ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سكس من و عمه مرضيه و دوستش

ما تو یه خونه قدیمی دست جمعی زندگی می کردیم. ما با دو تا از دائی ها و عمه خوشگلم که بیوه شده بود با مادر بزرگم و چون همه با هم فامیل بودیم یعنی ازدواج ها فامیلی بود همه با هم راحت بودیم. من 17 سالم بود و کیرم شدید کس کس می کرد و اصلا نمی دونستم باید چه جوری کس گیر بیارم. فکر اینم که با فامیل ها سکس کنم اصلا نمی کردم. عمه ما یه زن 27 ساله بود که بعد از یک سال زندگی بیوه شده بود و خیلی خوشگل و لوند بود. بسیار زیبا و خوش هیکل. هر وقت چیزی تعارف می کرد می رفتم تو یقه لباسش و کمی از سینه هاشو می دیدم و همین برای یه هفته جلق زدن کافی بود. اونم می فهمید و چیزی نمی گفت. تو فکرم همیشه کس و کون اونو مجسم می کردم و چند بار می زدم باز بدتر می شدم. یه روز صبح مامان گفت براش چیزی ببرم از حموم. این خونه هم اول یه رختکن بزرگ داشت و بعدش یه راهرو و بعد حموم بود. در زدم و دیدم صدای عمع اومد که کیه؟ گفتم: "برا مامان می خوام چیزی ببرم." گفت: "خوب بیا تو و برو." تا رفتم تو دیدم عمه لخت واستاده البته پشتش به منه اما کون خوشگلش کاملا لخت بود. کیرم خیلی بلند شد و رفتم تو راهرو و وسایل رو دادم مامان. برگشتم و از لای در یواشکی نگاه کردم. دیدم برگشته و منتظر من برم. کسش قشنگ دیده می شد. کمی مو داشت و لباش هم کمی به بیرون زده بود. درو باز کرد که مثلا برم. سریع برگشت و گفت: "احسان زود برو." اما مگه می شد از اون کون سفید دل کند؟ گفتم: "عمه، خیلی خوشگلی ها." منتظر سیلی عمه شدم که برگشت و گفت: "راست میگی؟" گفتم: "آره." یه نگاهی به کسش کردم و گفتم: "وای ببخشید." و سریع رفتم بیرون. باورم نمی شد کس عمه رو دیده باشم. سریع رفتم توالت و یه جلق جانانه زدم. مدتها گذشت و این کس و کون عمه از ذهنم پاک نمی شد. کلی نقشه کشیدم که برم ترتیبشو بدم ولی می ترسیدم. یه روز تو اتاق پای ویدئو بودم که عمه اومد تو نشست. هیچ علامتی، چیزی، خبری نبود. گفتم: "عمه چیکار می کنی این قدر خوشگلی؟" دیدم چشاش برق زد و گفت: "وای عمه، تو که ازم تعریف می کنی مور مورم میشه." دیدم بهترین وقته. گفتم: "جدا خیلی خوب موندی. اون روز تو حموم یادته؟" گفت: "آره." گفتم: "هیکلت تو ذهنم نقش بسته." خندید و گفت: "شیطون من عمتم، یادت باشه." رفتم چسبیدم بهش و گفتم: "عمه یه کم دیگه برام لخت میشی؟" خندید و گفت: "نه، زشته." گفتم: "پس چرا اون بار لخت جلوم واستادی؟" خنده اش بیشتر شد و گفت: "خوب اون تو حموم بود." گفتم: "یالا دیگه، لخت شو." یه نگاهی کرد و گفت: "فقط یک کم." گفتم: "باشه." یه نگاهی به دور و بر کرد و زیپ پیرهنشو کشید پائین و کرستش رو داد بالا. سینه های سفید و خوشگلش اومد بیرون. بی اختیار دستم رفت رو کیرم و با دست دیگم پستونهاشو مالوندم. تو آسمون ها بودم. عمه کمی مکث کرد و بعد کشید پائین. گفت: "بسِته شیطون." گفتم: "نه، خواهش می کنم." به التماس افتادم. گفت: "باشه." و دوباره سینه هاشو نشونم داد. دیگه نتونستم و کیرمو درآوردم و شروع کردم جلق زد. عمه گفت: "آهای احسان حواست کجاست؟ این چیه؟" گفتم: "عمه کیره، کیر. بیا برام جلق بزن." با دودلی دستشو به کیرم رسوند و کمی مالوندش. بلافاصله دستمو بردم طرف کسش. هیچ مقاومتی نکرد و زیپشو باز کردم و بالاخره دستم لای کسش جا گرفت. خیس بود و صاف. کمی که مالوندم بلند شد و رفت در رو قفل کرد و برگشت و شلوارشو کامل داد پائین و گفت: "بیا سریع بکن تا کسی نیومده." باورم نمی شد. کیرمو کردم تو کسش. گرم بود و خیس. برای اولین بار کس کردن رو تجربه کردم. با شدت می کردمش و ناله می کرد. آبم اومد. گفت: "بکش بیرون." همش ریخت رو فرش. عمه بلند شد و لباسشو پوشید و رفت. چند وقت گذشت و اصلا به روم نیاورد. تا یه روز که دوتا از دوستاش مهمونش بودن. اون روز رفتم و از لای در داشتم تو رو دید می زدم. صداشون کاملا واضح بود. یکیشون می گفت: "مرضیه (مثلا اسم عمه ام مرضیه است)، با اون عشقت به کجا رسیدی؟" عمه گفت:" هیچی بابا، فقط می خواست یه دست بکنه و بعدشم رفت دنبال کارش." همشون خندیدن. باورم نمی شد عمه همچین حرفهائی بزنه. آمپر کیرم زد بالا و مجبور شدم درش بیارم و همون جا کم کم جلق بزنم. اون یکی گفت: "مرضی الان کف کنی چیکار می کنی؟" عمه گفت: "راستش بچه ها من یه کاری کردم، ببینم نظر شما چیه؟" گفتن: "چی؟" گفت: "من با بچه داداشم ریختم رو هم. البته فقط یه بار. اونم کلی بعدش خجالت کشیدم. ولی یه پسر جوون که از خودت کوچیک تر باشه خیلی حال میده. نمی دونم ادامه بدم یا نه؟" اونا گفتن: "چرا ادامه ندی؟ اون که همین جاست. هر وقت بخوای دم دستته. تازه پسر خوشگلی هم هست. لابد خیلی هم شهوتیه." عمه گفت: "آره، کلی التماس کرد. منم دلم سوخت و یه دفعه دیدم داره منو می کنه." همه خندیدن. یکیشون گفت: "ببین میشه بیاریش اینجا یک کم سر به سرش بذاریم؟" عمه گفت: "نه، چرا اذیتش کنید؟" اون یکی گفت: "اذیت نه، می خوایم بهش حال بدیم." اما اون یکی گفت: "نه، من روم نمیشه." عمه با بی تفاوتی بلند شد و اومد سمت در. پریدم تو حیاط که عمه صدام کرد: "احسا ن کجائی؟ یه دقیقه بیا کارت دارم." نمی دونستم با کیر بلند شده ام چیکار کنم. از مجبوری رفتم. تا منو دید گفت: "بیا تو." یه اشاره کردم به کیرم. تا دید گفت: "چرا این جوری شده؟" و دستمو گرفت کشید تو. تا رفتم تو و اونا دیدن دستم رو کیرمه همشون خندیدن. یکیشون گفت: "خوب، پس من میرم." هر چی مرضی اصرار کرد وانستاد و رفت. من موندم و عمه مرضی و دوستش که اسمش ملیحه بود. ملیحه بی مقدمه گفت: "احسان جون راحت باش. مرضی خیلی از کیرت تعریف می کنه. میشه ببینمش؟" تا بناگوش سرخ شدم و گفتم: "با اجازه من برم." و تا بلند شدم ملیحه از پشت شلوارم رو کشید. شلوار و شورتم که راحتی مال خونه بود تا زانوم اومد پائین. من که انتظارشو نداشتم سعی کردم بکشم بالا اما مرضی گفت: "احسان راحت باش. حالا که این کسش بلند شده تو نمی خوای؟" گفتم: "عمه این حرفها از تو بعیده." خندید و گفت: "نه. هر حرفی مال یه جائیه. این حرفم مال اینجاست." و ملیحه کیر شق شده ام رو گرفت تو دستش و کمی برام جلق زد. خیلی واردتر از مرضی بود. بعدشم راحت کرد تو دهنش. اون قدر تحریک شده بودم که نتونستم از دهنش دربیارم یا بهش بگم، در نتیجه کل آبم خالی شد تو دهنش. منتظر شده که عق بزنه و دعوام کنه، اما برعکس دیدم داره همشو مک می زنه. گفتم: "ناراحت نشدی؟" گفت: "نه، چرا؟" گفتم: "برای آبم." خندید و گفت: "فهمیدم آبت داره میاد. اگه می خواستی درش بیاری خودم نمی ذاشتم." آبم که اومد کمی راحت تر شدم. دیدم عمه بلند شد و درو بست و چفتشو انداخت. بعد برگشت سمت من و گفت: "تو با ملیحه حال کن. می خوام فقط ببینم." ملیحه گفت: "تو نمی خوای؟" گفت: "فعلا نه، دیدنش جذاب تره." و رو مبل نشست و سینه هاشو درآورد و شروع به مالوندن کرد. دیدن سینه های عمه کیرمو دوباره پر کرد. ملیحه لخت شد. تا شورتشو درآورد آبم رسید به نوک کیرم. کس خیلی قشنگی داشت. لباشو کمی باز کردم. لاش کامل صورتی بود. لبای کس مرضی کمی تیره می زد ولی مال این صورتی خوشرنگی بود. کیرمو لای لبای کسش مالوند. کسش خیس بود و یه بوی خاصی می داد. یکی از سینه های کوچیک و سیخش رو کردم دهنم. دور پستونش صورتی بود و نوکش خیلی زده بود بیرون. وقتی می خوردم آه می کشید. بالاخره کسش رو فتح کردم و اون منو خوابوند و نشست رو کیرم. کمی که کردمش آبم دوباره داشت می اومد. بلند شد و گفت: "بریز رو صورتم." اما مرضی سینه هاشو آورد جلو و گفت: "نه، بریز اینجا." مرضی انگار داشته کسشو می مالونده چون کسش بیرون بود و خیس هم شده بود. آب کیرم با فشار ریخت رو پستونهای مرضی و کمی هم رو لب و دهن ملیحه. اونم همشو خورد و گفت: "آبت خوشمزه است." باورم نمی شد آبمو کسی بخوره. مرضی می مالوند رو سینه شو ناله می کرد. آخرشم بلند شد و اومد طرفم و کیرمو گرفت و مالوند. می دونستم می خواد بکنه به کسش اما کیرم خوابیده بود و نا نداشت

6 نظرات:

ناشناس گفت...

زنده باد امیر جون

amir-2008 گفت...

بازم عالی

Unknown گفت...

مرسي از شما دوست ناشناس خوبم و تشكر از شما اميرجون؛نظر لطفتونه؛خوشحالم خوشتون اومد؛شادباشيد

ناشناس گفت...

kheyli kheyli mamnun

ناشناس گفت...

غلام داش اميرم حستيم
داستام هايت واقعا عالين

ایرانی گفت...

بزرگواری و آقایی داداش ! موفق و موید و شاد و خندان باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر