ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس با پدر بزرگ قسمت آخر

بعد دو سه ثانیه سکوت با حالت کش داری گفت لطف میکنی آب گلوم خشک شده بود آروم رفتم جلو کیرررررررشو گرفتم گفت واااااااییییییییی دستت چه سردههههههههه؟؟؟راست میگفت تموم بدنم یخ کرده بود.آ خ خخخخخخخخ چقدر کیرررررررش بزرگ و سفت بود؟؟؟ اینقدر کللللللللفت بود که تودستم جا نمیشد.جااااااااان.دستمو آوردم سمت سرکیررررررررش چقدرم بزرگگگگگگگگ بود.احساس میکردم اندازه کیررررررررر اون اسب است.تا اومدم با لیف بشورمش بابابزرگم گفت نههههههههه.دردم میااااااادددددد فقط با کف بشورششششششش.دوتا دستام رو کفی کردم وبراش بالاو پایین میکردم.میدونستم اینجوری آبش میاد و منم میتونم آبشو حس کنم.دیگه حرف نمیزد منم تا اونجا که میشد سرمو بهش نزدیک کردم تا بوی کیررررررشو حس کنم.وااااااایییییییی خداااااااا حس خیلی خوبی بود دوست داشتم سرکیرررررررشو لیس بزنم ولی نمیشد؟؟؟ سرعت دستمو بیشتر کردم احساس کردم داره  کیرررررررشششششش سفت تر میشه.یکدفعه پدر بزرگم گفت بسهههههههه؟؟ عجب ضدحالی زد لامسب.گفت منو ببر زیر دوش.برمش زیر دوش و خودمم باهاش زیر دوش موندم به بهونه پاک کردن کفها کیررررررشو میمالیدم.سعی میکردم بدنم رو بهش بمالم اونم دستشو دورکمرم انداخته بود و سعی میکرد بمن بفهمونه که دامنم رو دربیارم؟؟؟ بعد از چند لحظه گفتم ای داد دامنم خیسه خیس شده درش بیارم اشکال نداره؟؟؟؟ گفت هرجور راحتی.منکه چیزی نمی بینم دختر؟؟ ایندفعه صداش گرفته و جدی بود.پشتمو کردم بهش و دامنمو کشیدم پایین.دولا شدم از پام درش بیارم که احساس کردم کیرررررر داغش اتفاقی خورد به کووووووووسم واااااااااااییییییییییی جوووووووووووون  چه خوب بودااااااااا.بدون اینکه برگردم رفتم یه کم عقب تر.پدر بزرگم هم کیرش رو هدایت کرد به سمت لاپام.من رونهای بلند و باریکی دارم ولی کووووووونم خیلی گوشتیه.سعی کردم فاصله پاهام رو کمتر کنم تا جای کیررررررش تنگتر شه؟؟ همینطورم شد بابابزرگم کیررررررشو به جلو فشاررررر داد.اوووووووووووف تموم دلم ریش ریش شد از لذت روپاهام نمیتونستم بایستم.کیرررررررشوعقب کشید و دوباره فشاررررششششش داد.واااااییییییی.کلاهک کیرش تومسیرش از لاخط کوووووووووسم رد میشد و به چوچولم میخورد.جاااااااااااان.چه کیرررررررررری دارههههههه.سرعتش و بیشتر کرده بود نفس جفتمون تند تند شده بود دیگه به سیم آخر زد و با دستی که سالم بود سینمو گرفت.آخ خ خخخخخخخ.سایز سینهام 85 ولی احساس میکردم همش تودست بزرگش جاشده.اونم همینجور تلنبه میزد و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد.تا اینکه احساس کردم منو سفت بسمت خودش کشید و کیرررررشو محکم فروکرد لاپام.احساس کردم لاپام داغ شد و یه چیزی ریخت روشششششششش.فهمیدم آب کیررررررررشو لاکووووووونم خالی کرده چون خیلی کنجکاو بودم ببینمش زود خودمو جدا کردم تا آبی که از دورش میومد پاکش نکنه.گفتم:من تمیز شدم شما نمیخوایی بریم بیرون؟؟؟ گفت بریم عزیزممممممم.توتاریکی معلوم بود داره کیرررررشو میماله رفتم سمت در حولم رو پیچیدم دورم.گفتم بیا حولت رو بدم بابایزرگ.اومد جلو ولی یه کم مکث کرد؟؟؟ گفتم چشمامو بستم بیا دیگههههههه؟؟؟ دیدم حوله رو گرفت چشمامو باز کردم روم نشد تو چشماش نگاه کنم فکر کنم اونم همینطور بود.با گفتن آخیششششششششش.رفت بیرون منم احساس کردم  آبش داره میاد روی رونهام.دویدم تواتاقم شمع ها رو روشن کردم اتاقم یه نور لایتی گرفته بود دستمو بردم لاپام.به به جاااااااااان.خیلی هیجان داشتم تقریبا دورسوراخ کوووووونمو یه مایع غلیظی پر کرده بود.سعی کردم با کف دست همش رو جمع کنم چقدر غلیظ و سفید بود اه ه ه ه. پس آب کیرررررررررر اینهههههههه؟؟؟ بویی شبیه وایتکس میداد با تردید زبونم رو بهش زدم.مزه خواصی نمیداد مالیدم به سینهام مثل توفیلما حس خوبی بود.احساس کردم کل تنم بوی آب کیررررررر میده.احساس رضایت میکردم دوست نداشتم لباس بپوشم میترسیدم آب کیررررررر پاک شه ازطرفی هم باید میرفتم به پدربزرگم میرسیدم.یه پیرهن با یه شلوار راحتی پوشیدم اومدم از در برم بیرون برقها اومد.رفتم سمت اتاق دیدم بابابزرگم شلوارکشو پوشیده.گفتم آفرین خودکفا شدی باباجوون؟؟ گفت:چه کنیم دیگه.نیم ساعت بعد مامانم اومد خیلی خسته بود براش چایی بردم گفت:آقا جون شیرین خوب شستت؟؟؟ مشکلی پیش نیومد که؟؟ بابا بزرگم گفت:اگه میدونستم اینقدر خوب منو میشوره هیچوقت با تو نمیرفتم حموم؟؟؟؟ بعد زد زیر خنده.مامانم که انگار حسودیش شه گفت باشه میای بگی من حموم لازم دارم همون شیرین از این به بعد ببردت؟؟؟ گفت میربرم خوبم میبرم.ولی حموم امروز بهم نچسبید برقها نبود نفهمیدم چه جوری خودمو شستم.فردا میرم درست  و حسابی خودمو میشورم.مامانم گفت :من فردا نیستم بزار پس فردا که من باشم  خوب بشورمت؟؟؟ پدر بزرگم گفت: مگه نگفتی شیرین  منو بشورههههه؟؟ مامان  بمن گفت مگه تو فردا خونه ایییییییی؟؟؟گفتم:آره بیکارم  ولی برای اینکه مامانم شک نکنه گفتم بابا بزرگ بهت قول نمیدمااااااااااااااا؟؟؟ اونم گفت باشه شیرینممممممممممم.مامانم هم با عصبانیت رفت.منم یه چشمک به پدر بزرگم زدم و اونم جوابمو داد.پــا یــان.امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستان.با تشکر امیر سکسی

2 نظرات:

matin گفت...

امیر جون دست درد نکونه داداش خیلی توپ بود این داستانت باز هم از این کارا بکون مرسیییییییییییی

ناشناس گفت...

dastan haei ke to hamome khyli hal mide

 

ابزار وبمستر