ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس با پدر بزرگ قسمت دوم

بابابزرگم تو وان خوابیده بود تا منو دید خنده موزیانه ای کرد گفت به به شیرین خانم گفتم:چطوری رفتی تو وان؟؟ نگفتی بیفتی اون دستتم بشکنه؟؟ گفت برو جوجه من ده تا دختر رو حریفم با خنده درحالیکه دولا شدم تا از وان درش بیارم سینهامو که نوکشو میتونست ببینه بهش نشون دادم.گفتم یعنی چطوری حریفشونی؟؟؟گفت:حالااااااا.گفتم نه جوون من بگوچطوری؟؟؟؟ داشتم اذیتش میکردم.گفت همونطوریکه شوهر آیندت حسابت و میرسه.گفتم من بحسابش نرسم اون نمیتونه؟؟ درحالیکه این حرف رو زدم دولا شدم تا لیفشو بردارم که احساس کردم زیادی دولا شدم.خودم میفهمیدم که تا سوراخ کونم و دیده چه برسه کووووووووسم.منم عادت دارم موهای کوسمو آرایش کنم بخاطرهمین نسبتا بلندن.تا برگشتم با پرویی گفت چرا موهاشو نمیزنی آفریقایی؟؟؟؟ خودمو زدم به اون راه گفتم ایییی واااییییییی دیدیشششش؟؟؟ گفت آرهههه همشو دیدممممممم بعدش قاه قاه شروع کرد به خندیدن.گفتم برا کی بزنمش هنوزکه شوهر نکردم؟؟؟ شروع کردم به لیف زدن بدنش.پشتش که تموم شد گفتم برگرد تا سینتو بشورم.بدون هیچ مخالفتی برگشت.واااااااااایییییییییی اووووووووووف داشتم چی میدیدم؟؟؟ انگار یه بچه گربه تو شرتش قایم کرده بود؟؟؟داغ شدم زبونم بند اومده بود.بابابزرگمم سرش تو یقه من بود.همینجورکه سینشو میشستم رسیدم به شکمش خورد اونم خودشوعمدا داد جلو.دستم به سر کیرررررششش خورددد وویییییی به صورتش نگاه که کردم اونم دسته کمی ازم نداشت.چشاشو بسته بود و سرشو بالا گرفته بود.توهمین حال بودیم که برق رفت؟؟؟ اااااههههههه چه زد حالی خوردماااااااا؟؟ دیگه نمیشد کیررررررررررشو دید؟؟؟ بابابزرگم گفت حالا تو این تاریکی چکار کنیم؟؟؟؟ گفتم مامان همیشه  تورختکن شمع میزاره بزار برم ببینم هست یا نه؟؟؟؟ گفت قبل رفتن از پشت کمک کن شورتمو دربیارم تا تاریکه دم ودستگام و بشورم؟؟؟ باهزار بدبختی چون همدیگه رو نمیدیدیم با لمسش سعی کردم تو تاریکی راه و پیدا کنم.اونم به بهونه راهنمایی من دستی از زیر به لای چاکه کوووووووونم کشید.جووووووووونممم خیلی خوشم اومداااااااااا.دستش داغ بود تا تونستم سرعتم رو کم کردم تا دستش بیشتر اونجا باشههههه؟؟؟ اووووووووووف.رفتم پشتش شرتش رو کشیدم پایین گفت لیف رو بده؟؟ همینجورکه دنبال دستم میگشت دستش خورد به سینم.آخخخخخخخ با کف دستش یه کم مالیدش کل این کارهاو تو یه لحظه انجام داد که نشون میداد خیلی وارده.به سمت در رفتم با نور کمی که ازبیرون میومد کبریت رو شمع رو پیدا کردم بعد از اینکه روشن شد خواستم داخل حموم شم که بابابزرگ گفت نیارش؟؟؟؟ بزارش همونجا خودت بیا؟؟ رفتم تو گفتم چراااااااا؟؟؟؟ گفت: بزار تاریک بمونه چون من دوباره نمیتونم این شرت کثیف رو بپوشم ضمنا پاهامو هم نشستی؟؟؟ رفتم جلوش نشستم چون تو رختکن روشن بود یه هاله هایی میشد دید ولی واضح نبود.ازطرفی اونم چشاش نسبتا ضعیف بود و فکر میکرد من چیزی نمیبینم.اوه اوه کیرررررررررش بنظر بزرگ میومد؟؟میشد دید که یه چیزی از صندلی آویزونهههههههه؟؟؟ فهمیدم که کیرررررررش خوابیده.با خودم فکر کردم چکار کنم؟؟؟ دوباره راستش کنمممممم؟؟ فکری به ذهنم رسید به بهونه آب  برداشتن از وان دولا شدم با ظرف آب ریختم روسینه های خودمممم؟؟گفتم وااااایییی کثیف شدم بابابزرگ؟؟؟حالا چکارکنم منننننن؟؟؟؟ دیدم اونم که حالا انگار چشاش به تاریکی عادت کرده بود گفت: خب لباست رو دربیار یه دوش بگیر.منکه نمیبینمت؟؟؟ دیدم اونم بدش نمیاد.گفتم فکر بدیم نیست ولی مطمعنی تو منو نمیبینی؟؟؟؟ با خنده همیشگی گفت: آرههههههه تازه ببینم گناه نیست تازه ثوابم داره برای منه بی زن؟؟؟؟ تاپمو درآوردم رفتم زیر دوش سعی میکردم تو زاویهای مختلف بایستم تا بتونه اندام منو ببینه؟؟ احساس کردم غرق درتماشای منه؟؟ اومدم جلوش نشستم دیدم بلههههههه کیررررررررشششششش راستهههههههه راستههههههههه.جووووووووووووون چقدر بزرررررررگ بووووووددددد ووواااااااییییییی.دوست داشتم لمسش کنم ولی چطوری آخه؟؟؟؟ شروع کردم به لیف زدن رونهاش.ازش پرسیدم دم ودستگاتو شستی؟؟؟؟ گفت:خوب نتونستم.گفتم: حالا چکار میکنی؟؟؟ همینجوری میای بیرون؟؟؟ با من و من کردن گفت چاره دیگه ای دارم مگهههههههه؟؟؟ دلمو زدم به دریا گفتم میخوایی من برات بشورمش؟؟؟؟؟

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر