ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عشق يا نامردي4

داشتم میگفتم..اون روز تقریبن یکسال از اون ماجرا گذشته بود. من صبح زود پاشدم رفتم مدرسه. اما مدرسه به علت فوت یکی از معلمها تعطیل اعلام شد. خواستم بیام خونه چند تا از دوستام بهم گفتن :همین حالا میخوای بری خونه. الاغ جون از این موقعیت ها دیگه گیر نمیاد بریم گشت زنی. خودمم بدم نمیاومد باهاشون رفتم.شاید اولین بار بود اون وقت صبح تنها و بدون مزاحم داشتیم برای خودم پیاده روی میکردیم. دوستام هم مثل خودم خوانواده مذهبی و حزب الهی داشتن و همه ما تقریبن یه احساس رو تجربه میکردیم. ساعت نزدیک نه یا نه و نیم صبح بود از هم جدا شدیم و رفتیم خونه. رسیدم دم در. در باز بود خیلی تعجب کردم. چون پدرم در مورد در خیلی سخت گیر بود. گفتم شاید اتفاقی افتاده با شه با ترس و لرز رفتم تو. صداهای عجیبی از تو اتاق مادرم میاومد. با شنیدن صدا ها یه احساس تازه در من داشت اوج میگرفت. اون موقع اوج بلوغ جنسی من بود.یه دختر سیزده یا چهارده ساله. با خودم گفتم حتمن پدر مادر دارن از سر و کول هم میرن بالا. اول گفتم ولشون بذار راحت باشن اما این کنجکاوی لعنتی نمیذاشت. با ترس و لرزرفتم نگاشون کنم. چند بار تا دم در رفتم و بر گشتم. بالاخره دلو زدم به دریا و خیلی یواش درو باز کردم دیدم بابام خوابیده و مادرم داره رو کیرش بالا و پایین میپره همین طور داشتم یواشکی نگاه میکردم. اونا اون قدر تو سکس غرق شده بودن که شاید حتی دورو برشون رو هم به زور تشخیص میدادن. خواستن یه تغییر موضعی بدن که مادرم بلند شد و بابام پاشد....!چی میدیدم. اونی که تا اون موقع فکر میکردم بابامه بابام نبود. میدونی کی بود؟نه.......نه نمیدونم. کی بود؟همون پسر عموی نا مردم. اون بی همه چیز با مادرم هم رو هم ریخته بود. البته از دست اون ناراحت نبودم. چون وقتی کسی به یه دختر دوازده ساله رحم نکرد مطلقن به یه زن شوهر دار هم رحم نمیکنه چه بسا زنه خودش بفرسته دنبالش. ناراحتی م ناز بابت مادرم بود. اون لحظه پی بردم که چرا وقتی به مادرم گفتم که فرد متجاوز پسر عمومه یه دفه آروم شد و با من مدارا کرد. نگو پای خودشم گیره. لابد اگه بابام میفهمید خیلی براش گرون تموم میشد. البته بعد ها فهمیدم که بابام هم بی تقصیر نیست. من ماجرای اون روز رو برای مادرم تعریف کردم و گفتم فلانی رو باهات دیدم. یکم جا خورد اولش اما بعدش گفت دخترم زن وقتی شوهر میکنه احتیاجش به سکس خیلی زیادتر از قبل میشه منم وقتی با پدرت عروسی کردم اوایل خوب بود تا چند سال اما وقتی تریاک کشیدن رو شروع کرد دیگه روزگار من سیاه شد. اولش خوب بود. چون وقتی میکشید کمرش سفت میشد و سکسمون تا یه ساعت یا بیشتر ادامه داشت و من طوری ارضا میشدم که تا چند یا بیشتر حتی فکر سکس هم نمیکردم اما بعد از چند سال که حسابی آلوده شد دیگه آلتش به زور بلند میشد و من اوایل سنگ عشق و عاشقی رو به سینه میزدم و به روی خودم نمیآوردم اما مگه میشد. این احساس لعنتی رو نمیشه جلوشو گرفت.حرفای مادرم تمومی نداشت. اون قدر رک و بدون پرده باهام صحبت کرده بود که قدرت بیان رو ازم گرفته بود. البته تو اون سن من بازم طرف بابام رو میگرفتم و میگفتم تو نباید خیانت میکردی و مادرم در جواب میگفت خیانت رو پدرت کرده با اون تریاک کشیدنش که حالا تبدیل به شیره و یا شاید هرویین هم شده. نمیدونستم به کدومشون اعتماد کنم. همین مساله باعث شده بود که دیگه اعتماد من نسبت به همه سلب بشه. مهران!! شاید باورت نشه اما تا همین یکی دو سال پیش اعتقادم رو نسبت به خدا هم از دست داده بودم. شاید اگه دانشگاه قبول نمیشدم الانم همون احساس قبل رو داشتم.واسه همین بود وقتی اومده بودی دانشگاه اول ترم خیلی عبوس بودی.با خنده گفت:یعنی دلیل اینکه هیچ کی باهام حرف نمیزد این بود. من فکر میکردم حتمن یه اشکالی تو وضع ظاهریم دارم که هیچکی محلم نمیذاره.یکم خندیدم. اما به سرعت خنده من جای خودشو به یه تفکر طولانی داد تو فکر سارا بودم. زندگیش نسبت به من که دو سال ازش بزرگتر بودم خیلی پر ماجرا تر و آشفته تر بوده.یه خورده نگاش کردم دیدم الان به محبت نیاز داره.آروم رفتم پیشش وسرشو رو شونم گذاشتم و بدون اینکه حرفی بزنم موهاشو ناز میکردم. موهای خیلی صاف و نرمی داشت درست مثل ابریشم.یکم خودشو کوچیک کرد و تو بغلم جا داد. اون لحظه هیچ نوع احساس پلیدی از نوع سکسی در موردش نداشتم. فکر میکردم تو این لحظه به من پناه آورده و درو از نامردیه که من فقط به فکر خودم باشم. اما اون تو یه دنیای دیگه بود سرشو بلند کرد و روبه من گفت :متاسفم که ناراحتت کردم. از بابت آینده هم معذرت میخوام من لایق ازدواج با تو نیستم. این قصد رو هم ندارم که خودمو بهت تحمیل کنم یا به قولی خودمو بهت بندازم. حالاهم با این وجود دوست دارم منو عاشقانه در آغوش بگیری و منو با احساسات پاکت سیراب کنی. این کارو برای این دختر رنج دیده انجام میدی؟نمیدونستم چی جوابشو بدم. به وجدانم رجوع کردم جواب مساعد بود. قسمت شیطانی می گفت :گوشت اومده دم قابلمه نمیخوای بپزیش.و قسمت روحانی میگفت :تا توانی دلی به دست آر دلشکستن هنر نمیباشد واز این کس شعرا.دلو زدم به دریا :سارا جون من امروز کاملن در اختیار تو هستم هر کاری دوست داری باهام بکن.سارا با لبخند کوچیکی سرشو بلند کرد و یه لب عاشقانه گرفت. این یکی خیلی با اون لبی که تازه اومده بود گرفت فرق داشت. یا شاید به خاطر این بود که حالا به هم نزدیکتر بودیم. بعد از کمی لب گیری ازم خواست همه لباساشو دربیارم و بدنشو ناز کنم. منم یواش یواش دست به کار شدم. بدنش بر اثر خوردن مشروب داغ داغ بود. تی شرتی رو که تنش کرده بود درآوردم و صورتمو روشکمش گذاشتم و با اعماق وجودم بو کشیدم. الان میتونستم بگم مستی چه مزه ای داره. کرستش رو هم درآوردم و سینه های نازشو تو دستم گرفتم. زیاد بزرگ نبودن. طوری که هر کدوم با زور تو دستام جا میشدن. یکم سینه ها و نوک پستوناشو مالیدم. اول با زبون به نوک پستوناش ضربه میزدم یکم که گذشت نوک شونو به ترتیب تو دهنم فرو میکردم و سارا هم با ناله ای خفیف داشت کم کم حشری میشد. این قضیه رو تو چشمای هم اکنون خمارش و نوک سینه های شقش میشد فهمید. منم یواش یواش داشتم شق میکردم.البته از زیر شلوار خیلی دردناک بود. اومدم پایین دیدم یکی از جوراباش هنوز پاشه . اونم با طمانینه درآوردم. خیلی آروم دامنشو زدم بالا. یکم خودشو جابجا کرد تا دست رسی من به کس و کونش بیشتر بشه. ازم خواست دامنشو دربیارم. برخلاف میل باطنی این کاروکردم. حالا سارا با یه شرت بزرگ وگل و گشاد روبروم رو مبل نشسته بود. حالت خنده داری بود اما اون موقع من تو فاز خنده نبودم. دیدن اندام نقلی و سفید.. خیلی سفید سارا منو تو آسمونا برده بود. سارا خیل آروم دستمو گرفت و اونو داخل شرتش کرد. دستم به یه حجم گوشتی داغ و مرطوب بر خورد کرد. الان میفهمم که اگه کس رو اول لمس کنی بعد ببینی حالش بیشتره تا اول ببینیش بعد لمسش کنی. یکم دستمو تو شرتش حرکت دادم. صدای سارا دراومد. با حرکت دستم سارا هم به حرکت افتاده بوددستم با مرور زمان داشت خیس تر میشد. تا حدی که به شرتش هم داشت سرایت میکرد.اگه یکم دیگه ادامه میدادم شاید مبل رو هم یه آبکشی میکرد. دستمو درآوردم و لبه های شرتشو گرفتم و کشیدم پایین. از دیدن کس سارا جا خوردم. با اونایی که تو فیلما دیده بودم خیلی فرق داشت. به طرز وسوسه انگیزی تپل و میزون بود. با تحریک دست من البته کمی خیس متورم وسرخ شده بود که این حالت زیباترش میکرد. از ظاهر فقط لبه های بزرگ کسش معلوم بود. یعنی وقتی نگاش می کردی فقط یه خط معلوم بود ونه چیز دیگه ای. دست بردم و لبه هاشو یکم باز کردم. انگر کسش داشت باهام حرف میزد. چوچوله فسقلیش حالا یکم پیدا بود. برای اولین بار یه کس رو از نزدیک و به طور زنده و پخش مستقیم رصد میکردم.تجربه جالبی بود. وسوسه شدم و یه زبون کوچولو به نوک چوچولش زدم. یکم سفت شده بود اما خیلی باحال بود. دیگه روم باز شده بود وداشتم کسشو با ولع تمام میخوردم. دیدم از کسش آب شفافی میزنه بیرون. گفتم یه امتحانی بکنم . از کس به این خوشگلی چیز بد بیرون نمیاد. زبونمو بردم جلوی مهبلش و مثل سگها یه زبون زدم. یه مایع غلیظ تو دهنم رفت. برای یه لحظه احساس کردم دارم ژله پخته میخورم. گرم بود و لزج و شیرین. مزه زیاد خاصی برام نداشت. شاید چون سارا بود به خوردن کسش ادامه دادم. یواش یواش سارا حرکاتش تند تر میشد. محکم سرمو گرفت و به کسش چسبوند. جای نفس کشیدن نداشتم. فشاری که با داخل رونش به سرم وارد میکرد بماند.بعد از حدود بیست یا سی ثانیه ارضا شد و از حرکت افتاد. ارگاسم خیلی قوی داشت. شاید دو یا سه دقیقه از ارگاسمش میگذشت ولی کسش هنوز حساس بود. طوری که وقتی بهش دست میزدم یه تکون کامل که همه بدنش رو در بر میگرفت میخورد. یواش یواش به حالت عادی برگشت و سرشو بلند کرد و اومد جلو یه لب گرفت. لب خیلی عمیقی گرفت طوری که احساس کردم اب سکش از تو دهنم بیرون اومد وتو دهن خودش رفت. این لب آخری دیگه داشت خیلی طولانی میشد. آروم لبمو ول کرد و پاشد و گفت:خوب حالا نوبت منه. از کجا شروع کنم قربان؟اینو با یه حالتی گفت که آدمو یاد قرون وسطی مینداخت. منم خودمو انداختم رو زمین و بهش اشاره کردم همون کاری که من باهاش کردم اونم باهام بکنه. وای خدا جون یعنی میخواست چی کار بکنه. کیرم نصفه خوابیده بود اما با تصور اون لحظه که کیرم تو دهن سارا داره حکمرانی میکنه یا روم خوابیده و کس تبدارشو به کیرم چسبونده کاملن شق کردم و خودمو به دستای کوچیک و مهربون سارا سپردم....خوابیده داشتم سارا رو میپاییدم. شهوت تو نگاهش وول میخورد. چشماش از فرط حشریت داشت از کاسه در می اومد. ترس بهم مستولی شده بود. چشماش از اون حالت معصومی در اومده بود. انگار یه شیر یا یه ببر گرسنس که میخواد بیاد و شکارشو بخوره..آروم اومد طرفم دکمه های لباسمو باز کرد. زیرش هیچی نبود. برخورد دستاش با سینه پر موی من یه حالت خارش به وجود میآورد اما خیلی باحال بود. دوست داشتم ادامه بده. تکرار لذایذ بود. برخورد دستش به سینم خارش به وجود میاورد و وقتی که میخواروند هم احساس خارش رو از بین میبرد و هم دوباره اونو به خارش می انداخت. حالت جالبی بود.داشتم به کشفیات جدیدی در مورد خودم و بدنم میرسیدم . خستگی چند سال از بدنم داشت بیرون میرفت. انگار تازه از مادر متولد شده بودم. احساس سبکی میکردم. نمیدونستم سارا از این حال من خبر داره یا نه. نگاهش کردم. چیز خاصی دست گیرم نشد. حداقل این طور نشون میداد. چه بهتر. با اخلاق محافظه کارانه من میخوند. لباسمو کلن از رو بدنم کشید کنار و رفت پایین سمت کیرم. شلوار هنوز پام بود و شورت هم پوشیده بودم. از رو شلوار دستی رو کیرم کشید. کیرم تو حالت استاند بای بود. شاید به خاطر ماساژبی نقص سارا این طور بی خیال قضیه شده بود. اما سارا با اون دستای کوچولو مثل یه دستگاه شق کنی کیر عمل میکرد. آخرین ورژن رو هم داشت تو چند ثانیه مثل جکهای هیدرولیکی که کامیون بلند میکنن شلوارمو بلند کرد. قدرتش به حدی بود که همزمان با بالا اومدن یکم شلوارم اومد پایین.احساس میکردم چند سانتیمتر هم به طول و کمی هم به قطرش افزوده شده. البته شاید به خاطر ساپورتی بود که از طرف شلوار بدون هیچ چشم داشتی به کیرم ارزانی شده بود.همون طور از رو شلوار با دست کیرمو گرفت. کوچکی دستاش مانع از این میشد که کیرم کامل تو دستش جا بگیره.سرشو بلند کرد و یه نگاه بهم انداخت و لبخند ملیحی زد. نا خودآگاه یه آه کشیدم. شلوارمو از پام با صبر و حوصله درآورد. کیرم به حدی شق بود و شورت به حدی بالا اومده بود که میشد از بغلش خایه هامو دید. چی دارم میگم. خایه هام از فرط گرما آویزون شده بودن واز لای شرت بیرون زده بودن.زبونشو برد جلو ویه لیس به تخمام زد. نکته مثبت کار این بود که تازه از حموم بیرون اومده بودم و بدنم کاملن بی بو بود.چند تا لیس پشت سر هم به خایه هام زد.

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر