ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بهشت قسمت سوم

روز بعد درشرکت حین انجام امور روزمره اداری هر بار که تلفن زنگ میخورد سریع گوشی را برمیداشتم تا شاید صدای پرستو در رابطه با دعوت منیرخانم و شوهرش را بشنوم.حدود ساعت پنج  بعد از ظهر بود که صدای پرستو را از گوشی تلفن شنیدم.هیجان غیر قابل توصیفی درونم را به لرزه درآورد.مبادا قبول نکرده باشند؟؟ اگر قبول کرده باشند؟؟؟ ازکجا شروع کنیم؟؟چه جوری؟؟ هیجان تمام هوش و حواسم را تحت تاثیر قرار داده بود طوریکه صدا از گلوم در نمیومد..پرستو چند بار الو.الو گفت توهمین فاصله که زمان برایم کش امده بود.بالاخره بخودم آمدم و سلام کردم.پرستو پرسید امیر چرا جواب نمیدی؟؟؟؟ گفتم:داشتم با همکارم حرف میزدم که تو زنگ زدی ببخشید.خوب؟؟؟ خوبی عزیزم؟ چه خبر؟؟گفت: مرسی خوبم توخوبی؟؟ شرکت چه خبر؟؟؟.وای که داشتم ازهیجان میمردم.تودلم گفتم بابا زودتر حرفتو بزن میان یا نه؟؟؟ این حال و احوالو بذار برا بعد خودمو کمی آرام کردم و گفتم :منم خوبم مرسی عزیزم شرکت هم مثل همیشه خبری نیست خبرا پیش شماست.خانم خانما.سعی کردم جلوی هیجان درونی و لرزش صدامو تا انجا که ممکنه کنترل کنم تا حدی هم موفق شدم.پرستوگفت:هیچی صبح یکی دو بار زنگ زدم منیر نبودش.براش پیغام گذاشتم.تقریبا نیم ساعت پیش زنگ زد.با اضطراب گفتم:خوب ؟؟گفت: بعد از حال و احوال موضوع دعوت را پیش کشیدم.اول تعارف کرد و کمی نه و نو کرد ولی بالاخره قبول کرد که فردا شب برای شام بیان راستی اسم شوهرش محسن و آرشتیک هم است.ذوق زده شدم اگر پرستو پیشم بود صد بار میبوسیدمش.خیلی تشکر کردم اونم دیگه چیزی نگفت خداحافظی کردم و گوشی را گذاشتم.از شور وهیجان دستم بکار نمیرفت.همینجوری خودمو مشغول کردم ولی افکارم جای دیگه ای بود و چه خوب شد که آخر وقت زنگ زد.موقع آمدن بخانه جلوی چندتا مغازه ترمز کردم و مقداری خرید کردم.سعی ام برآن بود بامعطلی بیشتر بتونم بدون استرس و هیجان برم خونه.وقتی از در اومدم تو چون دستم پر بود پرستو فورا به کمکم اومد و مقداری از اجناسی را که خریده بودم از دستم گرفت و با هم رفتیم آشپزخانه اونجا متوجه شدم که پرستو چی پوشیده؟؟یک شلوارک سفید نازک تن نما و خیلی کوتاه و چسبون بدون پا نتی و یک تاپ مشگی رکابی اونم بدون سوتین.اگر اون شلوارک پاش نبود برجستگیهای کفل و کوس پف کرده و رونهای گوشتی سفیدش به این قشنگی که حالا توچشم میخورد به این زیبائی دیده نمیشد.زدم درکونش تا برگشت بوسیدمش  و گفتم خیلی دوستت دارم.سرش را کمی برگردوند طرفم و بدون اینک حرفی بزنه با خمار چشمی نیم نگاهیم کرد این نگاه عاشقانه خستگی روز را از تنم بیرون کرد.من عاشق این نیم نگاهاش هستم در اون یک حالت معصومانه و یکرنگی همراه با شیطنت کودکانه وجود داره.نگاهش که با تلاقی چشمانم مواجه شد لبخند شیرین و دوست داشتنی زد که زیبائی صورت قشنگش را صد چند برابر کرد.بعد از صرف شام پرستو مشغول جمع نمودن میز شام و آماده کردن چای شد.منهم رفتم توی هال نشستم و روزنامه ای را ورق زدم که پرستو با سینی چای و مقداری میوه و شیرینی اومد و بغل دستم نشست.روزنامه را کناری گذاشتم و گفتم:خسته نباشی عزیزم.خوب بگو ببینم منیر خانم چی گفت؟؟ از زندگی جدیدش از شوهرش راضیه؟؟؟پرستوهمانطورکه نشسته بود بطرفم چرخید و خودشو بهم چسبوند و گفت:خیلی از زندگیش از شوهرش از اخلاق و رفتار محسن و خانواده اش راضیه زندگیش هم تامینه وضع مالیشون هم خوبه.گفتم:خوبه.پرستو ادامه داد و گفت:وقتی دعوتشون کردم بیان اینجا خیلی تعارف کرد که نه مزاحم نمیشیم  و از این تعارفا.گفتم ببین منیر جون من و تو که تازه با هم دوست نشدیم که با هم تعارف داشته باشیم.من و امیر دوست داریم با شما دورهم باشیم بگیم و بخندیم.مخصوصا حالا که آقا محسن هم هست و امیر از تنهائی در میاد.شما که بیائید خوب ما هم میائیم.قدر مسلم این رفت و آمدها ما را بیشتر بهم نزدیک میکنه.خلاصه راضی شد خوب اینم ازاین حالا؟؟؟ گفتم: دستت درد نکنه حالا فردا شب همه دور همیم و میگیم و میخندیم.راستی پرستو جان پاشو پاشو  وایسا.میخوام یک نگاهی به شلوارک و تاپت بکنم.پاشو دیگه؟؟ پرستو با کمی تعجب پا شد و روبروم ایستاد.سر تا پاشو خوب نگاه کردم.گفتم:یک کم بچرخ هیکلش از تناسب و زیبائی چیزی کم نداشت پرستو پرسید:خوب؟؟؟؟ منظور؟؟؟تمام شد؟ بشینم؟؟ گفتم: مرسی پرستو جان بشین عزیزم حالا میتونم یک خواهش کنم؟؟؟ گفت:حتما بتونم برات انجام میدم.گرفتمش تو بغل و لباشو بوسیدم و گفتم:میخوام فردا شب که منیر و شوهرش میان اینجا همین لباسا را تنت کنی؟؟؟ اینا خیلی خوشگلت کرده.پرستو کمی خودشو جابجا کرد و گفت:منیر هیچی  ولی جلوی محسن چی؟؟؟ با همینا باشم عیبی نداره؟؟ آخه هیچی زیرش نپوشیدم؟؟؟ گفتم:نه هیچ عیبی نداره؟؟؟ خیلی هم عالیه ضمنا جلوه و زیبائیش به اینه که زیرش چیزی نپوشی منکه خیلی خوشم اومده اوناهم که غریبه نیستن؟ در حالیکه دستمو روی رونهای خوش تراش و صاف و مرمرینش میکشیدم میخواستم برای فردا شب پرستو جلوی محسن سنگ تمام بزاره و توجه محسن را بخودش جلب کنه.ببینم چند مرده حلاجه؟ اهلش هست یا ببوه؟؟ از اینکه فردا شب پرستو با این لباس سکسی جلوی محسن قر بده و پذیرائی کنه و موقع تعارف با کمی دولا شدن پستوناشو نشون بده و از پشت تمام برجستگی کون گردشو به تماشا بزاره داشتم شق میکردم.فنجان چای را که برداشتم پرستو متوجه برجستگی جلوی شلوارکم شد.گفت:امیرررررر؟؟؟ تو هیچ سیر نمیشی؟؟؟ گفتم: از چی؟؟؟ از چای؟؟؟گفت: آره از چای جلوتو نگاه کن؟؟؟ تو که دیشب اون همه؟؟؟؟ گفتم:عزیزم منکه بایک شب و دو شب یا یک سال و دو سال از تو سیر نمیشم فکر کنم  یک عمرم  سیر نشم.هر چند اون شب برای نمایش کون پرستو هنگام  پذیرائی از محسن کیرم حسابی شق شده بود ولی بمنظور نیاز فردا شب به انرژی سکسی شب را فقط با بوس و کنار با پرستو به صبح رسوندم.صبح توی اداره تمام فکرم اطراف مهمانی شب دور میزد.آیا منیرهم لباس سکسی خواهد پوشید؟؟ آیا محسن این اجازه را به او خواهد داد؟؟ با این افکار ساعات کار را پشت سرگذاشتم.هنگام اومدن به خونه مقداری میوه و سایر ما یحتاج مورد سفارش پرستو را خریدم.وقتی وارد خونه شدم.همه جا برق میزد.معلوم بود پرستو بیشتر از همیشه بخونه رسیده.برای تنوع بیشتر چند تغییر دکور کوچیک هم داده بود بخودشم خوب رسیده بود و همون لباس مورد پسند منو پوشیده بود.مینی شلوارک سفید تن نما.تاپ بندی کوتاه و چسبون کوتاه به اون اندازه که ناف خوشگل گود نشسته اش به بیننده اش میخندید.خیلی خوشم اومد.به این میگن زن خوش سلیقه و خوش پوش.بوسیدمش و طبق معمول همیشگی دستی کشیدم  به دنبه اش و گفتم:خسته نباشی عزیزم سنگ تموم گذاشتی چه سلیقه ای بخرج دادی؟؟ خوش بحال شوهرت؟؟ خندید.از اون خنده هائی که من عاشقشم.سریع صورتمو تیغی انداختم و یک دوش گرفتم از حمام که دراومدم پرسیدم:کمک نمیخوای؟؟؟ چیزی کم نداری؟؟؟ با سراشاره کرد نه.با هم رفتیم تو آشپز خونه همونجا باهم یک چای با کمی شیرینی خوردیم.پرستو سر حال و بشاش بود.ولی من کمی حالت استرس بصورت چشم انتظاری داشتم بدون اینکه روی حرکات ظاهریم اثر گذاشته باشد برای خنثی کردن حالت درونیم و تا  آمدن منیر و همسرش محسن شروع کردم با پرستو شوخی های سکسی دوران نامزدی و باهم از ته دل خندیدن که صدای زنگ آیفون ما را بخود آورد؟؟؟ پرستو پرید گوشی را برداشت ضمن حال و احوال در را هم باز کرد و رفت پشت در ورودی آپارتمان منتظرایستاد تا اونا پشت در معطل نشن.چند لحظه ای طول نکشید که صدای پاشون از پشت در اومد.پرستو قبل اینکه اونا زنگ بزنند در رو باز کرد.من با چندمتر فاصله عقبتر از پرستو تقریباً اول هال ایستاده بودم.ابتدا منیر خانوم و پشت سرش محسن وارد شد.منیر ضمن دست دادن با پرستو لبهای پرستو را بوسید و من سریع خودمو به پشت سر پرستو رسوندم.پرستو بعد از روبوس با منیر دستشوطرف محسن دراز کرد محسن ضمن دست دادن با پرستو صورتشو جلو آورد؟؟؟ پرستو هم کم لطفی نکرد و یک لب بهش داد؟؟ منهم معطل نکردم بلافاصله با منیر دست دادم و یک لب حسابی ازش گرفتم البته خود منیر بیشتر استفاده  کرد چون احساس کردم کمی بیشتر از حد معمول خودشو بهم چسبونده؟؟ بار اولی بود منیر را میبوسیدم و ازش لب میگرفتم.خیلی خوشگلتر از قبل شده بود.با محسن هم  روبوسی کردم.قیافش به دلم نشست.از نظر سنی تقریبا همسن و سال خودم بود چهراش هم از اون چهرهائیه که بنظر آشنامیان و آدم فکرمیکنه قبلا یکجائی اونو دیده.منیر خیلی سریع و خودمونی اونو بما و ما را به او معرفی کرد.منم بخاطر سنجیدن اوضاع در دنباله معرفی منیر گفتم:به به خیلی خوش اومدین ضمنا ازدواجتون را به هر دوی شما تبریک میگم.منیر جان ازدواج با محسن خان خوب بهت ساخته چون درسته قبلش خیلی زیبا بودی ولی میبینم حالا خیلی خوشگلتر و خوش اندام تر شدی؟؟ خوب محسن جان به تو هم تبریک میگم.زن خیلی خوشگل و بسیار مهربونی به تورت خورده خودتم بنظر ورزیده و ورزشکار میای؟؟ در حالیکه منیر و پرستو یک قدم جلوتر ازما بطرف پذیرائی میرفتن من و محسن هم پشت سر اونها.پرستو خیلی ماهرانه کون قشنگشو میچرخوند و راه میرفت.فکر و چشمم دنبال کون پرستو بود چون شلوارکش از پشت زیر لنبرای کونش جمع شده و وقتی قدم برمیداشت خط منحنی زیر کون و قسمت کوچیکی از لنبر سفید کونش پیدا میشد و یک منظره دل انگیز به بیننده نشون میداد.محسن در دنباله حرفهای من گفت:مرسی امیرجان منیر خیلی از شماها تعریف کرده حالا میبینم واقعا حرفاش بجا بوده و زوج خوش تیپی هستین مخصوصا خیلی از زیبائی و شادابی پرستو خانم  برام تعریف کرده درحالیکه میبینم ایشون خیلی زیباتر و خوشگلتر از اونیه که منیر گفته؟؟؟ تشکر کردم و نشستیم تو پذیرائی پرستو روبروی محسن و منیر که مانتو صورتی با یک شلوار سفید چسبون تا زیر زانو پوشیده بود مقابل من نشست صحبت من و محسن هنوز دنباله تعارفات بودکه منیر کمی جابجا شد و گفت:خیلی گرمه و پاشد که مانتوش دربیاره پرستو رو کرد بهش و گفت:منیر جون بیا یک لباس راحت بهت بدم بپوش تا بیشترکلافه نشدی؟؟ همینطورکه با هم پا شدن برن طرف اطاق شنیدم منیر میگفت آخه پرستو جون زیر لباسام چیزی نپوشیدم؟؟؟ و رفتن تو اطاق.من از کار محسن پرسیدم و او هم از حال و احوال و کار و زندگی ما پرسید و خلاصه خوب با هم قاطی شدیم که دیدم پرستو و منیر از اطاق اومدن بیرون.واااییییییی خشکم زد؟؟؟ چی میدیدم؟؟؟ منیر یکی از اون شلوارکهای استرج خیلی کوتاه و چسبون پرستو را همراه با یک تاپ زرد خوشرنگ بندی تنش کرده بود.تا حالا منیر را اینجوری سکسی ندیده بودم.وقتی نزدیکتر شد دیدم عجب کوس برجسته ای لای پاشه و چه رونهای سفید و بهم چسبیده ای داره؟؟؟؟؟ زانوی سفید گوشتی ساق پای کشیده با ناخنهای مانیکور زده و مخصوصا پشت پای گوشتی و پری داره از روبرو که میومد بار یکی کمرش بزرگی کونشو نشون میداد؟؟ دوست داشتم پشتشو بهم میکرد تا لنبرای گوشتی و خوشگلشو میدیدم.کمرش کمی باریکتر شده بود.منیر از نظرهیکل کمی درشت تر و قدش یکی دو سانت از پرستو بلندتر بود.چنان محو تماشای هیکل منیر شده بودم که دیگه متوجه حرفهای محسن نبودم.خوب که نزدیک شدن منیر مثل همیشه متوجه نگاههای دریده من شد.درست وقتی خواست روبروم بشینه یهو ننشسته پا شد برگشت و گفت:برم کیفمو بیارم وخیلی زیر کانه کونشو با یک قر خیلی ماهرانه بطرف ما شایدم طرف من چرخوند وخیلی آروم و آهسته که من خوب ببینمش رفت طرف اطاق. وااااااااااییییییییییی چه کوووونی انداخته بود تو این شلوارک؟؟؟ اگر پرستو با اون کون خوشگلش زنم نبود و اینهمه از کون نکرده بودمش تو اون لحظه که از فاصله کمتر از شصت یا هفتاد سانت برجستگی کون منیر را دیدم حتما ایست قلبی میکردم؟؟ تواین لحظه که من محو تماشای جمال کون منیر خانم بودم پرستوهم بیکار ننشسته بود چراکه برای تعارف میوه و شیرینی به محسن طوری جلوی اوخم شده بود که یکی از پستونای خوشگلش ازبالای تاپش تقریبا اومده بود بیرون و با حرکات بالا تنه پرستوکه شاید مخصوصا تکون میداد لرزش ژله ای میکرد.دیدن این دوصحنه یعنی کوس و کون برجسته منیر و کار بسیار سکسی پرستو چنان دیگ شهوت را در درونم به طغلیان درآورده بود که قدرت هرگونه حرکت یا تفکر را از وجودم سلب کرده و تمرکز فکریمو از دستم گرفته بود کیرم تا حد انفجار شق شده بود طوریکه برای مخفی کردنش مرتب خودمو روی مبلی که نشسته بودم جابجا کرده و ووول میخوردم؟؟پرستو تعارفش که تمام شد نشست و نوک پستونشو که به لبه تاپش گیر کرده و بیرون مونده بود کرد زیر تاپش.تو همین لحظه هم منیر دست خالی از اطاق بیرون اومد و با یک لبخند شیطنت آمیز روبروم نشست.میوه تعارفش کردم  وگفتم:منیر جون جدا امشب با اومدنتون منت رو سرما گذاشتین از اینکه دعوت ما را قبول کردین ازهردوی شما ممنونم.محسن در حالیکه پاشو روپاش می انداخت و نگاه حریصانه اش روی رونهای سفید پرستو بود گفت:خواهش میکنم این مائیم که از تنهائی دراومدیم و سعادت دیدار شما را پیدا کردیم.پرستو ضمن اینکه پا میشد گفت:امیر به منیر جون و آقا محسن بیشتر تعارف کن تا چای بیارم.منیرهم پشت سر پرستو پا شد و گفت:پرستو جون منم میام کمکت.محسن همینطورکه کون پرستو را نگاه میکرد گفت:امیرخان خونه قشنگ و زن خیلی خوشگل و با سلیقه ای داری معلومه خیلی خوش سلیقه هستی؟؟ تشکر کردم و گفتم:محسن جون فکر میکنم منیر از خوشگلی یکپا جلوتر از پرستو باشه؟؟ منیر و پرستو درحالیکه میخندیدن با یک سینی چای برگشتن و همینطورکه خنده شون ادامه داشت سر جاهاشون نشستن.منیر از توی سینی یک فنجون چای برداشت و با همون حالت سکسی پرستو که بمحسن میوه تعارف کرد بود اونم طوری دولا شد تا چای را بمن بده که یکی از پستوناش از جلوی تاپش افتاد بیرون ولی چون بزرگتر از پستون پرستو بود بجای لرزش ژله ای آونگی تکون میخورد.با این حرکت منیر معلوم شدکه پرستو مخصوصا موقع تعارف پستونشو انداخته بیرون تا محسنو حشری کنه شاید فکر کرده من متوجه اون نشدم وحالا که رفتن تو آشپزخونه چای بیارن موضوع را به منیر گفته و برای همین هم میخندیدن؟؟ منیرم واسه اینکه از پرستو عقب نمونه حرکت اونو برای من انجام داد؟؟همینطور که توخط  پستون منیر جون بودم محسن گفت:امیر خان تو این مهمونی فقط جای مشروب خالیه؟؟؟؟ حیف شد اگه میدونستم داشتم  با خودم میاوردم؟؟؟ پریدم توحرفش  و گفتم:محسن خان چی شد یکدفعه هوس مشروب کردی؟؟؟محسن گفت:نمیدونم ولی جو مجلس منو گرفته.فهمیدم منظورش چیه؟؟؟ زیبائی و خوشگلی پرستو اونو گرفته بود براهمین ادامه دادم و گفتم:محسن خان از این اخلاقت خیلی خوشم اومد حقا حرف دل منو زدی مشروب هم هست الان میگم پرستو جون زحمتشو بکشه.خوشم میاد اخلاقت عینهو اخلاق خودمه.هنوز حرفم تمام نشده بود که پرستو پا شد و گفت:من میارم.چی بیارم ویسکی؟؟ یا کنیاک؟؟؟ محسن:گفت اگه محبت کنی کنیاک.کنیاکش چیه؟؟؟؟ من گفتم:هنسیه.گفت:عالیه همونیه که من و منیر دوست داریم خیلی دلچسبه؟؟ پرستو که رفت مشروب بیاره رو کردم به محسن و گفتم:پرستو خودش مشروب نمیخوره  ولی ساقی بودنش حرف نداره منیر پرید توی حرفم و گفت:نه نه امشب من ساقی میشم بزارین پرستو خستگی در کنه.محسن گفت: منیر جان یا دته توهم اون اوائل لب بمشروب نمیزدی؟؟؟ درسته؟؟؟ خوب اگر میخوای ساقی بشی باید پرستوخانم را امشب بیاری تو کار ببینم چکار میکنی؟؟؟؟ من  رومو کردم طرف منیر خوشگله که حالا از وجود خودش و دیدن اون کون خوش ترکیب و کوس برجستش گرم شده بودم گفتم:منیرجون میدونم پرستو دستتو رد نمیکنه ولی ببینم میتونی بسازیش؟؟؟ منیر دوزاریش افتاد درحالیکه صورت زیباش رو نزدیک میاورد گفت:اینو جلوی محسن میگم منم میخوام امشب شبی برات بسازم که هیچوقت فراموشت نشه؟؟؟ از این حرف منیر اونم جلوی محسن نمیدونم چرا کیرم مثل فنر رها شده یکدفعه تکونی خورد و شق تر شد؟؟؟؟ تو این لحظه پرستو درحالیکه یک سینی با چهار تا لیوان پایه دار مخروطی و یک بطر کنیاک تو دستش بود اومد.اونا را جلوی منیر گذاشت و رفت طرف آشپزخونه وقتی برگشت ظرف یخ و دوتا شیشه سون آپ با خودش آورد و گفت:خوب پسته و کمی آجیل هم اون زیره میوه هم که هست چیزه دیگه ای که نمیخواین؟؟؟منیر که اخلاق پرستو را خوب میدونست رو کرد به پرستو و گفت:اگه چیپس و ماست مو سیرم داری بیار چون میدونم تو این دو تا را باهم خیلی دوست داری؟؟؟ منیر درست میگفت پرستوعاشق چیپس وماست مو سیر بود برای همین هم سریع رفت ویک ظرف ماست موسیر و یک کاسه پر از چیپس آورد و گذاشت رومیز و روبروی محسن نشست و باخنده شادی بخشی گفت:امشب چه شب خوب وعالییه منکه خیلی خوشحالم فکرنمیکردم آقا محسن اینقدر باحال باشه و به این زود قاطی بشیم؟؟ و بهمون خوش بگذره؟؟؟؟

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر