ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت پنجم

بارآخري که کشيد بيرون گفت ديدي راست گفتم بهاره؟؟؟ الان کير اسبم براش کمهههههههه.بهاره گفت آرههههههه بعد ر بمن برگشت و گفت انگار تو کارت با اين چيزا راه نميافته يه لحظه صبرکن الان ميام؟؟؟.يه سرماي لذت بخشي رو روي سوارخ کونمم احساس کردم بهاره بود که داشت به سوراخم کرم ميزد.بهرام داشت نگامون ميکرد که بهاره گفت چي رو نگاه ميکني؟؟؟ تو کارتو بکن چيکار به کار ما داري؟؟؟ بهرام هم دوباره کيررررررشو گذاشت توکووووووسم.گفتم بهاره چيکار ميخواي کني؟؟؟ گفت سه تا انگشت کم بود ميخوام بيشترش کنم شايد تا مچ بره توشششششش.ترسيدم و از زير جفتشون در رفتم يه گوشه خودمو جمع کردم و گفتم بسهههههه ديگههههههه من نيستم.بهاره اومد پيشم و گفت مگه خودت بيشتر نميخواستي؟؟؟ نترس درد نداره.بجون روشنک اگه دردت گرفت خودم درش ميارم.گفتم بهاره من اين يه کارو نيستم مگه من جندم که اين کارا رو باهام ميکني؟؟؟ دستي بسرم کشيد و گفت خانمي تو صميمي ترين دوستمي مگه ميشه من بخوام اذيتت کنم يا باهات بدرفتاري کنم؟؟.بهرام از اونطرف گفت بابا هرکاري ميخواين بکنين فقط زودباشين اين خوابيد بخداااااااا.بهاره برگشتو به بهرام گفت اه بهرام بميري توچه مرگتههههههه؟؟؟ ميکني توش ميگي آبم زود مياد ميکشي بيرون ميگي خوابيد؟؟؟ بعد دوباره رو بمن برگشت و گفت پاشو خانمي پاشو بشين رو مبل و تکيه بده پاهاتو بده بالا تا يه حال حسابي بکني.خودش دستمو گرفت و منو نشوند رومبل.با دستش پاهامو بالا نگه داشت و به بهرام اشاره کرد بياد.بهرام اومد جلوم ايستاد و دوباره کيررررررشو گذاشت توکوووووووسممممم.چون نميتونست خوب تعادلشو حفظ کنه يخورده هم روم خم شد.بهاره هم رفت پشت سربهرام و از اون پايين سوراخمو ماليد.گفتم بهاررررررره ه ه ه توروخداااااا آروم ترررررر.گفت خيالت راحت باشه.بعد چهارتا انگشتشو جمع کرد و فشارشون داد توکووووووونم.آییییییییییییییی اولش درد نداشت ولي همزمان که بيشتر دستشو ميکرد تو دردشم شروع ميشد.توي اون لحظه فقط لبامو گاز ميگرفتم و سينه هاي بهرام رو چنگ مينداختم.يمقدار دستشو عقب جلو کرد تا جا باز کنه.چون بهرام جلوم ايستاده بود نميتونستم ببينم دقيقا داره چيکار ميکنه ولي از درد شديد که تموم بدنمو گرفت فهميدم دستش تا نزديکاي مچ داره ميره توکوووووووونم.شروع کردم داد زدن واااااااییییییییي خدااااااااا جررررررررر خورررررددددممممممممم ديگهههههههههه.بهاره گفت ميخواي بکشم بيرون؟؟؟؟؟ همونطورکه نفس نفس ميزدم گفتم نههههههههه بذار توشششششش باشههههههه.بهاره گفت آره اگه يخورده ديگه تحمل کني دردش کم ميشهااااااااا؟؟؟.فقط داد ميزدم ماااااامااااااااانننننننن جررررررررررر خوردددممممممم.ديگه حتي جون نداشتم لبامو گاز بگيرم.با دستم نوک سينمو ميماليدم داد ميزدم اوووووووووووففففففف مردمممممممممم. بهرام هم که از اونور تلمبه ميزد.بهاره شروع کرد دستشو توکونم عقب جلو کردن.گفت خوبهههههههههههه؟؟؟؟؟ گفتم آرهههههههههههههه داره ديووووووووونممممممم ميکنهههههههههه کووووووووونم اندازه يه غااااااااارررررر گشاد شدهههههههه.يدفعه دستشو کشيد بيرون.گفتم چيکار ميکنيییییییییییی بهاااااااااااره؟؟؟؟ بکننننننننن توشششششششششش.با خنده گفت ايندفعه بايد ازم خواهش کني وگرنه نمکنم.گفتم توروخدااااا بکنننننننن توششششششش خواهش ميکنممممممممم التماس ميکنمممممممم فقط بکننننننننننن توششششششششش.بهرام که دوباره کيرشو کشيده بود بيرون تا آبش نياد گفت اذيت نکن بهاره.بهاره خنديد و گفت حالا دختر خوبي شدي و دوباره دستشو کرد توکوووووووووووووونم.آ خخخخخخخخخخخخخ جوووووووووووون.بعداز چند دقيقه بهرام کشيد بيرون و کيرشو گرفت جلودهنم.گفت بخورش آبم داره مياااااااااااادددد.کيرشو گرفتم و براش ساک زدم.وقتي دستم دور کيرش بود احساس کردم يه چيزي هي ميخوره به دستم  پايين رو نگاه کردم ديدم بهاره با اون يکي دستش داره از زير تخم هاي بهرامو ميماله؟؟؟.توهمين حين بود که بهرام کيرشو از دهنم کشيد بيرون و همزمان که آه ه ه ه ه  ميکشيد آبشو ريخت روصورتم يه مقدارش دور دهنم ريخت که با زبونم ليسيدمش بعد دوباره کيرشو کردم دهنم تا هرچي آب سرش مونده بخورم.بهرام کارش تموم شد رفت اونور سالن و از خستگي رويکي از مبل ها دراز کشيد.بهاره هنوز داشت دستشو توکوووونم عقب جلو ميکرد.يه نگاهي به کوسم کرد و گفت اوه اوه ببين چقدر خيس شده کوست؟؟؟.ميخواي برات يخورده بخورمششششششش؟؟؟؟ گفتم واقعا ميخوري؟؟؟ جوابي نداد و سرشو برد طرف کوسم و شروع کرد به ليسيدن و مکيدن چوچولم بعداز چند لحظه سرشو بالا آورد و گفت روشنک خيلي دوستت دارم نگاهش کردم و گفتم منم خيلي دوستت دارم عزيزم.ديدم لبشو آورد جلولبم.به هم گره خورده بوديم.بعد لبمو ول کرد و شروع کرد به ليسيدن آب کيرايي که روصورتم ريخته بود.گفتم نکن بهاره اينا آب داداشته خنديد و گفت ميدونم فقط دوست داشتم بدونم مزش چجوريه؟؟.چندلحظه بعدشم مثل هميشه انگار يه چيزي تودلم خالي شد و به يکي بهترين لحظه هاي زندگيم رسيدم.بعداز ارضا شدنم رفتم پيش بهرام و گفتم چرا اينجوري شدي تووووو؟؟؟ حالت بده؟؟؟؟چشماشو باز کرد و گفت نه عزيزم فقط يه کم خسته شدم.گفتم آخه چندروزه پشت سرهم مياي فکر کردم شايد اذيت شدي؟؟؟.گفت دستت درد نکنه ديگه؟؟؟ آقا بهرام از ايناست که واسش آب قند بيارن؟؟؟؟ خنديدم و گفتم نه بهرام کارش درسته و همونجور لخت پريدم بغلش دستمو روسرش کشيدم و لبمو گذاشتم رولبش باورش نميشد باهاش اينجوري رفتار کنم.اول تعجب کرد ولي بعدش خودش باهام همراه شد.لبشو ول کردم و بدنشو دستمالي کردم چشمم افتاد به کيرش که شل و آويزون شده بود.گرفتمش دستم و يخورده تکونش دادم و گفتم ببين چقدر دودولت کوچيک شده؟؟؟؟.گفت مگه ميخواي بزرگ شه؟؟؟؟ گفتم مگه ميتونه الان بزرگ شه؟؟؟؟ گفت اگه تو بخواي شايد بزرگ شد.لبمو بردم در گوشش و آروم گفتم برام بزرگش ميکني عزيزممممممم؟؟؟؟ با تعجب نگام کرد و گفت بابا تو دست هرچي جندست ازپشت بستي توکه تازه همين الان ارضا شدي؟؟؟؟.خنديدم و گفتم جنده ي خالي اون خواهرته من يه خانم مهندس جنده هستم.سرشو به اطراف چرخوند و گفت راستي بهاره کجاست؟؟؟؟ دوباره درگوشش آروم گفتم اون جنده رو ولش کن رفته دستاشو بشوره.ايندفعه ميخوام من و تو تنها باشيم فقط من و تو؟؟؟؟.احساس کردم کيرش تودستم داره بزرگ ميشه.همونطورکه لبم درگوشش بود دوباره آروم گفتم داري برامن راست ميکني؟؟؟؟ انگار کنترلشو ازدست داده بود گفت آرههههه عزيزممممممم همششششش براتو.گفتم پس بيا بريم توحموم هم يه دوش ميگيريم که تميزشيم هم يه دست حسابي منو ميکنيیییییی.بعد کيرشو محکم گرفتم و دنبال خودم بطرف حموم کشيدمش.تو راه داد زد باشه بابا اومدمممممممم کنديششششششش.شير آب رو بازکردم تا وان پراز آب شه.بهرام بيرون وان ايستاده بود و داشت کيرشو ميماليد.رفتم دودولشو گرفتم دستم و اون يکي دستموهم بردم پشتش.انگشتمو آروم روسوراخ کونش گذاشتم و باهاش بازي کردم.خودشو جمع کرد و گفت چيکار ميکني؟؟؟؟ گفتم چيز بدي نيست حتما خوشت مياد.بعد جلوپاهاش زانو زدم و کیررررشو گذاشتم دهنم با انگشتمم سوراخ کونشو ميماليدم.انگار خوشش اومده بود يه آهيیییییییییی کشيد و سرم رو بخودش فشاررررررررر داد.توهمين حين بود که بهاره درحموم رو بازکرد و با يه حوله اومد تو.لختِ لخت بود.تا مارو ديد گفت بابا شما ديگه کي هستين؟؟؟؟؟ خوبه همين الان توبغل هم بودين؟؟؟.گفتم بهاره اگه شد يجا مارو راحت بذاري؟؟.گفت کاريتون ندارم فقط ميخواستم يه دوش بگيرم بعدزود ميرم بيرون.توجهي بهش نکردم و به ساک زدنم ادامه دادم.وقتي داشت از کنارمون رد ميشد يکي زد درکون بهرام و گفت زياده روي نکن پسر مريض ميشي هاااااااااا.بعدرفت زيردوش.بهرام کيرشو ازدهنم درآورد و گفت خوبه ديگه.حالا ميخوام بکنمت جر بخوری؟؟؟؟.منم رفتم يه پامو گذاشتم رولبه وان و خودم با دستم لبه ي کوسمو براش بازکردم.بهاره تووان زيردوش بود.منو که ديد گفت ماشاالله به اين اشتهااااااااا.خنديدم گفتم حسوديت ميشهههههه؟؟؟؟ گفت داري خودتو به کشتن ميديااااااااا آخه به چيت حسوديم بشه؟؟؟.بعدازچند دقيقه که بهرام توکوووووووووسم تلمبه زد کشيد بيرون و گفت حالا نوبته کووووووونته.منم پامو گذاشتم زمين و دستامو رو وان قرار دادم و کووووووونمو طرفش قمبل کردم يه توف به سرکيرررررررش زد ولي نکرد توششش.گفتم چي شد پس؟؟؟؟ گفت خشکه نميره توششششششش؟؟؟.بهاره از وان بيرون اومد و گفت بذار من برات درستش ميکنم.برگشتم ديدم چند تا توف انداخت کف دست خودش و يهو کيرررررررر بهرامو گرفت دستش و هر چي توف بود روش ماليد بهرام کف کرده بود باورش نميشد بهاره همچين کاري براش کنه.انگار دفعه اولي بود که انقدر بهش نزديک شده بود.بهاره چند دفعه دستشو روکيررررررر بهرام کشيد تا خوب ليزشه و بعد دوباره يکي زد درکونش و گفت حالا بکننننننن توشششششششش.دوباره قمبل کردم ايندفعه کيرررررش خيلي راحت رفت توششششش.بعدازچند دقيقه بهاره خودشو آب کشيد و رفت بيرون.من و بهرام هم نزديک يه ربع سکس داشتيم و اومديم بيرون.وقتي اومدم بيرون ديدم بهاره يه شلوار ورزشي آبيه پوما با يه تاپ به همون رنگ تنشه.به ساعت نگاه کردم. تازه 6 عصر بود.هنوز کلي تا شب وقت داشتيم.انگار بهاره يه مقدار آت و آشغال براخوردن آورده بود که داشت اونا رو روي ميز ميچيد.وقتي ما رو ديد گفت خسته نباشين؟؟؟؟.خنديدم و گفتم بهاره لباس داري بمن بدي؟؟؟ يه نگاهي کرد و گفت از هميني که تن خودمه يه دست صورتيشو دارم ميخواي؟؟؟؟ گفتم آره خوبه.رفتيم تواتاقش و لباسو بهم دادمثل لباس خودش يه شلوار ورزشي پوما با يه تاپش ولي صورتي.وقتي اومديم پايين بهرام همونجور لخت رومبل نشسته بود و داشت با گوشيش ور ميرفت.بهاره تا بهرام رو ديد گفت بهراااااااامممممممم؟؟؟؟ گمشو برو لباس بپوش خجالتم خوب چيزيه.بهرام دستشو تکون داد و گفت فعلا خسته ام بعد ميرم ميپوشم.بهاره بهش چشم غره رفت و گفت بهت ميگم همين الان شنيدي یا نهههههههه؟؟؟ بهرام يه نگاهي بهش کرد و پاشد رفت سمت اتاقش.انگار خيلي از بهاره حساب ميبرد.رفتيم با بهاره نشستيم روي مبل راحتي هاي سالن دم دستيشون يمقدار هله هوله آورده بود گفت چايی يا قهوه؟؟؟ گفتم مثل هميشه چايی.چند لحظه بعد با دوتا فنجون چايی اومد و نشست رومبل روبروييم.همينطورکه فنجون چایی منو جلوم ميذاشت گفت امروز زيادکه اذيت نشدي؟؟؟ گفتم راستش آخريش با عليرضا بود بعداز اينهمه مدت خيلي چسبيد ولي کاش..حرفمو قطع کرد و گفت راستي ازعليرضا ديگه خبر نداري؟؟؟ خاک برسرت که ولش کردي.هردختري آرزوش بود که با همچين پسري باشه؟؟؟.گفتم همه چيزش عالي بود ولي خيلي عصبي بود نميتونستم تحملش کنم.گفت خوب خيلي پسرا عصبي هستن بايد سياست داشته باشي و رامشون کني اينا زود خر ميشن اگه ديوونه هم باشن با سياست ميشه آدمشون کرد.يه نگاهي بهش کردم و گفتم تو ديگه چرا اين حرفو ميزني؟؟؟ توکه خودت شاهد بودي دفعه آخري چجوري کتکم زد.تا يه هفته دست راستمو نميتونستم تکون بدم؟؟.سرشو پايين انداخت و چيزي نگفت.همين موقع بود که بهرام با يه شلوارک و يه رکابي اومد پايين هنوز سرش تو گوشيش بود.اومد کنارم نشست.يه سيگار از سيگاراي بهاره روشن کردم و رو به بهرام گفتم داري با اون دختره اس ام اس بازي ميکني؟؟؟؟ همينطورکه سرش پايين بود گفت آره.گفتم بهراااااااممممممممممم؟؟؟؟ اينطوري ميخواستي بامن باشي؟؟؟؟؟ جلومن داري با يکي ديگه اس ام اس بازي ميکني هاااااااان؟؟؟ يهو سرشو بالا آورد و به ته ته پته افتاد.بهاره خنديد و گفت مگه داداشم ازت خواستگاري کرده؟؟؟؟ با خنده گفتم بلهههههههه اصلا امروز منو براهمين اينجا کشيده بعد داره جلومن با يکي ديگه لاس ميزنه.بهرام آب دهنشو قورت داد و گفت خوب دارم بخاطر تو ميپيچونمش ديگه الانم دارم حاليش ميکنم که ميخوام بهم بزنم باهاش.گفتم خر خودتي نيم وجبي.گفت بخدا راست ميگم.به جون روشنک من فکر نميکردم قبول کني وگرنه حتي شماره اين جنده رو هم پاک ميکردم.گفتم حالا کي گفته من قبول کردم؟؟؟ من فعلا زيرنظر دارمت که ببينم پسر خوبي هستي يا نه ولي تا الان که چند تا نمره منفي داشتي.سريع گوشيشو خاموش کرد و گفت بيا اينم گوشيم بخاطر تو خاموشش کردم.گفتم اگه راست ميگي بهش زنگ بزن و چند تا فحش حسابي بهش بده تا باورم شه ديگه نميخواي باهاش باشي؟؟؟؟.گوشيشو روشن کرد و گفت باشه.ديدم جدي جدي داره زنگ ميزنه به اون دختره بيچاره فحش بده.گفتم نميخواد زنگ بزني همينکه جلومن چند تا فحش بهش بدي بسه.گفت آخه اون جنده ي هرزه آدمه که من بخوام بهش فحش بدم؟؟ اون مادرجنده بايد زيرخر بخوابه اصلا لياقتمو نداره با اون سينه هاي کيريش و کون گشادش.بعد يه نگاهي بهم کرد و گفت خوبههههههههههه؟؟ الان باورت شد ازش خوشم نمياد؟؟؟ خنديدم و گفتم اينم يه نمره منفي ديگه.تو بخاطر اينکه بامن باشي هرچي دلت خواست به اون دختر بيچاره گفتي پس حتما فردا اگه يکي بهتر ازمن به پستت بخوره همينا رو ميخواي بمن بگي؟؟؟؟.تا اومد جواب بده بهاره خنديد و گفت پسره خنگ اين داره اوُسکلت ميکنه اونوقت تو باورت شده و هي گولشو ميخوري؟؟؟ ديگه بهرام چيزي نگفت ولي از قيافش معلوم بود خيلي عصباني شده.دستمو روسرش کشيدم و گفتم آخي نازي حالا چرا اخم کردي؟؟؟؟ دستمو پس زد و دوباره اخم کرد.از اونور بهاره هم زد زير خنده.ساعتو نگاه کردم داشت 7 ميشد.گفتم بهاره من ديگه يواش يواش برم که زود برسم خونه.يدفعه دوتاييشون باهم گفتن کجااااااااا؟؟؟؟ بهاره گفت نميشه کجا بري؟؟؟ امشبو ميموني اينجا.گفتم نميتونم بخدا ميخوام برم خونه فردام که بايد برم سرکار.بهرام باخواهش گفت خوب امشبو بمون ديگه فردا باهم ميريم سرکار.الکي نگو منکه ميدونم خونه کاری نداری؟؟؟؟...ادامه دارد/....

3 نظرات:

ناشناس گفت...

خیلی جالبه
من که خیلی خوشم اومد

لطفاً بازم ادامه بده

ناشناس گفت...

بهتر از این نمیشه بخصوص اگر خواهرشم بیاد تو کار، خیلی نوشته هات حشری می کنه، آیا فقط تا قسمت پنجم نوشته شده یا ادامه داره. مرسی مرسی

ناشناس گفت...

من اينو تو آويزون خونده بودم ولي تا آخر نوشته نشده ولي داستان بي نظيري هست فهيمه هستم اميرجون به ياد مياري

 

ابزار وبمستر