخ کونشو لیسیدن. نارینه دهنشو محکم گذاشته بود رو بالش که صدای آخ و اوخش نیاد. بعد خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم روی خط کونش و از یه طرفم گردنشو می لیسیدم. اونم کاملا حشری شده بود و می گفت:
- بکن تو کونم. خواهش می کنم کیرتو بکن تو کونم. مردم ادوین. بکن.
من یه کم کونشو دادم بالا گفتم: فقط داد نزنی.
بعد دوباره یه کم کونشو لیسیدم و آروم انگشتمو کردم توش تا باز بشه. بعد بهش گفتم رو کیرم تف کن که اونم کیرمو کرد دهنش و کلی با آب دهنش خیس کرد و دوباره برگشت گفت:
- بکن توش دیگه، کشتی منو.
من آروم سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و آروم فشار دادم. بدنش لرزید. یه آهی کرد و من آروم شروع کردم به تلنبه زدن. کونش به قدری تنگ بود که نصف کیرم بیشتر نمی رفت. شاید یه 4-5 دقیقه ای تلنبه زدم که احساس کردم آبم داره میاد. گفتم کجا بریزم. نارینه برگشت کیرمو کرد تو دهنش. یه چند ثانیه که ساک زد آبم ریخت تو دهنش. چند دقیقه کیرم تو دهنش بود که خوابید. منم خوابیدم روش و لباشو می خوردم.
گفتم: اذیت که نشدی؟
- خیلی درد داشت ولی خیلی حال کردم مرسی ادوین.
- من از تو تشکر می کنم.
بازم همدیگرو بوسیدیم، لباس پوشیدیم و خوابیدیم.
ادامه دارد...

7 نظرات:

arash kos baz گفت...

amir damet garm ba in dastanat
kheyli bahale
?inaro az koja gir miyari
haji kheyli hal dadi
damet kos

Unknown گفت...

سلام آرش جون؛مرسي عزيز من درخدمت شما هستم امري داشتي آدرس ايميلم هست؛اما روزي بين700تا1000نفر بازديد ميكنن فقط3تا4نفر نظر ميدن بايد ديرتر داستان بزارم شايد نظرات بيشتر بشه

ناشناس گفت...

mer30 az dastan hay khobton
sasan. farokhi

ناشناس گفت...

mer30 az dastan hay khobton
sasan. farokhi

ناشناس گفت...

mer30 az dastan hay khobton
sasan. farokhi

ناشناس گفت...

mer30 az dastan hay khobton
sasan. farokhi

ایرانی گفت...

داستان داره یواش یواش بال و پر می گیره وقشنگ تر میشه .دستت درد نکنه امیرجان ..ایرانی

 

ابزار وبمستر