ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من و مهدی


سلام اسم من مهدي هست - دو سه ساله پيش بود كه پدرم براي انجام ماموريت راهي شمال شد و ما هم به ناچار همراه او رفتيم - چون عموم درشمال زندگي ما هم خانه اي در همسايگي آنها گرفتيم. خانه ما چسبيده بود به خانه عموم ومن از اين موضوع بسيار خوشحال بودم چون من يك پسر عمو باحال دارم به اسم حامد نگو نگو عجب كوني داره پدرسگ سفيد سفيد گنده گنده گوشتي.از لاپاش نگم آب دهن آدم راه ميفته ! لباش عجب لبي داره اوف مي خواستم هر جوري شده بكونمش ! از شانس خوب ما پسر دايي داشت ازدواج مي كرد و تمامه فاميل رو دعوت كردهمه مي خواستن برن اما پسر عموم مريض شد و زن عموم نمي خواست بره و من كه ديدم موقعيت جوره به هزار بهونه راضيش كردم كه بره من مراقب پسر عموم هستم. شما برين - خانواده من وعموم شب حركت كردن ومن سريع از دوستم هفت هشتا فيلم سوپر گرفتم خيلي باحال بود.خدا وكيلي . رفتم كناره حامد وفيلم رو گذاشتم داخل دستگاه گفت: اين چيه؟ گفتم : چند تا فيلم توپ ! گفت: بذار با هم ببينيم - منم گذاشتم و هر دو روي تخت دراز كشيديم ! من يواش يواش روي پاش دست كشيدم اون هم پاشو عقب مي كشيد . بهش گفتم : دوست داري با هم حال كنيم ؟ اولش گفت نه ولي با كمي اصرار گفت : قبوله ولي به شرطي كه منم بكنمت.چون پدربزرگم اهل ايل بختياري هست زن پدربزرگم در من هم هست ايل بختيار داراي قد بلند هيكلي درشت و ديگه از كيرشون نگم درشت بلند سركش كلفتي تنه درخت درازي ميل پرده ودر كل آره قربونش از ماجرا دور نشيم هر دو لخت شديم و افتاديم رو تخت و من وحشيانه از اون لب مي گرفتم به طوري كه يك طرف لبش پاره شد وگفت ديگه ادامه نميده وداره مي ره و من كه ديدم كار داره خراب مي شه يك سيلي محكم بهش زدم و گريشو در آوردم وطنابي كه از قبل زير تخت آماده كرده بودم - محكم به هر دو تا دستش و يك طرف پاش محكم بستم اون يكي پاشو نبستم تا كارم راحتر باشه ! باورم نمي شد كه اون كون سفيد وتپل موپل روبه روم هست داشتم ديونه مي شدم اون كير بختياري بلند شد و وقتي حامد كيرم رو ديد گفت : مهدي - جان مادرت نذار - پاره مي شم ! گريه و زاري كرد اما بي فايده بود من از خودم بي خود شدم كيرم رو اروم اروم كردم تو و حركت عقب جلو رو سريع تر كردم من از حال زياد داد مي زدم اون از درد زياد گريه مي كرد - ديگه تو حال خودم نبودم فقط عقب جلو خم شدم و در حالي كه كيرم تو كونش بود سينه هاشو دست مي كشيدم بي شرف عجب حالي ميده پسره چاق رو كردن ! اون هي تقلا مي كرد ومن بيشترحال مي كردم تن هر دوتامون داغ بود ومن حشري تر مي شدم و هي عقب جلو مي كردم با اون صدايه نازكش مي گفت : ( با حالت بغض ) مي گفت : بابا من نخواستم جان مادرت ولم كن بزار برم كونم سوخت داره ميسوزه.از اين حرفش منو حشري تر و ديونه تر مي كرد و من سرعت كارم رو بيشتر مي كردم - ما از ساعت هشت شروع كرديم تا ساعت يازده شب ادامه داشت - چون كير ما بختياري هست به اين زودي ها نمي خوابه تا از روي كونش بلند شدم - گفت : چه عجب خسته شدي بفرما چايه دوم (با حالت بغض وگريه ) - رفتم آب بخورم توي آشپزخونه - گفتم : ناراحت نشو تازه سر شب وهنوز سوراخ كونت مونده جگر وقتي گفتم رنگش مثل برف سفيد جيغ زد و گفت : تو رو جان مادرت بي خيال شو بعد با گريه نامرد مگه قرار نبود ما هم يه حالي بكنيم - پس چي شد ؟! نامرد اگه اون كير كلفت رو بكوني تو سوراخ كونم پاره مي شم كونم زخمي مي شه ديگه نمي تونم برم دستشويي تو كه با اون درخت گردو رفتي تو كونم هنوز درد ميكنه چه برسه بزاري توي سوراخ كونم جان مادرت بي خيال شو اصلا هرچي توي حساب بانكيم دارم مال تو رفتم كرم آوردم ماليدم به اطراف سوراخ وتوي سوراخ كونش وبقيه رو زدم به كيرم با دوتا شست انگشت كردم تو سوراخ كونش و با تمامه قدرت از هم باز كردم جيغ بلندي كشيد و بي هوش شد با اون جيغ بلند كيرم انگار بلندتر شد و هرچي آب كمر داشتم توي كونش خالي كردم ولي نه كيرم خوابيد نه من خسته شدم دسهاشو باز كردم وبا حالت بي هوشي بغلش كردم و از جلو از سينه هاش داشتمش تا نيفته عجب حالي مي داد دست روي سينه كير تا اخر توي سوراخ كون هي عقب جلوش مي كردم در همين حال ازش لب مي گرفتم واي خداي من عجب حالي ميداد.لب نگو عجب لبي هي لب ميگرفتم تا در آخر هر دو بي هوش روي تخت افتاديم پس از يك ربع به هوش اومدم و با حالت خستگي دمروش كردم ( يعني به حالت پشت ) ودست وپاشو بستم - كير نيمه مست خودم رو كردم توي سوراخ كونش و از پسر عموم به عنوان زير انداز استفاده كردم تازه ساعت پنج و نيم صبح بود و من بعد از نه ساعت نيم كار پر مشقت خوابيدم ! ساعت هفت صبح با تقلا حامد از خواب بيدار شدم گفت : ببين بسه ديگه برم تمامه روز بهت حال دادم ! چون كيرم استراحت خودشو كرده بود وحالا وقت كار بود گفتم : صبر كن هنوز باحات كار دارم مونده وقتي گفتم شاكي شد جيغ و داد كرد عصباني شدم و با كمر بند زدمش بهش گفتم : اگه يك باره ديگه جيغ بزني با كمر بند سياهت مي كنم آروم شد ومن وقتي اون كون سفيد رو دوباره ديدم مثل كون نديده ها افتادم روش و وحشيانه كردمش ومثل ديشب سوراخ كونش رو باز كردم و با قدرت كردمش تو هي از درد مي گفت : اي اي اي يواشتر اوف اوف اروم تر درد مياد بي شرف من ميرم به بابات مي گم - گفتم جگرشو نداري بچه ! گفتم به يك شرطي ميذارم بري بايد كير من رو ساك بزني حامد هم كه ديد چاره اي نداره قبول كرد .فقط سر كيرم رو ساك مي زد به زور كلشو گرفتم و كيرم رو تا آخر كردم توي حلقش ! بعد گفت : حالا برم ؟ گفتم : صبر كن رفتم دوربين رو از كشوم آوردم ازش نا گهاني عكس گرفتم - گفت: چرا از من عكس گرفتي ؟! - گفتم : اول براي كه به بابام نگي - دوم براي اينكه بازم به من حال بدي گفت : اگه ندم چي ؟ گفتم : آبرو برات تو فاميل نميمونه راستشو بخواين دوربين خالي بود و حامد براي هر دو روز در ميون به ما حال ميده هنوز كه چهار سال از اون موضوع ميگذره براي حفظ آبرو به من حال ميده و در كارش حسابي ماهر شده .پایان

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر