ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عاقبت سكس با مامانم

من میثم 22 سالمه
این داستان حقیقت داره و از زمانی شروع شد كه‎ ‎‏ 18 سالم بود.
همیشه به مامانم به چشم یه جنده نگاه میکردم هروقت از بغلش رد میشدم با کف دست میزدم در کونش و همیشه اونم با یه لبخند باحال بهم چپ چپ نگاه میکرد منم که همیشه کیرم شق میشد برای این که ضایع نباشه همیشه شورت با شلوارک میپوشیدم
یه روز خیلی باهاش شوخی کردم صورتشو لیس زدم گردنشو لیس زدم دستمالیش کردم بعد یه هو بی هوا دستم رفت رو کسش بعد همونجا خشکم زد گفت خوب داری چکار میکنی
همینطوری حاج وواج بودم گفتم هههیچیی فقط دستمو
گذاشتم رو کست اينو که گفتم از ترسم محکم زدم تو دهن خودم سریع از اتاق رفتم بیرون این قضایا به خیرو خوشی گذشت
چند هفته بعد باز داشتیم باهم شوخی میکردیم که کيرمو گرفت کیر منم که همیشه شق بود خودمو جمع کردم گفتم چکار میکنی مامان؛گفت هیچی کیرتو گرفتم با یه لحن مخسره امیزی گفت چرا راست کردی گفتم کی میگه گفت خودم دیدم گفتم ولمون کن بابا گفت پس بزار بهت تابت کنم من خیلی قلقلکی بودم قلقلکم داد دستمو اوردم بالا سریع کیرمو گرفت اینبار محکم
گرفت و گفت این شق نیست گفتم چی؟؟ گفت خودتو به اون راه نزن کیرتو میگم با یه خندهی خجالتی سرمو اوردم پایین گفت پسرم راحت باش من مامانتم همیشه من میبردمت حموم من پوشکتو عوض میکردم
گفتم خوب اره شق کردم
اخه.............
بعد از اخه حرفمو خوردم گفت چیه
درش بیار ببینم چقدری شده تو این 15 سالی که ندیدمش خلاصه با خجالتو اینا راضيم کرد منم کیرمو در اوردم گرفت دستش گفت اخی چه بامزست ولی پدر سوخته از باباش کلفت تره
بعد گفت یادته بچه بودی میگفتم دودولتو بخورم با تکون دادن سرمو حالت لبم گفتم تقریبا گفت حالا میخوای دودولتو بخورم
من خجالت میکشیدم ولی چیزی نمیگفتم یه خورده دستشو بالا پایین کرد بعد کم کم سركيرمو کرد تو دهنش نوک زبونشو رو سوراخ کیرم حس میکردم یواش یواش ساک میزد گفت پدر سوخته نریزی تو دهنما بعد چند باری تا ته کرد تو حلقش باورم نمیشد که مامانم داره کیرمو میخوره راستی نگفته بودم اونموقع مامانم 37سالش بود و الان 41 سالشه وقتی 18سالش بود با بابام ازدواج کرد چند دقیقه ای ساک زد من ابم ریخت تو دهنش یه خوردشو قورت داد بعد کیرمو سریع در اورد دو سه بار هم پاشید تو صورتش بعد دید ابم زیاده گفت باید برات زن بگیرم منم که خجالتم ریخته بود گفتم زن نمیخوام تو هستی.
من همیشه چیزای میگفتم که خیلی زود بود
بد گفت اه اينجوریه پس بزار بهت نشون بدم بازنت چکارا میتونی بکنی اونموقع زمانی بود که 10 بارم جلق میزدم عين خیالم نبود
من به پشت خوابیده بودم رو تخت اومد نشست روم کیرمو بازی داد یه کاندوم که نفهمیدم از کجا آورد کشید روش و بی معطلی رفت سر اصل مطلب کیرمو گذاشت تو کسش بعد گفت حالا کمرتو بیار بالا این کارو کردم و کیرم تا ته رفت توش بعد اونم نشست کیرم تا ته توش بود مامانم یه خورده قرمز شده بود ولی معلوم بود با این چیزا ارضا نمیشه بعد گفت حال میده گفتم نه با کاندوم گفت بکن حال میده خلاصه خودش زحمتشوکشید بالا پایین شد یه 2. 3 دقیقه ای این کارو کرد بعد گفت اینطوری نمیشه بلند شد حالت سجده نشست خم شد گفت حالا بیا اينطوری خوبه این بار باید خودم میکردم
کل حال داستان از این جا شروع میشه
منم با خجالت ولی سریع بلند شدم رفتم جلو کیرمو گذاشتم رو کسش یه خورده بالا پایین کردم بعد فرو کردم تو مثل اینکه این بار جواب داد چون مامانم گفت اوووووف....اره.....خوبه
منم در این فکر که دارم مامانمو میکنم مغزم رفت رو اتومات به خودم اومدم دیدم به به چه تلمبه هایی میزنم صدای مامانم کل خونه رو ورداشته بود شاید بیرونم میرفت
میگفت جوووووون کیر میخوام بکنش تو بکن محکم تا ته فرو کن پارم کن همش ماله خودته بکن همه اینارو با یه اه از ته دل میگفت من اونجا بود که شروع کردم به کردن واقعی
کیرمو چند بار دراوردم تا ببینم چطوریه یعنی زمانی که میکنم توش چه شکلی میشه كوسش چند بار در اوردم کردم توش بعد بی رحمانه تلمبه میزدم شاپ شاپ صدا ميداد انگار یکی کف دستشو گود کرده و داره دست میزنه داشتم میکردم توش تند تند میکردمش و با هر صدای شاپ شاپ صدای اه اه مامانم هم میومد ولی معلوم بود کسش گشاده چون دردي نداشت و خیلی راحت کيرم میرفت توش همین طوری که میکردم دستمو از زیر بردم رو پستوناش بعد یه خورده فشار دادم مامانم جیغ زد بعد کیرم از توش در اومد و کلی هم اب ازش ریخت بیرون معلوم بود ارضا شده بود وقتی اب از کسش میومد بیرون میپرید بالا پایین و اصلا تعادل نداشت چند دقیفه بعد گفتم ماکه ارضا نشدیم اخه اصلا با کاندوم حال نمیداد
گفتم بزار کاندوم رو در بیارم گفت نه نمیخوام برادر خواهرت بشه بچه خودت گفتم از کون میکنم قبول كرد
دوباره به همون حالت سجد خوابید من کیرمو کردم تو لاپاش بعد انگشتمو کردم تو دهنش یه خورده لیس زدو با زبونش بازی کرد بعد انگشتمو مالیدم به کونش یواش یواش کردم تو ولی خیلی راحت رفت و اصلا تنگ نبود به خودم کفتم این ننه ما گشاد تر از این حرفاست حواسم نبود کیرمو بدونه هیچ چیز لیز کننده ای بافشار و سریع کردم توش مامانم جیغ زد ورفت جلو کیرم از توكونش دراومد بعد برگشت یه خورده ساک زد بعد رو کیرم توف کردو برگشت گفت حالا بکنم منم خیلی راحت کردم تو کونش یه خورده تلمبه زدم اخراش خودمو ول کردم روش داشت ابم میومد که کیرم دراومد بدون این که دست بزنم دوباره کردم توش یه خرده تلمبه زدم و ابم اومد تمام ابمو ریختم توش و مامانم فقط میگفت اه نه نه اه
اول نفهمیدم داستان چیه بعد که به خودم اومدم دیدم زمانیکه کیرم در اومده بود و دوباره کردم رفته بود تو کسش و مامانم سریع رفت چندتا قرص خورد نمیدونم چی بود فکر کنم براي نازایی بود بعد جفتمون دوش گرفتیم لباسمونو پوشیدیم مامانم رفت دستشویی منم از اتاق بیرون اومدم و رفتم صورتمو بشورم بابام اومد خونه قلبم داشت از جا در میومد گفتم خوب شد 2 دقیقه پیش نیومد
خلاصش کنم چند روز بعد مادرم حالت تهوع داشت و همش بالا میاورد و الان من یه داداش دارم که پسر خودمه هم داداشمه هم پسرم که 2 سالشه شانسی که اوردم مامانم شب قبلش به بابام کس داده بود و الکی گفت من بچه میخواستم برای همین نوک کاندومتو سوراخ کرده بودم
چند 6 ماه بعداز بچه دار شدن ما مامانم رحمش رو برداشت و حالا راحت باهم حال میکنیم و هنوز بابام نمیدونه اون بچه منه نه اون؛؛؛؛اينم داستان درخواستي دوستيكه از باردارشدن مادر توسط بسرش خواسته بود

6 نظرات:

mostafa_shakira گفت...

خيلي جالب و خلاقانه بود كاشكي واسه من هم داستان دنباله دار ك چن وقت پيش خاسته بودم ميذاشتي همون پدر و پسر و ميگم

Unknown گفت...

شرمنده شدم با اين حرفت؛باوركن بفكرت هستم اما مشكل اينه نميتونم حس اين داستان رو داشته باشم اما قول ميدم حتما از خجالتت دربيام

Unknown گفت...

شرمنده شدم با اين حرفت؛باوركن بفكرت هستم اما مشكل اينه نميتونم حس اين داستان رو داشته باشم اما قول ميدم حتما از خجالتت دربيام

ناشناس گفت...

امیر جان دمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت گرم که جواستمو اجابت کردی
جیگرتو

ناشناس گفت...

کس و شعر بود
حتی کیر من یه تکون هم با این داستان مزخرف به خودش نداد
بابا دروغ مینویسی یه جور بونیس مردم باورشون بشه

ایرانی گفت...

داستان قشنگی بود در جواب دوست ناشناس که بر خورد تندی داشت ومی گفت دروغ می نویسی باید گفت که جز حوادث واقعی زندگی کدوم داستانه که راست باشه اما در مورد این داستانها باید گفت تخیلی اند و این داستان کمی تخیلی تر از سایر داستانهای سکسی بود چون مامانه خیلی سریع خودشو در اختیار پسره گذاشت .دوست عزیز ناشناس به نظرت باید این داستانهای تخیلی رو چطور نوشت که آدم باورش بشه ؟اصلا به غیر ازچند مورد استثنایی شما کدوم یک از این داستانهای جذاب خیالی را باور می کنین ؟اگه خوشتون نمیادمحترمانه بگین خوشم نیومده و هیچ احساسی در من به وجود نیاورده توهین کردن و خطاب دروغ وبازی با الفاظ زشت نشانه کمبود شخصیت است .خود من از کاندوم خوشم نمیاد و سعی می کنم درداستانهایی هم که می نویسم از آن استفاده نکنم چون ایجاد فاصله می کنه واین یک نقطه ضعف دیگه داستان بود که فقط چند سطر دوام داشت و دیگه از کاندوم هم خبری نبود .در مجموع قصه زیبا و تقریبا پرهیجانی بودواز امیر عزیزهم به خاطر انتشارش ممنونم ...ایرانی .

 

ابزار وبمستر