ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه درماني قسمت آخر

جعبه شیرینی و دسته گل از دستش بر زمین افتاد نمیدانست آنچه را که می بیند در خواب است یا بیداری؟؟/؟؟ خود را نیشگون گرفت دردش آمد فهمید که بیدار است.خانه اش فاحشه خانه شده بود و پری مامان این جنده خانه بود نمیتوانست این صحنه ها را ببیند.آخر چراااااا؟؟/؟؟ او که برای این زن کم نگذاشته بود؟/؟ مثل ابر بهار اشک میریخت و از خدا آرزوی مرگ میکرد.همه به او خیانت کرده بودند همه به او پشت کرده بودند.کاش همه زنی به او نارو میزدند ولی پریش همان پری مهربان و با وفا میماند.پس این همه دعا و عبادت همه کشک بود؟؟/؟؟ سرش را بالا گرفت از ارتفاع سه چهار متر با آنان فاصله داشت راحت صدایشان را میشنید و بدنهای لختشان را میدید.پری منوچهر جواد مینا جعفر غضنفر لخت لخت در وسط پذیرایی با هم حال میکردند.آخه آدم قحطی بود که غضنفر و جعفر و که شب و روز بوی عرق میدادن توی جمع خودشون وارد کردن؟؟/؟؟ مادر از پسر...پسر از مادر...عمه از برادر زاده...اینها از هم خجالت نمیکشن؟؟/؟؟ سرش وقتی سوت کشید که صحنه جیب تری را دید واااااااااای خداااااااااااای مننننننننننن نهههههههههه حتی سگهای وفادار خانه هم بمن خیانت کرده اند معلوم نیست چند ماه وقت صرف کرده تا به اینها آموزش با خودشو یاد داده این کوس و کون چیه که حتی سگها رو هم از راه بدر میکنه؟؟؟/؟؟؟ پری قوز کرده بود پاپی طاقباز دراز کشیده و کوس پری را میکرد و جو هم از پشت کیرش را به مقعد تنگ و چسبان زن فرو کرده بود.جمشید حتی در فیلمهای سکس حیوان با زن چنین صحنه هایی را ندیده بود.پری همچین ناله میکرد و فریاد میزد که انگار دو کیر کلفت در حال کردن اویند.جووووووو بکننننننننن پاپیییییییییی بکننننننن همه داشتند کف میزدند و کیف میکردند چند دقیقه بعد جمشید از کاندوم کشیدن بر روی کیر سگها تعجب کرد ؟/؟ سگها در حال کردن آن بدن زیبا و بلورین بودند و جمشید در حال گریست و حسرت خوردن و نفرین فرستادن بر خود و زندگی.راستی بین پری و منیژه چه تفاوتی وجود داشت ؟؟؟/؟؟؟ فقط اسمها منیژه 13سال جوانتر بود وگرنه از همه لحاظ پری سر تر بود.همچین محو بدن پری شده بود که گویی او نبوده که بیست سال تمام با این اندام ور میرفته و از تمام تار و پودش لذت میبرده است.سگها که کارشان تمام شد پری به سراغ ادمها رفت جو و پاپی را به خارج هدایت کردند تا راحت تر باشند.همه از استعداد و استادی پری تعریف میکردند و به نوعی قصد خایه مالی داشتند.پری به حالت سگی دو زانو بر روی زمین نشست و گفت میخوام یه مسابقه ای بین شما چهار تا مرد بذارم که با کیرتون از فاصله چند متری به نوبت بطرفم یورش ببرین و با همون سرعت و با یک ضربه کوسمو هدف بگیرین.هر دو نفری که از ده ضربه امتیاز بیشتری آوردن اولین نفرایی هستن که میتونن با کوس و کونم حال کنن البته ناراحت نشین تا فردا غروب اگه هم حالی بمونه تا فردا شب هم با هم حال میکنیم.مینا جون تو هم داور باش که کسی خطا نکنه فامیل بازی رو هم بذار کنار اینقدر منوچو تشویقش نکن. میتونین کیرو توی دست بگرین میتونین هم مستقیم حمله کنین من توصیه میکنم که ته کیرتونو دست داشته باشین اینطوری بهتر و راحت تره.غضنفر لب به سخن گشود و گفت ببخشید این همون پنالتی کشیه؟؟/؟؟ پری در جواب گفت نه این بیشتر شبیه بازی گلفه که توی ایران کمتر رایجه.کیر را در دست گرفته و به نوبت بطرف کوس پری حمله میکردند.مینا هم به هر کیری که وارد کوس میشد یک امتیاز میداد.اگر ضربه اول به تیر دروازه یعنی لبه های کوس برخورد میکرد طرف حق نداشت از ریباند استفاده کند و این وظیفه داور بود که مراقب امتیازات باشد.هر کیری که به کوس پری میرسید لذت فوق العاده ای به او میداد و برعکس ضربه هایی که گل نمیشدند درد شدیدی در او ایجاد میکردند که نزدیک بود مسابقه را تعطیل کند اما غیرتش اجازه نداد. سرانجام ضربات دهگانه هر یک از شرکت کنندگان به پایان رسید.منوچهر با 8 و جعفر با 7امتیاز مقامهای اول و دوم را کسب کردند و اولین بکن های پری شدند.جواد 6 امتیاز و غضنفر ناشی هم 3 امتیاز کسب کرده و قرار شد که اول سر وقت مینا بروند.مینا هم شرط کرده بود در صورتی این شرایط را خواهد پذیرفت که اول یک لز درست و حسابی با پری داشته باشد.جمشید همین یکی را کم داشت.قبلا هر وقت فیلم سکسی میدید به صحنه های همجنس بازی که میرسید کانال را عوض میکرد ولی حالا زنش او را رو سفید کرده و با خواهرش دو نفری کووووووس و کوووووون هم را می لیسیدند.تعجب میکرد که این همه کیر مصنوعی را از کجا آورده بودند؟/؟ چه حالی میکردند انگاری که تمام کیرهای دنیا در حال کردن آن دو نفر هستند.وقتی کمرشان را سبک کردند هر یک به سراغ 2 تن از مردها رفتند و یاد آوری کردند که سکس چهار به یک و سه به یک هم خواهند داشت و این تازه شروع کار است.پری در حالیکه کیر جواد بغض کرده را می بوسید به او گفت پسرم ناراحت ناراحت نباش از اولم قرار نبود که تو همش تو منو بکنی.- حالا نمیشه من افتتاح کنم.- اولش که جو و پاپی افتتاح کردن.- اون فرق میکرد.- من نمیخوام پیش منوچهر و جعفر کم بیارم واسم افت داره.- پسرم فردا شب وقتیکه اینها همه رفتن من و تو تنها میمونیم اونوقت تو شب تا صبح میتونی مامانتو درست و حسابی بکنی کیر جواد و بوسید و گفت حالا برو پیش عمه مینا ناراحت میشه اگه تو خودتو اینجوری نشون بدی احترام بزرگترو داشته باش سعی کن پیش این غضنفر پیر پاتال که همش با قرص خودشو سر پا داره کم نیاری معلوم نیست امشب مینا چطور از دست مسعود و مونا در رفته و این دو نفر هم چه عذر و بهونه ای واسه زن و بچه شون آوردند.عملیات با رمز امیر سکسی آغاز شد.پری مثل یک جنده سابقه دار هنر نمایی میکرد دو کیری که کلفت تر و درازتر بودند در وهله اول نصیبش شده و او در آسمانها سیر میکرد.- ووووااااااااایییییییی بکنیننننننننن منو بخوریننننننننن کوووووووووسمو بخورین سینه هاااااااااام همه جای من برای شماست دو تایی بجان کون آبدارش افتاده بودن.با اینکه در عرض چند ماه سکس فراوانی داشت ولی کونش نه تنها همان زیبایی اولیه را داشت بلکه خوش استیلتر هم شده بود.پری هر بلایی که مینوانست بر سر کیر منوچهر و جعفر درآورد آنها را مجبور کرد که در پای نرده چوبی بایستند و کیرشان را بطرف بالا بگیرند خودش زا به آخرین پله قبل از پا گرد میرساند و از نرده چوبی سر میخورد و درست در آخرین نقطه کوسش به سر کیر منوچهر یا جعفر که به نوبت آنجا می ایستادند میخورد و دو طرف آنچنان هنرمندانه و استادانه هدف میگرفتند که کیررررر تا تهههههههه کووووووووووس میرفت و پری آه ه ه ه ه بلندی میکشید.کمر و پای پری را گرفته و دو نفری بر روی پله می کشاندندش و همانجا بار دیگر دو کیر در آن واحد در بدنش بود از آنطرف جواد و غضنفر بیشتر محو تماشای بغل دستی های خود بودند تا اینکه سرشان بکار خودشان گرم باشد.پری دست خود را بر روی قفسه سینه اش قرار داد و در حالیکه فریاد میزدجووووووووون اوومد اوومد اوووووووووومد آب گرم و داغ خود را تخلیه کرد آخ دلم رفت چه حالی داد.منوچهر و جعفر هم امان نداده ودر جا منی را در کوس و کون پری ریختند.منوچهر در آخرین لحظات کون پری را میگایید و جعفر کوسش را.از آنطرف هم به هر جان کندنی بود آب کوس مینا را هم از جایش حرکت دادند هر 6 نفر حسابی سبک شده بودند حالا می بایست جای خود را عوض میکردند یعنی بکن ها جا بجا میشدند.پری که لذت سکس در تمام وجودش مانده بود و میخواست به نشئگی قویتری برسد گفت مینا جون میتونم یه خواهش ازت بکنم یکی به طلبت میذارم.مینا که متوجه طلب شده بود گفت تو صد تا خواهش ازم بکن.- اگه ممکنه جواد و چند دقیقهای بفرست اینور و تو فعلا با غضنفر مشغول باش من کار دارم.جواد مثل گرگهای گرسنه بجان مادرش افتاده بود و از آن بالا جمشید بر سر خود میکوفت که بچه مومنش هم تو زرد دراومده.جواد هار شده بود به دو نفر دیگر فرصت نمیداد که به پر و پای مادرشان بپیچند تمام تن مادرش را می لیسید و مثل آب میوه هر جای بدن پری را که میخورد و می لیسید هورت میکشید.کیرش را از کوس به کون و از کون وارد کوس میکرد.- جواد جون وقت زیاد داریم قبل از اینکه منوچ و جعفر برن طرف مینا میخوام یه سکس 3 نفره داشته باشیم یعنی باید طوری عمل کنیم که سه تا کیر در آن واحد بره توی سوراخم من توی فیلمها دیدم شدنیه بسته به طرز دراز کشیدن و پهلو کردن ما داره یه خورده سخته ولی باید ردیف کنیم.مگه میشد روی حرف پری حرف آورد؟/؟ چند لحظه بعد دو کیر منوچهر و جواد در کوس و کیر جعفر در کون پری جای داشتند کیر پسردایی و پسرعمه با هم داخل کوس پری تلاقی میکرد و حسابی سر حالش آورده بود.ضربه های سریع و شدید بیشتر از ناحیه جعفر وارد میامد که در حال کون کردن بود سه کیر خیلی سریع کار خود را انجام دادند و بار دیگر کمر پری را سبک کردند اینبار آب کیر فراونتری نصیب پری شده بود.سه کیر با هم آبشان را به سوراخهای پری رخته و او از اینکه لذت برده و توانسته یکجا سه مرد را راضی کرده و به اوج هوسشان برساندر احساس غرور و آرامش میکرد.غضنفر بطرف اربابش آمد و منوچهر و جعفر بطرف مینا رفتند تا طعم واقعی کیرررررررر را به او بچشانند.جمشید جایی و نایی برای رفتن نداشت معلوم نبود این همه آب کمر از کجا گیر می آوردند که تند و تند داخل کوس و کون مینا و پری میریختند حتی دیده بود که جواد وغضنفر به در خواست مینا دو کیر را با هم به دهانش فرو کرده و در حالیکه مینا هر دو کیر را ساک میزد آبشان را کشید و همه را تا قطره آخر خورد درحالیکه یک ربع قبلش شاهد بود که این دو نفر کوس و کون خواهرش را سرشار از منی کرده اند.من از این غضنفر کمترم ؟/؟ خاک توی سرت جمشید که فکر میکردی داری به یه دختر 25 ساله حال میدی هر چی سرت بیا حقته یعنی تا این حد؟؟/؟؟ زن من سهمیه من شریک زندگی منو دارن مثل نون و حلوا پیش من تقسیم میکنن و من بخاطر حفظ ابرو جیکم در نیاد؟/؟ تف بر این زندگی تف بر این دنیا آدم اگه نمیره خیلی چیزها می بینه.پری آنقدر حشری شده بود که هر چهار نفر را طلبید.مینا هم بیکار ننشست و5 نفری آمدند تا خارش پری را بگیرند یکی کون را میخورد یکی کوس را می لیسید دو تا از کیرها که کلفت تر و درازتر بود یعنی مال جعفر و منوچهر به ترتیب در کوس و کون پری قرار داشتند کیر جواد تو دهن مامانش بود غضنفر هم با سینه های پری ور میرفت و گاهی هم کونشو چنگ میزد و مثل سگ بو میکشید.مینا هم با همه جای پری و اون چهار تا مرد ور میرفت و هیجانشونو زیادتر میکرد گاهی وقتها هم کیر مصنوعی را به کمک کیر جعفر میفرستاد و همین باعث میشد که کیر منوچهر بیشتر داغ کنه پنج نفره از پری لذت میبردند و پری هم به هر پنج تای آنها حال میداد تا اینکه بار دیگر پری به سینه ها و قفسه سینه خود چنگ انداخت و در حالیکه فریاد میزد سووووووووختم .قلبم از جا وایستاد بیرون بکشید تمام بدنش به لرزه افتاد و لذت و خوشی خاص و فراوانی در تمام ذرات تنش احساس کرد و خود را از دست آنان خلاص نمود و فرمان داد که هر چهار نفر آنها آب کیرشان را روی بدن او خالی کنند.او تنوع میخواست و هیچکس را یارای مخالفت با او نبود.اطاعت امر شد و در حالیکه مینا کوس پری را می لیسید و بار دیگر اتش هوس را در او شعله ور میکرد چهار مرد حریص آب کیرررررر خود را بر روی صورت سینه و شکم پری خالی کردند زن هوسباز با انگشتان خود این آبها را از سر و صورت خود برداشته و به دهان فرو میبرد و با لذت انگشتان خود را می لیسید گویی که آب حیات مینوشد.هر پنج نفر در کنار هم دراز کشیدند و ساعتی استراحت کردند. کیر غضنفر کمی شل شده بود اما قصد نداشت تا دو سه ساعت دیگر قرص بخورد میخواست زمان را طوری تنظیم کند که کم نیاورد دو تا تخت دو نفره را از اتاقها به درون هال آوردند.عملیات تپه اغاز شده بود کون مینا و پری را بر روی تخت قرار داده و وحشیانه میگاییدند.دیگر هر کی به هر کی شده بود.مردها فقط کوس یا کون میخواستند و زنها کیررررررر فرقی نمیکرد که مال کی باشد شرم و حیایی هم که از اول وجود نداشت.حساب اینکه چند بار به ارگاسم رسیده اند از دست جمشید خارج شد زنها را بر روی تخت دراز میکردند دستهایشان را بدرخواست خود آنان به تخت میبستند و با سرعت و حریصانه آنها را میکردند طوریکه حرکت نمیتوانستند بکنند فریادهای گوش فلک کن زنان و ناله های آرام تر مردان جمشید را عصبانیتر میکرد.در حالت دست بسته فقط یک مرد در آن واحد میتوانست زن را بکند پی در پی جا عوض می کردند و تا ساعتها مشغول بودند شش هفت ساعت بود که مشغول بودند هنوز گرم گرم بودند زنها برای مردها ساک میزدند و مردها هم دست از کوووووون لیسی و کووووووس لیسی خود بر نمیداشتند.تا اینکه پری و مینا هر دو بر روی شکم و بر روی تخت دراز کشیده و در حالیکه کونشان رو به مردان بود ز آنها تقاضای ماساژ کردند که هر کی هر جا رو بماله شده بود ولی غضنفر فقط کون پری را میمالید با آنکه قرص دوم را نخورده بود ولی تماشای کون خوش ترکیب و برجسته و تپل و سفید و گوشتالود پری حسابی کیرش را شق کرده بود زنان در زیر ماساژ مردان خمار شدند و لحظاتی بعد هر6 نفر بر روی دو تخت دو نفره ای که در کنار هم قرار داده بودند به خوابی عمیق فرو رفتند و جمشید هم پلکهای خسته اش را بر روی هم گذاشت چند ساعت بعد که ساعت از 9 صبح هم گذشته بود همه از خواب بیدار شدند.صبحانه ای خوردند و قرار گذاشتند که برنامه بعدی خود را در حمام جا دار اجرا نمایند غضنفر که قرص دومش را بعد از صبحانه بالا انداخته بود گفت خانم یادتون باشه که من لیف و کیسه خوب بلدم بکشم.- یادمه غضنفر جون مطمئن باش بی فیض نمیذارمت بعد از فعالیت دیشب یک حمام داغ و حسابی میچسبه جمشید هم که دیگر بیدار شده بود فقط صدای آنها را می شنید دیگر نمیتوانست چیزی ببیند صدای ناله های پری و مینا بگوش میرسید که مدام طلب کیررررررررر میکردند صدای جواد را میشنید که میگفت عمه اینجوری خوبه ؟/؟ مینا با عشوه گری میگفت هر جور بذاری توششششش خوبه لحظاتی بعد صدای پری را میشنید که منوچهر و جواد در حال گاییدنش بودند صدای ناله های او را.- وووا�5;ایییییی کجاااااااایی جمشید که ببینی منوچهرررررر داره زندایی اااااااااشو میکنهههههههههه جواد داره مامانشووووووو میگاددددددد کارگرهای خونه کوووووووووس و کوووووووون زنتو حواله کردن و هر جوری که بخوان دارن میکننش کجاااااااایی که ببینی زنت داااااااااره پروازززززز میکنه کجاااااایی تا ببینی پری تو داره پر میکشه کاشکی زود تر از اینها بمن خیانت میکردی تا مزه کوووووووووس دادن به این و اونو بفهمم من کیرررررررررهای باحال رو خیلی دوستتتتتت دارممممممم کیرررررررررر کیررررررررر جوووووووووون فقط کیررررررررر خیلی بمن حال میده اوووووووف لحظاتی بعد لیف زدن و دستمالی کردن غضنفر را تصور میکرد.-بمال غضنفر کوووووووسمو بمااااااااال چقدر وقتی با لیف و صابون روی کووووووسم دست میکشی بمن حال میده وااااییییییی حالا لیفو بنداز فقط با دستات من بمالممممممم طبع شعرش هم گل کرده بود منو بمال بزن تو خال بکن تو چال من کیر میخوام سیر سیر میخوام جوون میخوام هم پیر میخوام از داخلش من شیر میخوام امروز هر کی هر جور که دوست داره باید منو بکنه جررررررررر بدهههههههه نمیخوام ناراضی از این در خارج شین جواد که هیچی بعدا هم میتونم حسابی حالشو جا بیارم اما شما بقیه همه مهمان منید احترام مهمان بر من واجب است میهمان حبیب خداست و سفره من برای همه شما پهن پهن است پس تا میتونین بخوریننننننننن و بکنیننننننننننن سیر سیر بشیننننننن و برینننننن ووووووااااااایییییی جمشید دیگر تاب و توانی نداشت شیرینی و گل را گذاشت و آرام راه خروج را در پیش گرفت نمیدانست چه کار کند هم دوست داشت به زندان محکوم شود و هم دوست داشت ازاد شود کاری از دستش ساخته نبود نمیدانست چه باید بکند بیش از هشتاد در صد دار و ندارش را به پری بخشیده بود او روی منیژه را سفید کرده بود بخاطر حفظ آبرو قصد مچ گیری هم نداشت چه میکرد؟/؟ چه میگفت ؟/؟ میرفت جار میزد که پسرش زن او یعنی مادر خود را گاییده است ؟؟/؟؟ میگفت که زنش در آن واحد با چهار نفر از نزدیکان و دور و وریهایش آمیزش داشته است ؟/؟ میگفت که سگهای خانه اش کوس و کون همسر او را گاییده اند؟؟/؟؟ نههههههههه اصلا نمیشد بخاطر این قاچاق نکرده کم آبرویش نرفته بود و اگر این موضوع هم برملا میشد چگونه میتوانست سر بلند کند؟/؟ زندگی با یک خیانت کار را هم نمیتوانست تحمل کن دوست نداشت سوار ماشین شود میخواست به زندان برگردد در همین افکار بود که خود را نزدیک پارک ملت دید حداقل ده کیلومتری با زندان فاصله داشت ولی باز هم دوست داشت پیاده برود شاید اعصابش کمی ارام گیرد.آزادی برایش زندان شده بود هر چند میدانست در زندان هم دلش خواهد گرفت ولی در آن لحظات میخواست از این دنیای کثیف فاصله گیرد زندان را دنیایی دیگر میدانست به سه راه آب و برق رسیده بود پاهایش خسته شده بودند اما همچنان میرفت نمیدانست که در جستجوی چیست رها از زندان نمیدانست که آزادی کجاست ؟/؟ پایان نویسنده ایرانی با تشکر فراوان از دوست عزیزم جناب ایرانی

تا قيام قيامت قسمت دوم

این یکی رو با کوس خوری شروع کردم خواهرم چون با فرهنگ روز آشنایی بیشتری داشت راحت تر با این مسئله که کوووووس و کووووون خودشو دراختیار برادرش بذاره کنار اومد با حرص و اشتهای زیاد کوس فریده رو میمکیدم.کوس کوچولو ناز دوست داشتنی یک لقمه ای برخلاف کوس مامان که یه کمی درشت بنظر میرسید.- فرید تو که همین الان آتیش به جونم زدی چقدر تو حریصی بر سرعت خود افزوده و حتی به ناله هایش توجه نکردم که میگفت بسهههههه دیگههههه وااایییی اومد اووووومد نمیدونم چیکار کنم تنم یکجوری شده هیچوقت اینجوری نشده بودم زورش چند برابر شده بود تحمل این همه لذت هنگام ارگاسم را نداشت.این لحظه برایش خیلی ادامه دار بود.مثل یک زندانی در حال فرار یا یک زن در حال زایمان زور میزد.منم ولش نمیکردم.آخرش مجبور شد با دو تا دستهاش سرمو بزنه عقب تا لب و چونه ام را از روی کوسش بردارم گردنم هم درد گرفته بود.- فریده عجب زوری داری هاااااا.حالا که فرار میکنی پس بیا ببین.من و او رو در رو و چشم در چشم هم قرار داشتیم طاقباز به روی تخت افتاده بود کیررررررررم را محکم به کوووووووسش فرو کردم همونجوری که اون محکم سر منو پس زده بود.- داداششش چیکار میکنی سوخخختمممم.کمرش را محکم گرفته قفلش کردم و به خودم هم فشار میاوردم تا آبش را نیاورده خالی نکنم.دیگر نمیتوانست هیچ فشاری بمن بیاورد.کیرم رو توی کوسش قفل کرده بودم - آبجی خوشگلم تو با این شکم لاغر و مانکن با این کون برجسته با این سینه های آبدار و لب و دهن کوچولو غنچه ای و استیل بیسته بیستت چطور نتونستی شوهرتو نگه داشته باشی؟/؟- ولش کن فرید حالا تو یکی منو ول نکن تو با من باش.من کیییییررررتتتتو میخوام.- فعلا که داریش.- همینجوری بزن وقتیکه محکم کمرم را چنگ گرفت و دست بر روی سینه اش گذاشت و سرش را به یکطرف خم کرده چشمانش را خمار نمود فهمیدم که بار دیگر به ارگاسم رسیده.- داداش منم آبببببب میخوام بین ما تبعیض قائل نشو.- من از خدامه که توی کوست آب بریزم ولی آخه بچه چی؟/؟- هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه.فکر اونجاشم کردم باز هم با لذت بسیار کیر و کمر خود را سبک کرده و به خواهر تشنه کوسم آب رساندم که میگویند آب رسانی بهتراز نان رسانی بوده ثوابش بیشتر است.- تمومش نکن فرید واسه مامانتم بذار.- چشم منکه فرار نکردم تا الان هر چی وقت هدر دادیم بسه دیگه از امروز به بعد باید جبران کنیم به چشمان پر التماس مامان فیروزه نگاه کردم برق هوس در آن موج میزد لبانم را بر روی لبانش قرار داده و دستم را به صورتش رسانده و در حال نوازش صورت و قسمتی از موهایش به بوسیدن هم ادامه دادیم.قبل از آنکه بخواهم کمرش را گرفته و بر روی تخت درازش کنم خودش ولو شده و طاقباز به روی تخت افتاده بود.پاهایش را باز کرده آماده بود.با بوسیدن از قبل کوسش حسابی خیس کرده بود.دهانم را تا جا داشت باز کرده یک مانوری دور کوسش داده جااااااان بصورت طبیعی لیس زدن را شروع کردم نمیدونم چرا مامان یاد خاطراتش افتاده بود؟/؟.- فریده دخترم ناقلا خیلی حال میده بابات اصلا از اینکارها بلد نبود.دیگه نتونست بحرف زدن ادامه بده.بد جوری ناله اش دراومده بود.فکر کنم به اندازه گاییدن با کیرررررر بهش مزه داد و خیلی زودترم خیس کرد ولی مگه من دست بردارش بودم؟/؟ کیرمو از روبرو همینجوری فشاررررررر دادم توششششش آماده آماده بود داغ و خیسسسسس.سینه هاشو خوردم و دوباره بوسه لب به لبو شروع کردیم.مادر کجا بود؟/؟ پسر کجا بود؟/؟ فقط کیررررررر بود و کوووووووس و شهوت و عشق و حال بود و بس.- اوووووف فررررررید بچه که بودی سینه هامو میخوردی فکر نمیکردم یکروزم جوری سینه هامو میک بزنی که هوسم بیاد.این حرفو وقتی زد که داشتم سینه هاشو میخوردم.حساب کردم که باید یه سری هم اونوری بزنم.آبجی حسوده بدجوری داشت زاغ سیاه ما رو چوب میزد.آبو ریختم توی کوسش و پریدم اونور بالاخره دلی از عزا درآوردم.کار بجایی رسید که از ترس ضعیف شدن دیگه خالی نمیکردم و فقط میگاییدممممممم.اگه برای یک کدومشون یه تکنیکی بکار میبردم اون یکی هم میگفت باید همین کارو با منم بکنی.آخر کارم سه نفری همدیگه رو بغل زدیم و لخت لخت توی هم رفته و خوابیدیم.نصف شب گاهی بیدار میشدم و یکی رو انگولک میکردم نمیدونم یکی دیگه از کجا بو برده و فوری بیدار میشد و اونم میخواست؟/؟ در یکی از حالتها که هر دو خوابیده بودند کون هر دوتا شون قمبل شده بود و سوراخ کووووون و کوووووس هر دوتا باز و مشخص بود واااااایی کون هیچکدوم رو نکرده بودم باشه دفعه دیگه اول با کون شروع میکنم کوس مامان فیروزه درشت تر بود ولی سوراخ کونشون در حالت بسته که یک اندازه نشون میدادند باید معاینه میکردم معلوم بشه فعلا وقتش نبود.با اینحال کیر شق کرده ام را به سوراخ کون آبجی چسباندم و باهاش تماسکی برقرار کردم.دیدم این مامان کوس تپل من فوری سرشو اینطرف کرده کیر منو گرفت و به سوراخ خودش چسباند.- فرید جون خواهرت خوابیده بیدارش نکن بیا من بهت حال میدم.- نه مامان من خواب نیستم بذار داداشی راحت باشه اون دوست داشت کیرشو اینور بفرسته. - من مادرتم اینجوری با من حرف نزن پسرم خودش تشخیص میده کدوم کون قلمبه تر و هوس انگیزتره قربونش برم نمیخواست منو از خواب بیدار کنه.- مامان مردها از کالیبر تنگ بیشتر خوششون میاد تا کالیبر گشاد.- خفه شو دختر پدرت جرات نداشت بیاد طرف سوراخ کونم ولی فرید جونم هر چی بخواد بهش میدم .آخر عصبانیم کرده و بحرفم درآوردند.- اگه وضع همینجوری باشه هیچکدومتون رو نمیگام مادر و خواهری و پسر و برادری بجای خود تنبیه و تحریم بجای خود باید از این به بعد یکشب فریده کنار داداشش بخوابه و یکشب هم فیروزه کنار پسرش.سه تایی دیگه با هم نمیخوابیم حالا گاهی اگه میخوایم برای تنوع سکس 3 نفره داشته باشیم اشکال نداره خودتون میدونین هر دوتا تون که زن منین یکشب مامان پیشم میخوابه و یکشب هم خواهر جونم.خودتون با هم درست کنین.هر دو با کمال میل این شرط را پذیرفتند.شب زفاف من با دو همسرم یعنی مادر و خواهرم به پایان رسید.فرای آنروز به پیشنهادم رفتیم سر خاک بابا مامان و آبجی یک بزک دوزکی کرده بودند که توی هیچ مجلس عروسی اونها رو اینجوری ندیده بودم؟/؟ نمیخواستند از هم عقب بیفتند.لباسهاشونم به درد سر خاک نمیخورد بازم صد رحمت بمن که لباس سیاه پوشیده بودم به یاد پدر و رنجهای چند ساله آخرش افتادم بی اختیار اشک ریخته با او درد دل میکردم.پدر عذاب نکش راحت باش غصه مامان و آبجی رو نخور من هوای اونها رو دارم نمیذارم بهشون سخت بگذره نمیذارم دست هیچکس و نا کسی به اونها برسه.اجازه نمیدم هیچ مرد غریبه و نا محرمی بیاد طرفشون.پدر وقتیکه زنده بودی پسر خوبی برات نبودم ولی از دیشب دیگه دارم جبران میکنم.دیگه غم آبجی فریده رو نخور ببین که مامان و خواهر جون چقدر خوشحال و خندونن ؟؟/؟؟ آخ خ پدر تو هم بخند من ناموس تو رو حفظ میکنم مامان وفادار من هنوزم بهت وفاداره زار زار مثل ابر بهار اشک 5;یریختم پدر آروم بگیر که من برای آرامش روح تو هر کاری میکنم دوست داشتی ما رو راحت ببینی منم سعیمو میکنم که تا قیام قیامت از پسرت راضی باشی از این سوز و گداز در حال غش کردن بودم که مادر و خواهر جونم مرا به زور بلند کرده گفتند طاقت داشته باش پسرم بیا بریم خونه یادت باشه بهت چی قول دادم امشب سوراخ کونم در خدمتته.فریده هم بحرف اومده و گفت کون منم هست بوی کووووووون که به مشامم خورد حالم بهتر شده به شوق و ذوق دو تا سوراخ کون بطرف پرشیا مشکی که یادگار بابا بود رفته تا به خانه برگردیم.شام را که خوردیم هر دو خود را آماده آماده و لخت لخت وسط پذیرایی و قمبل کرده ولو شدند.منم برای عقب نماندن از قافله خود را لخت کردم کون مامان هوس انگیزتر بنظر میرسید.هر دو را ماساژ داده و گفتم که به گفته خودتون هر دو پلمب شده اید منم بحرفتون اطمینان داشته بخودم می بالم که این افتخار نصیبم شده تا این پلمبو باز کنم.این را گفته اول بجان مامان افتادم یک دست حسابی به سر و رویش کشیده و سورخ کووووس و کووووونش را مالیدم.با روغن کوس و سوراخ کونش را چرب کردم مادر درد میکشید دندانهایش را بهم میفشرد.- من بمیرم فیروزه جون درد داری؟/؟- ایراد نداره ادامه بده از درد زایمان که بدتر نیست داره خوشم میاد درد باحالیه کیر کلفتت بمن اعتماد بنفس میده پسرم فکر میکنم جوان شدم.- آره مامان جونم تو تازه عروس منی.فریده هم عروس منه منتهی باید از شوهرش طلاق بگیره.- داداش به خاک پدر جون قسم یک طلاق با حالی ازش بگیرم که فکرشو نمیکنی.- ببینیم و تعریف کنیم.مامان بیچاره راستشو میگفت خیلی کیپ بود چطور بابا 24 سال این کون بهشتی رو آکبند نگه داشته بود؟/؟ 5 سالش مریض بود 19سال دیگه چی؟/؟ ایندفعه رفتم سر خاکش بهش میگم که این کم کاری او را جبران کرده و میکنم.میدونم خیلی خوشحال میشه و روحش منو دعا میکنه خیلی بیحس شده بودم روده های فیروزه جونمو آبپاشی و ضد عفونی کرده رفتم سراغ کووووون فریده.کیرمو تا گذاشت توی دهنش صدای مامانی دراومد که فرید جون یادت باشه ایندفعه برات ساک بزنم.تعجب کردم که مامان این اصطلاح رو از کجا یاد گرفته؟؟/؟؟ آبجی کیر داداشو واسه سوراخ کون خودش آماده کرد.کیرررررم دوباره شق و تیز شده بود با آب کوووووس او نیز سر مخرج و کیر خود را چرب کرده او را بصورت عدد هشت درآورده و یک صفای حسابی کردم.درد کشیدن همراه با هوسش مرا هم بیشتر به هوس میاورد.کیرم که یواش یواش میرفت توی پوست سر مقعدش رو دایره وار میکشید و میفرستادش داخل.وقتی هم که کیرو بالا میکشیدم پوست به شکل استوانه ای نازک جدا از گوشت میشد.تماشای این منظره خیلی کیف میداد.- فرید جووووون کووووون میخواستی؟/؟ لذت ببر بکن منو بکننننن کووووونمو بکن با کییییرررت منو بگگگگگگاااا منو بگاآآآآآآه آههههههه دوستت دارم.کیرم چون یکبار آب ریخته بود با کمری سبکتر کون خواهر جونم رو میکردم.مامان حسودیش شده بود.- ای بااااااباااااا اینقدر طولش نده پسر منم هستم هااااا مجبور شدم یک سرویس هم اینور خالی کنم و برگردم اونور به هر حال اونشب هم سه نفری شب را به صبح آورده قرار گذاشتیم که از فردا شبی یک نفر پیشم باشد.هر چه گفتند مغازه الکتریکی را اجاره بدهم تا روزها هم پیش آنها باشم قبول نکرده گفتم اینطوری کاسبی بهتره هزینه های زندگی زیاده نمیشه یکدفعه دو تا مغازه رو دست غریبه ها داد حسابی ترسوندمشون مگه واسه آدم کمر میذاشتن؟/؟ یکماه گذشت مادر و دختر هر دو برای تست بارداری به آزمایشگاه رفتند.دلم مثل سیر و سرکه میجوشید مامان گفت که اگه باردار باشه میگه خدا بیامرز قبل از مرگش اونو حامله کرده حالا یکماه رو یک کاریش میکنن شایدم بره مسافرت زایمان کنه تا آبها از آسیاب بیفته البته فامیلها زیاد توی نخ این خاله زنک بازیها نبودن ولی خواهرم چی جواب شوهرش رو میداد؟؟/؟؟ شناسنامه بچه خواهرم چی؟/؟ نمیدونم چرا جواب دو تا آزمایش با هم حاضر نشد.وقتی مامان شنید حامله است همون داخل آزمایشگاه از خوشحالی داشت بشکن میزد و خواهرم از حرص و حسودی و استرس که نکنه جواب آزمایش او منفی باشد داشت آتیش میگرفت برای همین نشستیم تا جواب اونو هم گرفتیم.بلللللله اونم باردار بود گاو من دو قلو زاییده بود فریده از فردا نقشه اش رو به مرحله اجرا درآورد از بس برای شوهر پولدارش اشک ریخت و خود را عاشق دلخسته اش نشان داد مرد فکر کرد که حتما فریده برای او میمیرد قرار بر این شده بود که فریده مهریه اش را که پنجاه میلیون تومان بوده تمام و کمال بگیرد یک خانه هم شوهرش به اسم او بکند و یکبار با او آمیزش داشته باشد.اگر بچه ای حاصل شد بعدا به اسم خود برایش شناسنامه گرفته و مسئولیت مالی او را بپذیرد اما حقی از نظر نگهداری او نداشته باشد.شوهره فوری شرط را قبول کرد تنها جای نگرانی من این بود که نکنه از نظر زمانی مشکوک شود که خواهرم ضمن اطمینان دادن بمن گفت که چاره دیگری نداریم و این مرتیکه ابله هم از بس ذهنش مشغول زن دومشه و فعالیت اقتصادی و تجاریش هم زیاده و تازه منو آدم مومن و مقدسی میدونه اصلا فکرشو نمیکنه که بچه مال یکی دیگه باشه.همه چیز همانطورکه میخواستیم پیش رفت.از بس مامان جون و خواهر جونم هوای منو داشتند دیگه لوس شده بودم.- فرید جون اینو بخور عزیزم اونو نخور.این بیشتر بهت میاد.نه اون بهتره.کراوات قرمز بزن نه مشکی بهتره و.... باید میساختم دیگه خوشحال بودم که روح پدرم را شاد کردم دو تا پسرم با فاصله یکروز به دنیا آمدند.اول پسر یا داداشم به دنیا اومد و فرداش پسر یا خواهر زاده ام.سونوگرافی هم نکرده بودیم و نمیدونستیم بچه ها از چه جنسین برای همین در فاصله 24 ساعت زایمان مامان تا زایمان آبجی فریده خواهر جونم داشت دق میکرد از اینکه نکنه دختر دنیا بیاره و کم ارزشتر بشه.وقتی پسر دار شد انگار که دنیا رو بهش داده باشن.ما هم اداره ثبت احوال یک آشنا پیدا کردیم که از دوستان خیلی قدیم منه و یکخورده براش چاخان پاخان کرده قرار شد اگه مشکلات خاصی در این زمینه داشته باشم راهنمایی و کمکم کند اگه در عصر حجر زندگی میکردیم و یا شایدم تا دویست سیصد سال پیش شاید اصلا شناسنامه ای هم لازم نبود.کل فامیلها ازم راضی بودن و همیشه ستایشم میکردند که بخاطر سرپرستی از مادر و خواهر و بچه هایشان ازدواج نکرده ام.فعلا همسرانم یعنی مامان فیروزه و آبجی فریده هر دو قرص میخورن میشه یک دستگاه هم توی کوووووسشون گذاشت لوله رحمشون رو بست یا اگه هم حامله شدند خلوتی کورتاژ (سقط جنین) کرد هر چند از گناهان کبیره هست.ولی اگه یکموقع هوس کنیم دوباره بچه دار بشیم چی؟/؟ فرض کنیم شناسنامه رو ماستمالی کنیم دهن فک و فامیلها رو که نمیشه گچ مالی کرد.با این شرایط اصلا دیگه هوس زن گرفتن ندارم. آره من دو تا زن خیلییییی خوشگل دارم و از زندگیم خیلییییی راضی هستم... پایان نویسنده ایرانی ممنون از ایرانی عزیزم

رمز كليه فايلهاي دانلود شده از اين وبسايت

دوستان عزيز رمز كليه فايلهاي دانلود شده از اين وبسايت www.amirsexi.blogspot.com ‎‏ ميباشد بارها اين مطلب رو تكرار كردم اما متاسفانه بسياري از دوستان از طريق ايميل و يا نظرات در فورشير خواهان رمز فايلها هستند با تشكر امير

تا قيام قيامت قسمت اول

مجلس عزا تمام شده بود.مراسم هفت پدر هم به پایان رسید 45 سال بیشتر نداشت 5 سال آخر عمرش رو روی ویلچر نشسته بود.از کوه پرت شده نخاعش آسیب دیده بود از نظر اقتصادی مشکلی نداشتیم.ما در تهران زندگی میکردیم پدر دو دهنه مغازه بزرگ توی لاله زار داشت که یکی از اونها رو همونموقع که حالش خوب بود اجاره داده و خودشم توی اون یکی مغازه که در کنار هم بودند لوازم برقی و الکتریکی میفروخت وقتی هم که فلج شد اون مغازه رو با اینکه نوجوان بودم بصورت نیمه وقت اداره میکرده و از پارسال که دیپلم گرفتم بصورت تمام وقت امسال هم که معافیت از خدمتم رو گرفتم.اسم من فرید و سن من موقع مرگ پدر 19 بوده برادر ندارم فقط یک خواهر دارم که اونموقع 23 سالش بود و اسمش فریده هست.مامان فیروزه منم تقریبا 40 سالش میشد.من پسر خوش تیپی بوده و هستم ولی خواهرم از نظر خوشگلی توی فامیل تکه اما چه فایده که از نظر بخت بد داشتن هم تک بود.با یک پولدار بازاری ازدواج میکنه که همون سال اول میره یک زن دیگه میگیره و پس از سه چهار سال ازدواج موقع مرگ پدرم هنوزم میون اونها شکر آب بوده و مرده هم رفته پی کارش هر چی هم به خواهرم میگفت بیا مهریه تو بدم بهت خونه میدم راضی شو طلاق بگیر فیروزه قبول نمیکرد و میگفت بذار همون قدر که اسمش روی من بمونه آبروم محفوظ باشه.پدرم خیلی دوستش داشت فکر کنم آخرشم بخاطر خواهرم دق کرد و مرد راحت شد با اینکه چند سال آخر نمیتونست وظایف زنا شویی شو خوب انجام بده ولی مادرم شکایتی نداشت.این رو از پچ پچ مامان با زنهای همسایه فهمیده بودم تازه در خیلی از کارهای دیگه کمک پدرم بود و یک قدم کج نذاشته و وفاداری او نسبت به پدر قابل تحسین بود.به هفت پدر جعفر برمیگردیم بعد از اینکه مراسم در سر خاک تمام شد فامیلها برای همراهی عزاداران به خانه ما آمدند.یک خونه کلنگی ولی تر و تمیز با امکانات کامل در اطراف خیابان مولوی.خودمون بودیم و خودمون دیگه از دست بازیهای آپارتمانی هم خلاصی داشتیم 180متر خونه بود که 130 متر زیر بناش میشد خواهرم هم با ما زندگی میکرد فامیلها هم خونه ما رو ترک کرده ما موندیم با جای خالی مرد خونه من شده بودم مرد و آقای خونه.در اتاق خواب و روی تخت نشسته به مسئولیت خود فکر میکردم همینطورکه چشمهام رو به جای رختخوابی روبروی تخت دوخته بودم یه مجله ای شبیه به مدل لباس توجه منو جلب کرد.رفتم داخل جای رختخوابی جاییکه یک گوشه اش خالی بود مدل لباس نبود.مدل انواع کوووووس و کووووون و کیرررررر و سینه و...بود.یک مجله سکسی.تا اونجاییکه میدونستم کمیاب بود تاریخش رو که نگاه کردم دیدم مال سی سال پیشه ولی خیلی هم قشنگ و وسوسه انگیز بود.در حال ورق زدن بودم که سر و صدای مادر و خواهرم را شنیدم که بطرف اتاق خواب می آمدند دستپاچه شده بودم اگه منو با مجله سکسی ببینن چی میشه؟/؟ از جای رختخوابی بیرون نیومدم خودمو کنارتر کشیدم که دیده نشم.فریده و مامان روی تخت نشستند.- دخترم همه چی تموم شد همه رفتن خونه هاشون و ما موندیم.- راست میگی مامان هیشکی جز خودمون به داد ما نمیرسه.نه وضع زناشویی تو معلوم بود و نه وضع من سر و سامونی داره اگه این یک ذره دلخوشی رو هم نداشته باشیم به چی دل خوش کنیم ؟؟/؟؟ نمیفهمیدم از چی حرف میزدن ؟/؟ الان و دلخوشی؟/؟- مامان حالش رو داری ؟؟/؟؟ اگه نه بذاریم برای بعد ؟/؟- نه اتفاقا واسه اعصاب خیلی خوبه این روزها زیاد غصه خوردیم و گریه کردیم.صدای اووووف اووووف شنیدم ؟/؟ سرم را کمی بطرف آنان متمایل کردم واااااااایییییییی مامان داشت لباس فریده رو درمیاورد و فریده هم لباس مامانو ؟/؟ موهای تنم سیخ شده بود.فرشیده کیسه ای را بر روی تخت خالی کرد که در آن انواع و اقسام لوله پلاستیکی فلزی اتصالات و چند تا کیر مصنوعی هم بود.چند تا موز و خیار هم که از مجلس زیاد آمده بود کنار بقیه وسایل اضافه کردند مامان فیروزه با موز به کوس فریده میمالید و فریده هم این عمل را با موز دیگری جبران میکرد خواهرم به پشت مادرم رفت و یکی از موزها را تا تهههههه فرو کرد توی کوووووووووسش و بعد هم یک خیار متوسط گرفته اونم گذاشت توی کووووووون مامان موز و خیار و گذاشت همینجوری ثابت بمونن بعدشم یک کیر مصنوعی بخودش بست و فرو میکرد توی دهن فیروزه جون.خیلی حال میکردم داخل جای رختخواب یک جلق درست حسابی زدم تا یه خورده کمرم سبک شده ولی این کیررررررررر لعنتی دوباره بلند شد.فریده شده بود مثل یک مرد میدونستم که اونها تا نیمساعت دیگه جاشون روعوض میکنن وقتیکه فریده کیر مصنوعی رو توی دهن مامان فیروزه میذاشت و در میاورد مامان ناله میکرد و میگفت اخ خ خ چی میشد که بجای این کیر طبیعی بود.پدرت که این چند سال آخر کاره ای نبود و گاهی از هوس کیرشو دست میگرفتم به کوسم میمالیدم.شوهرتم که از اول ازدواجت ولت کرد و رفت.- مامان چرا از فرید کمک نمیگیریم اونم میتونه بیاد توی جمع ما.- نههههههههه زشته فریده جون یک موقع پیشش از این حرفها نزنی هاااااااااا خون به پا میکنه من پسر خودمو میشناسم حالا ما دو تا زنیم و وضعیت هم رو درک میکنیم مجبوریم بخاطر اینکه گناه نکنیم از این کارها بکنیم.- چه اشکالی داره فریدم بیاریم یکجوری مخشو کار بگیریم اگه اون راضی بشه تو مخالفی ؟/؟- من از خدامه نمیدونی شبها چقدر خواب کیرهای نامحرم رو می بینم با اینکه به غریبه ها فکر نمیکنم ولی میترسم این هوس آخر کار دستم بده.پس مامان هم دلش میخواست فقط مونده بودم که چه جوری خودمو از این مخمصه خلاص کنم؟؟؟/؟؟؟ به خود گفتم فرید این بهترین موقعیته مثالی هست که میگن سیلی نقد به از حلوای نسیه اما حالا باید گفت حلوای نقد به از حلوای نسیه دو تا حلوای شیرین و آماده اینجا حاضرن توسط تو خورده شن و تو اینجا دست روی دست گذاشتی و داری تماشاشون میکنی ؟/؟ بجنب تا دیر نشده.فریده که دید مامان بی طاقت شده کوسش میخاره فوری به پشت مادر خزید موز را از کوسش درآورد و کیر مصنوعی را بجایش در کوس فیروزه فرو کرد من اگه گاهی مامانو از این به بعد فیروزه خطاب میکنم بخاطر اینه که علاوه بر مادر بودن حس میکنم که میتونه یک معشوقه یا دوست دختر خوبم واسم باشه داشتم میگفتم فریده در حال کردن فیروزه بود.هر دو پشت بمن قرار داشتند من یک جارو دستی بلندی را که در انتهای جای رختخوابی قرار داشته برای تمیز کردن سقفها بود برداشته ته اون رو توی دستم گرفتم و از طرف سر بطرف وسط کووووووووون فریده و خط درزش هدف گرفتم.قبلشم خودم رو لخت لخت کرده بودم و آماده بکار کیر20سانتی و سفت و کلفتم هم سر به هوا منتظر فرمان بود.سر جارو را یواش به محل کوس و کون آبجی مالیدم.یکدفعه از ترس فریادی کشید و پشت سرشو نگاه کرد هم عصبانی بود هم لبخند میزد مامان هم روشو کرد طرف من از خجالت سرخ شده بود.دستشو گرفت جلوی کوسش.- من همه حرفهاتون روشنیدم الان مرد این خونه منم تا وقتی من نگهدار شمام نمیذارم کمترین کمبودی داشته باشین.مامان مگه من مرده ام که شبها خواب کیرررررررر مردهای غریبه رو میبینی؟/؟ نمیذارم از این به بعد احساس کمبود کنی میخواهم روح پدرم رو شاد کنم تا دیگه دلواپس شما نباشه و واسه تون غصه نخوره.- فرید جون من مادرتم زشتههههههه.- هیچ زشتی نداره مگه من وقتی بچه بودم شیر سینه هاتو نخوردم؟/؟ زشت بود؟/؟ حالا هم سینه هاتو میخورم آب کووووووستم میخورم میخوام بهت نشون بدم که واست یه پسر مفیدم به کیررررررم اشاره کرده و گفتم ایناهاش هر دوتاتون رو در آن واحد حریفه شماها حالا باید با خودتون کنار بیاین هر چی آت و آشغال بود از روی تخت به روی زمین انداخته خیار را هم از کون فیروزه خارج کردم.- فریده جون نمیذارم که تو هم احساس کنی شوهر نداری من هم برات پدرم هم شوهر و هم برادرم و البته بیشتر از اینها بعنوان یک معشوقه و دوست پسر روی من حساب کن این را گفته بطرف مامان که روبروی من قرار داشته از خجالت سرش پایین بود رفته خیار را که همچنان در سوراخ کونش مانده بود درآوردم.واقعا چه هیکلی نشان نمیداد که 24 ساله ازدواج کرده.شاید کم کاری این 5 سال اخیر او را تا این حد سر فرم نگه داشته بود؟/؟ کمر مامان فیروزه را گرفته او را به روی تخت انداختم نمیخواستم در شروع کار نگاهم به نگاهش بیفتد.- قمبل کن مامان تا کوووووون قشنگتو خوب خوب ببینم بذارم توی کووووووووست.حالا اون شده بود بچه حرف گوش کن من دستمو از زیر به سینه های خوش دست و بزرگش رسونده و باهاش بازی کردم اووووووف.ناله مامان فیروزه بلتدتر شده بود صدای ضربان قلبش رو که از هیجان تندتر شده بود با دستم احساس میکردم 5 سالی بود که یک کیرررررررر درست و حسابی نخورده بود.برای بار اول روبروی خودم قرار ندادمش تا خجالتش بریزه دستمو بر روی کوووووس و سوراخ کوووووووونش کشیدم.- آآآآآآآآآه آههههههه اوففففففففففف.میدونم میخواست هوسش رو با حرفهای دیگه هم کنترل کنه و نشون بده ولی هنوزم شرم و حیا بهش اجازه نمیداد الهی قربون مامان خجالتی خودم برم که سرخی شرمش به سفیدی صورتش زیبایی خاصی بخشیده بود.سرانجام انتظار مادر را به پایان رسانده و با هوس و اشتهای هر چه تمامتر وظیفه فرزندی خود را بجا آورده گاییدنش را شروع کردم.- واااااییییییی بیااااااااا مامان مگه کیرررررررر نمیخواستی بگیرشششش ببین چقدر کووووووست خوشحاله کییییییر من توشششششه ببین چقدر ترشح و چربی و لکه های سفید داره؟/؟ هر چی پاکش میکنم تموم نمیشهههههههه اینها رو باید با لوله گوشتی و مرتب و روزانه تمیزش کنی دیگه نبینم با لوله آب و موز و خیار و کیر مصنوعی پلاستیکی بری به جنگش هاااااااا سرباز فدایی کوست همیشه آماده به خدمته شدت ضربات را زیادتر کرده. - بیا بگیرش که کووووووووسسسسسس نازززززززت کیرررررررمو آتتیششش زده جااااااااان چقدر تازه هست مامان نه بذار گاهی وقتها بهت بگم فیروزه تا احساس کنی داری به معشوقت کوووووووس میدی و منم فکر کنم دارم معشوقه امو میکنممممم ناراحت که نمیشی؟؟/؟؟- وووااااااییییییی نه فرشیدم منو بکننننننننن ادامه بده مادرت رو بکنننننننن فیروزه اتو بکنننننن فیروزه ات دیگه طاقت نداره جووووووون ظاهرا نصف خجالتش ریخته بود.- فرید فرید فریددددددد ادامه بده تند تررررر بزننننننن بزززززن بزززززن بکننننننن جرررررررمممممممم بده اووووووف بریده بریده خواهش میکرد که تندتر بکنمش تا تههههه تا تهههه تند و تند تا تهههه بکنننننن زود بااااااش اومد اومد اومددددددد با دستهاش تشک و ملافه را چنگ میگرفت سرش را محکم به روی تشک میکوفت و ضجه میزد.حتی صدای فریادش از صدای فریاد سر خاک بابام بلندتر بود.فریده به ما نگاه میکرد و با موز و کیر مصنوعی بجان کوووووس و کووووونش افتاده بود.سست و بیحال به در جای رختخوابی تکیه داده بود.- خواهر خوشگلم عجله نکن نوبت تو هم میشه.نگاه کن ببین تحملش رو داری؟؟/؟؟ به فیروزه امان نمیدادم دوست داشتم 5 سال محرومیت او را جبران کنم تمام تنم مخصوصا ناحیه زیر شکم و اطراف کیرم دچار لذتی وصف ناشدنی شده بود.با گاییدن مامان فیروزه پیمان ابدی بین من و او مستحکمتر شده بود واااااای وایییییی آیییییییی سوختمممممم سوختمممممم یکی به دادم برسه آبم ریخت فرید جووووووون آبم اومدددددد دستت درد نکنه کیرت درد نکنه قربونش برم نصفه دیگه خجالت مامان جونم ریخته بود.منتظر دستور فیروزه نشدم میدانستم که با این پدر از کار افتاده مرحوم نیازی به قرص ضد حاملگی هم نداشت ولی ریسک کرده هر بلایی را بجان خریدم پس از ارضا شدن مامان با چند ضربه دیگر قطرات مذاب آتشفشان کیررررررررم را به سرزمین مامان جونم ریختم و کلی هم خوشحالش کردم و بعد خودمو زدم به کوچه علی چپ و گفتم.- ببخشید مامان باردار نشی؟/؟- حالا یادت اومد؟/؟ اگه هم شدم بچه پسرمه حرامزاده که نیست ردیفش میکنم کوووووووسمم تشنه آب کیررررررررت بود تو هم اگه دوست نمیداشتی ازت میخواستم بهت التماس میکردم که آب کیرت رو بریزی توی کوسم.فریده با چشمان خمارش گفت پس من چی؟/؟ فیروزه بمن اشاره ای زد و ناز و عشوه کنان گفت از پیشم نرو نرو فرید زوده هاااااااا به هر حال با خواهش و التماس راضیش کردم که مادر جان اینم دخترته و عذاب کشیده یک دست که کردمش دوباره میام سراغ تو.حالا تو بشین نگاه کن و جلق بزن تا من برگردم تنوع کوس و هیکل جدید هوس مرا سریعا برگرداند و کیرم را دوباره راست و شق نمود.هر چی لوله و موز و خیار دور و برش بود به گوشه ای پرت کرده و کمرش را با یک دست گرفتم و بر روی تخت پرتش کردم...ادامه دارد

داستان اولين و آخرين عشق قسمت ششم

به خانه که رسیدیم درد دلها شروع شد بغلش کرده و مثل قدیمها با نوازش شروع کردم.- تو رو خدا امشب نه من سختمه تنم پیرهنم همه بوی عرق میده.- من از پیراهن تو بوی یوسف رو میشنوم نمیدونی که چقدر از دوریت گریه کردم فکر نمیکنی تموم حرفهای فرشته حقیقت داشت ؟/؟- تقریبا اونم باید بدونه که من چقدر دوستت دارم وقتیکه به یک طریقی فهمیدم که دانشگاه تهران قبول شدی هر وقت بیکار بودم میومدم اون دور و برا صد بار منتظرت شدم فقط یکدفعه تو رو با فرشته دیدم دیگه پیدام نشد تا وقتیکه از طریق یکی توی مهد کودک که مشتریت بود فهمیدم مطب زدی و کجا جراحی میکنی با التماس و آه و ناله و شرح زندگی خودم خواستم که استخدامم کنن حاضر بودم توالت رو تمیز کنم و نزدیک تو باشم ولی رختشور شدم دیگه خیلی راحت تر میدیدمت بهت افتخار میکردم از بد بختی خودم زجر میکشیدم وفتی تو رو با فرشته میدیدم هم برات خوشحال میشدم هم حسودیم میشد یک غمی رو توی چهره ات میدیدم. چهار ساعت تمام حرف میزدیم و فکمان درد نگرفته بود ساعت دو نیمه شب بود که دست به کار شدم لختش کرده و با زبان تمام تنش را لیس میزدم هر چه میگفت تنم بو میده من بدتر میکردم و میگفتم تو هدیه ای از خدایی مگه میشه پیشکشی خدا بوی بد داشته باشه بر جای سیلی فرشته بوسه بیشتری میدادم و از او دلجویی میکردم.- اگه پیدام نمیشد با فرشته عروسی میکردی ؟؟/؟؟- به خودتو به چشای منتظر و امیدوارم و به همون خدایی که صدای منو شنید و تو رو بمن برگردوند قسم که تا آخر عمر مجرد میموندم. هر دو چون تشنه های از کویر درامده به چشمه های عشق و هوس رسیده بودیم نمیدانستم کجا را میمالم و کجا را میلیسم و کجا را مینوازم فقط به هم می پیچیدیم طوریکه هیچکداممان نمیتوانستیم در برویم حسابی سر حالش آورده و خیلی زود راضیش کردم از او درمورد وضعیت زنانگی و قاعدگی اش پرسیدم گفت مرتبه و از زیر زبونش بیرون کشیدم یعنی متوجه شدم که الان درست ده روز از پایان هفت روز عادت ماهیانه اش گذشته یک چیزی وسطها یا آخرهای زمان تخمک گذاری میشه بهش گفتم تو برام در هر حال خوشبوترین زن دنیایی اگه میخوای بری حمام حرفی ندارم دو تایی با هم دوشی گرفته و به رختخواب روی تختخواب برگشتیم کیرررررر کلفت من مثل طلبکاری بود که طلب 5 ساله اش را میگیرد و الحق هم که شهره خوب میدانست بدهی 5 ساله اش را چگونه بپردازد.- من باورم نمیشه که امشب زیر کیر تو باشم.- منم باورم نمیشه که روی کس تو باشم.- ایندفعه رو تو تقلب کردی هر دو با هم خندیدیم این نخستین خنده مشترک ما بعد از 5 سال جدایی دردناک بود.- شهره جون ایندفعه رو که زنم میشی ؟/؟- مگه میتونم قبول نکنم از دست تو اگه در برم از دست فرشته مدعی نمیتونم در برم باز هم خندیدیم ببین من دیگه خسته شدم وضعیت این نازنین معلوم نیست شاید تا دو سه روز دیگه تموم کنه اما من بیشتر از چهل روز صبر نمیکنم فقط میخوام در شیرین ترین شب زندگیم در شیرین ترین سکس زندگیم شیرین ترین میوه درخت عشقمونو به عمل بیاریم البته اگه خدا بخواد که میخواد چون توی همچین شبی من و تو رو بهم رسونده. ـ حرامزاده نشه ؟/؟- بابا بعدا حلالش میکنیم الان 25 ساله همدیگه رو میشناسیم یک بچه هم نداریم بازم خندیدیم و به کارمون ادامه دادیم تا صبح سه بار عقده دل و دولم را خالی کرده و آب کیرم را به کس تشنه اش ریختم اینکار را هر بار پس از ریزش آب کس او انجام میدادم با توجه به اینکه اواخر تخمک گذاریش بود و بعد از ارگاسمش منی را خالی کرده و این اواخر غذاهای با طبع سرد زیاد میخوردم بیشتر احتمال میدادم که بچه دختر باشه هر چند بازم خواست خدا بود در هر حال نمیدانم شیرین من محصول کدام یک از این تخلیه ها بود به میمنت این شب عزیز که با اول اسم شهره هم جور درمیومد اسمش را شیرین گذاشتم نازنین دو روز بعد مرد و من دو ماه بعد با شهره که حامله اش کرده بودم ازدواج کردم جشن عروسی مفصلی گرفته که از هر تیپ آدمی دعوت بودند فرشته میخواست خوشحالی خود را نشان دهد ولی به همان اندازه که برایم خوشحال بود میشد اندوه و حسرتی پنهان را در اعماق وجودش خواند اینک 8 سال از ازدواجم میگذرد من یک شیرین 7 ساله یک شایان 5 ساله یک شروین 3ساله و یک شیدای 1 ساله دارم من فعلا 37 سال دارم و شهره 36 سال اگر بخواهم به همین ترتیب پیش بروم 16سال میکشد تا به یک دوجین بچه برسم شهره هم مخالفتی ندارد فقط میگوید کار من و تو بی شباهت به راه اندازی ماشین جوجه کشی نیست فقط خدا کند مردم مسخره مان نکنند. فرشته هنوز ازدواج نکرده و میگوید تا آخر عمرش هم ازدواج نخواهد کرد رابطه ام با حسن اقا همچنان خوب است و اگر بگویم مثل فرزندان نمک نشناسش دوستم دارد گزاف نگفته ام قلقش را گرفته و با سرمایه او پرورشگاهی دایر کرده که کودکان بی سرپرست و سر راهی در ان نگهداری میشوند و خود من بر آن نظارت دارم که علاوه بر خورد و خوراک به مسائل روحی و معنوی آنان هم توجه شود مرگ میر دیگری در خانواده و دور و بری ها نداشتیم خوشبختانه همه زنده و سرحالیم شهروز برادر شهره هم ازدواج کرده و دست اونم مثل جیران توی دم و دستگاه حسن اقا برای کنترل داراییهاش بند کردم لاکردار حسن آقا شده مثل قارون که کلید گنجهاشو هفتاد تا شتر حمل میکنن اما از حسن آباد خودمون بگم که با اینکه به برکت صداقت و لطف خدا و حسن آقا سی چهل تا خونه ای توی چهار گوشه تهرون داریم ولی این حسن آباد رو ول نکرده و پامو کرده توی یک کفش که برای تجدید خاطره حتما باید بریم اونجا زندگی کنیم.- پسرم لج نکن آب وهوای بالای شهر تمیزتره این طرف آلوده تره.- نه مرغ یک پا داره اگه به هر کدوممون یک کپسول اکسیژن وصل بشه نباید اینجا رو ول کنیم طبقه اول رو دادم به پدر و مادرم طبقه دوم رو به پدر و مادر شهره در طبقه سوم چاکرتون جاوید خان با عیال حسودش که تازگیها با چهار تا بچه میخواد منشی شوهرش بشه و من نمیذارم زندگی میکنه طبقه چهارم هم مال جیران و شوهرشه و طبقه پنجم هم به شهروز و زنش اختصاص داره اینجوری که پیش میرم باید همین گوشه کنارا یک 12واحده برای بچه هام بسازم به خونه قدیمی شهره اینها دست نزدم گذاشتم بعنوان میراث فرهنگی عشقی باقی بمونه گاهی وقتها لحاف تشکی توی اتاق خواب نم گرفته شهره توی خونه قدیمی پهن میکنیم و منم مثل گربه از دیوار میرم بالا و میفتم به جان شهره به دیوار مشترک دست نزدم گذاشتم همینجوری بمونه هر کی میاد میگه این دیوار یک چیز قناسی توی آپارتمانت شده حداقل یک رنگی بزن می بندمش به فحش های مودبانه. شهره از دست این کارهام هم خسته شده هم لذت می بره چون همیشه تازگی عشقو احساس میکنه پدر و مادرامون رفتن مشهد من شهره را مجبور کردم که با چهار تا بچه بیاییم پایین یک تجدید خاطره ای بکنیم نمیشه این چهار تا رو به امون خدا ول کرد پیش بچه ها توی یک اتاق دیگه هم نمیشه راحت عشقبازی کرد اوندفعه شیرین به مادرش میگفت چرا هر موقع دارم میخوابم تو ناله میکنی و جیغ میکشی ؟//؟ مگه بازم داری بچه میاری ؟/؟ خاطرات بچگی ها و دوران نوجوانی و جوانی و 5 سال جدایی مثل فیلمی از جلوی چشمانم عبور میکردند رسیور روشن بود هلن این ترانه پوران را میخواند ( زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره ) بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد.- عزیزم چت شده ؟/؟ من اینجام چرا گریه میکنی قربون دل نازکت برم بازم یاد خاطراتت افتادی ؟؟/؟؟- بعضی وقتها کابوس روزهای جدایی رو می بینم.- عزیزم حال و روز من بهتر از تو نبود منم عذاب کشیدم من هم عذاب روحی میکشیدم هم مالی شاید مقصر بودم منم زجر میکشیدم جاوید ببین هنوزم همدیگه رو دوست داریم اینجا همون فضاییه که تو به من درس میدادی در حالیکه با یک شورت و سوتین در کنارم ایستاده بود و حسابی وسوسه ام کرده بود گفت چیه دلتو زدم ؟/؟ او را بغل کرده تمام تن خوشبویش را بو کرده و در حالیکه کیرررررررررم را تا انتها به کووووووووسش فرو کرده بودم دستهای هم را دور کمر یکدیگر بغل زده و لبهای هم را میبوسیدیم هلن همچنان میخواند که زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره و من در تنفس هر بوسه به شهره محبوبم میگفتم که ××× تو اولین و آخرین عشق منی ××× پایان نویسنده ایرانی با تشکر فراوان از دوست عزیز و بزرگوارم جناب ایرانی بخاطر نوشتن و ارسال این داستان بسیار زیبا

سکس با زن دوستم رضا


این داستان رو چون در اون وبلاگم www.dastanhayeamir.blogspot.com گذاشته بودم گفتم برای کسانیکه نخوندن توی این وبلاگ هم بذارم مدتي بود كه يه دختر ناز و خوشگل باتفاق مادرش تو محل ما ساكن شده بودند.نميدونم اصلاً پدرش داشت يا پدرش مرده بود چون ما هيچوقت پدر اين دختره رو نديده بوديم.اما از خوشگلي دختره هرچي بگم كم گفتم.صورتي تقريباً گرد ‍‍با پوستي سفيد و روشن دندونهايي سفيد و مرتب لبايي غنچه اي و ظريف و قدي در حدود 168 سانت و وزنش هم حدوداً بايد 60 كيلو ميشد بهش نميومد كه بيشتر از بيست و دو سه سال سن داشته باشه. جالبتر از همه گردي باسنش بود كه با مانتوهاي تنگي كه ميپوشيد گرديش بيشتر نمايان ميشد.به جرات ميشد گفت كه بالاي 42 اينچ قطر باسنش بود.لباسهاش هميشه شيك و مرتب بود و همواره يه جور توازن رنگ تو لباسهاش ديده ميشد.براحتي از روي طرز لباس پوشيدنش ميشد تشخيص داد كه يه دختر امروزيه و به هيچوجه امل نيست.هيچوقت مثل بعضي از دخترها كه انگار از دماغ فيل افتاده اند اخمو نبود و موقع راه رفتن دماغشو بالا نميگرفت گاهي اوقات كه با دوستاش بيرون ميرفت ميتونستي خنده رو رولباش ببيني و غالباً هم بلند مي خنديد و از روي رفتار و حركاتش معلوم بود كه دختر شاد و سرزنده اي هست. هروقت كه تو محل راه ميرفت كپلهاش بطرز قشنگي پائين و بالا ميرفتند و از طرز پائين بالا شدن كپلهاش ميشد تشخيص داد كه چه كپلهاي نرمي داره كه با كوچكترين حركتي بلرزش درميان و اين اون چيزي بود كه نظر بچه هاي محلو بخودش جلب كرده بود.هروقت كه از دور پيداش ميشد ميتونستي چهره بروبچه ها رو ببيني كه چطوري با حسرت دارن بهش نگاه ميكنند.لامروت اونقدر ناز و اطوار داشت كه در كمتر از شش ماه دهها كشته و مرده پيدا كرده بود و بروبچه سر دوست شدن باهاش با همديگه به رقابت بلند شده بودند و اين رقابت برسر اينكه چه كسي زودتر از همه بتونه با آرزو دوست بشه و درنهايت بتونه اولين فاتح اون كون و كپل استثنائيش بشه داشت يواش يواش بشكل يكدوره مسابقه بين المللي درميومد بنحويكه از ساير محلات هم غالباً بدنبالش بودند حتي گاهي اوقات يه درگيريهاي كوچيكي بين بچه هاي محل خودمون با بچه هاي محله هاي ديگه كه دنبال آرزو افتاده بودند رخ ميداد چون بچه هاي محل ما يه جورائي نسبت به آرزو احساس مالكيت تصور ميكردند و حق آب و گل براي خودشون قائل بودند. بگذريم به محله هاي ديگه كاري ندارم اما تو محله خودمون يه چهار پنج نفري بودند كه بيش از سايرين خودشونو داشتن هلاك ميكردن كه درنهايت و در ميون بهت و ناباوري همه بچه ها ديديم كه رفيق شفيق من رضا سكه چون كاروبارش سكه بود اين صفتو بهش داده بوديم تونست از همه سبقت بگيره و قاب دختره رو بدزده چون رضا مغازه طلا فروشي داشت و تونسته بود تو مغازه رگ خواب دختره رو بگيره.اوايل رضا فقط تو نخ كون اين دختره بود و گاهي اوقات با آب و تاب تموم واسم تعريف ميكرد كه چطوري هروقت آرزو رو ميبينه ميره حموم و از خجالت كيررررررررر شق شده اش بيرون مياد.چندين و چندبارم با موبايل از پشت از طرز راه رفتن و كووووووووون و كپل آرزو فيلم گرفته بود و اون فيلمها شده بودن سوژه برای رضا.اما يواش يواش كار رضا با اين دختره داشت بد بجوري بالا ميگرفت آخه اوايل هدف فقط فتح كونش بود اما بعداً ديدم كه رضا عاشق طرف شده و نامه هاي پرسوز و گدازي واسش مينوشت.من يكي دوبار بهش هشدار دادم كه رضا اينكارو نكن اين دختره وصله تن تو نيست.آخه تو چطوري ميتوني دختري رو كه اينهمه بچه هاي محل تو نخ كونش بودند و واسه كردنش جايزه گذاشتند رو بعنوان همسري انتخاب كني؟ اما گويا رضا گوشش به اين حرفا بدهكار نبود و بدجوري طرف تو گلوش گير كرده بود.بگذريم بعداز كلي نامه پروني و حرفاي عاشقونه زدن و كافي شاپ و پارك رفتن و اينجور حرفا بالاخره يه روز كارت دعوت عروسي رضا و آرزو بدستمون رسيد. من دلم واسه رضا ميسوخت اما بچه ها داشتن از حسادت دق ميكردن.روز عروسي رسيد و ماهم كلي تيپ زديم و رفتيم به عروسي.واااااایییییییییییییییي خداي من اين دختره اونشب عجب تيكه اي شده بود حتي تصورشم نميتونيد بكنيد كه چقدر خوشگل شده بود! عجب لباس عروسي سكسي هم تنش بود پشت كمرش تا بالاي باسنش لخت بود و اون سفيدي كمر لختش كير تموم بچه ها رو شق كرده بود.موبايلي نبود كه اونشب كارت حافظه اش با كليپهاي صحنه صحنه خوش آمد گويي آرزو خانوم به مهمونا و رقص قشنگش پر نشده باشه.واقعاً هم كه تو رقص به سبكي پركاه از اينطرف به اونطرف ميرفت و با ديدن اندام موزون آرزو اصلاً انگار خدا هيچ نقصي تو بدن اين بشر نيافريده بود در مقابل هيكل بدريخت رضا تموم بچه ها ميگفتن كه الهي رضا كوفتش بشه آخه چرا هميشه بايست ميوه خوب نصيب شغال بشه؟؟/؟؟.از فرداي روز عروسي رضا تقريباً رابطه شو با تموم بروبچه ها قطع كرد الا من كه رفيق فابريك همديگه بوديم.نه تنها رابطه شو با بچه ها قطع كرده بود بلكه حتي به جنده هايي هم كه قبلاً با همديگه ترتيبشونو ميداديم ديگه علاقه نشون نميداد خوب حقم داشت چون حالا ديگه چيزي نصيبش شده بود كه حتي خوابشم نميديد. كردن كون يه همچين لوبتي واسه يه بارم كافيه كه آدم دلش از هرچي جنده بيريخت و بدهيكله بهم بخوره.خوب رضا تيكه خودشو پيدا كرده بود و ما هم تنهايي با جنده ها حال ميكرديم. مدتها از عروسي اين دوتا گذشت اما درتعجب بودم كه چرا اينا بچه دار نميشن خوب تقريباً مطمئن بودم كه ايراد از رضا نميتونست باشه پس حدس زديم كه دختره مشكل داره واسه همين يواش يواش داشت شايعه طلاق دادن آرزو قوت ميگرفت و ما اميدوار بوديم كه رضا بخاطر اينكه طرف نميتونه بچه بياره طلاقش بده تا ما و بقيه بروبچ به يه نون و نوايي برسيم. اما هرچي بيشتر صبر كرديم كمتر نتيجه حاصل شد.پس بيخيالشون شديم و تو همين عالم بيخيالي بوديم كه ديديم يه روز رضا سكه خودمون اومد به مغازه من فروشگاه لوازم جانبي كامپيوتر و خدمات نرم افزاري و كيس كامپيوترشو گذاشت رو ميزو بهم گفت:مهدي جون قربون دستت ببين اين كامپيوتر ما چشه؟ يه خورده دچار مشكل شده و گير ميكنه و تند تند ري استارت ميكنه و خانمم هم كه تو خونه بيكاره و تنها سرگرميش همينه يه صفايي بهش بدي ممنونت ميشم. ته دلم گفتم الهي كه من قربون اون كووووووووس و كوووووووووون ناز خانمت برم حالا نميشه به خانمت يه صفايي بدم؟ اما خوب اين حرفي بود كه ته دلم گفتم و به رضا گفتم:چشم واست نيگاش ميكنم اما حالا يه كمي سرم شلوغه تا پس فردا واست روبراش ميكنم.رضا گفت: هرگلي زدي به سر خودت زدي ماهم گفتيم: چشم.رضا رفت و منم از روي كنجكاوي كه اين آرزو خانم با اين كامپيوتره چيكار ميكنه شروع كردم به وارسي كامپيوترش و فضولي كردن و سرك كشيدن تو درايوهاي مختلفش.يه چندتا بازي كسل كننده بيشتر نديدم اما تو جستجوهام چندتا فولدر زيپدار نظرمو بخودشون جلب كردند ولی چون كامپيوتر تند و تند ري استارت ميشد نتوستم خوب تو كوكشون برم واسه همين تصميم گرفتم اول مشكل كامپيوترشونو حل كنم.يه كمي وارسي كردم ديدم فن سي پي يوش باطل شده.عوضش كردم و مشكل حل شد.پس رفتم سروقت فضولي هاي خودم و با اون فولدراي زيپدار ور رفتن يه كمي كه ور رفتم تونستم پسوردشونو بشكنم بيچاره رضا كه از دنياي تكنولوژي كامپيوتري بيخبر بود و فكر ميكرد با يه پسورد ساده روي يه فولدر زيپدار ميتونه هرچيزي رو در امنيت نگهداره! فكر ميكنيد كه توي اون فولدر چي ديدم؟باور كنيد هيچ چيزي تو زندگيم نميتونست منو تا اين حد خوشحال و شگفت زده كنه! بله اون فولدر پر بود از عكساي لخت و كليپهاي سكسي رضا و آرزو.وقتي تك تك عكسا و كليپارو ديدم اولاً احسنت گفتم به رضا بخاطر اينهمه سليقه اش كه عكساشو با چه كيفيتي تهيه كرده معلوم بود كه دوربينش ديجيتال با پيكسل بالاست و سوژه فيلمهاشم غالباً از كون كردن بوده كون كه چه عرض بكنم واقعاً بهشت برين بود.آرزو هم كه بايد بهش لقب ملكه كونو داد كه تو تموم دوران خانوم بازيهام هيچوقت كوني به اين زيبايي و خوش تركيبي نديده بودم! چه دردسرتون بدم اونروز تو مغازه با ديدن عكسا و كليپاي آرزو اونقدر شهوتي شده بودم كه بدون اينكه دستي به كيررررررررررم بزنم آبمو ريختم تو شلوارم و حسابي خودمو خيس كردم.ميدونستم كه يه گنجينه گرونبها گيرم افتاده و اگه بخوام اون عكسا و فيلمارو به بروبچه ها بفروشم ميتونستم يكشبه پولدار بشم.بعدش يه فكر ديگه بسرم زد اونم اينكه اونارو به خود رضا سكه بفروشم آخه هرچي باشه كاروبارش سكه بود و ميتونست كاروبار ما رو هم سكه كنه.اما خيلي زود از اين فكر منصرف شدم چون خطرناك بود و ... خلاصه چندتا كپي از اون فولدر تهيه كردم و يه كمي فكر كردم و يهو يه فكر بكر به مخم خطور كرد.بله چرا با خود آرزو معامله نكنم؟ موندم فردا صبح كه رضا رفت پي كار خودشو مادر آرزو هم رفت سركارش مادرش معلم بود زتگ زدم خونه شون خود آرزو گوشي رو ورداشت و با صداي ناز و فريبنده اي گفت:بفرمائيد؟ گفتم: سلام مهدي هستم رفيق آقا رضا از مغازه تماس ميگيرم ميخواستم به اطلاعتون برسونم كه كامپيوترتون آمادست ميتونيد تشريف بياريد و ببريدش. گفت: سلام آقا مهدي دستتون درد نكنه به آقا رضا ميگم بعدازظهر بياد بگيردش. گفتم: اما آقا رضا ميگفت كه شما با كامپيوتر كار ميكنيد.چندتا نكته بود كه خواستم بخودتون تذكر بدم تا جلوي خرابيهاي بعديشو بگيره.اگه خودتون تشريف بياريد ممنون ميشم. گفت: باشه پس عصري با آقا رضا ميايم خدمتتون. گفتم: متاسفانه امروز عصر براي خريد بايد برم به شهرستان و تاچندروزي نيستم اگه الان تشريف بياريد ممنون ميشم يا اگه واستون سخته خودم بيارمش خدمتتون؟ گفت: راضي به زحمت نيستم.الان خودم ميام اونجا. منم تو دلم كلي ذوق كردم و رفتم تو فكر كه چطوري مسئله رو مطرحش كنم! يه كمي تفكر كردم و يهو يه فكر بكري به مخ معيوبم خطور كرد. يكي از سكسي ترين عكساي آرزو رو كه صورتشم معلوم بود رو گذاشتم بك گراند كامپيوترش.يه نيمساعتي طول كشيد تا آرزو اومد مغازه.واااي چقدر خوشگل و دلربا شده بود مخصوصاً با اون مانتوي چسبون رنگ روشنش كه تموم زير و بم بدنشو نشون ميداد.چه آرايش لطيفي كرده بود بايد بگم كه هماهنگي بين آرايشش با رنگ مانتوش بهش يه جلوه خاصي داده بود كه وصف كردني نيست.با ديدنش ديگه نميتونستم شق شدن كيرمو پنهون كنم.يه كمي باهاش خوش و بش كردم و يه چندتا تذكر الكي دادم كه فلانكارو نكنيد بهتره و فلانكارو بكنيد بهتره و بعد گفتم حالا تشريف بياريد جلو كامپيوتر و ببينيد چطوري شده؟؟/؟؟ آرزو اومد جلو و منم رفتم به بهونه اينكه كولر روشنه در مغازه رو ببندم.آرزو هم رفت پشت كامپيوتر يه نگاهي به صورتش انداختم بيچاره بدجوري شوكه شده بود و داشت هاج و واج به مونيتور نيگا ميكرد.بآرومي رفتم جلو و گفتم رضا يه كمي ناشي گري كرده! آدم نبايست يه چنين فايلهاي محرمانه اي رو اينطوري تو كامپيوترش نيگه داره.واسه اينكار بايد از نرم افزاراي مخصوص استفاده كنه تا اگه دست كسي افتاد نشه بازشون كرد. آرزو با صدايي گرفته و بريده بريده درحاليكه آب دهنشو قورت ميداد پرسيد: اونارو چيكارشون كرديد؟ گفتم: نگران نباشيد من دهنم قرصه قرصه و مطمئن باشيد كه غيراز خودمون هيچكس ديگه اي ازشون مطلع نميشه.اينم كه ازتون خواستم بيايد اينجا بيشتر بخاطر اين بود كه بهتون روش مخفي كردن فايلاي محرمانه رو ياد بدم. بيچاره با ترس و لرز گفت: شمارو بخدا با آبروي ما بازي نكنيد.هرچي كه بخوايد بهتون ميدم اصلاً بفرمائيد اين دستبندم مال شما و شروع كرد به باز كردن دستبند طلاش. گفتم: اين حرفا كدومه آرزو خانوم دستبند شما به چه دردم میخوره؟و رفتم طرفش و گفتم : حالا اجازه ميديد كه بهتون روش پنهان سازي فايلهاي محرمانه رو ياد بدم؟ گفت: تو رو خدا و بغضش تركيد و يواش و ملايم شروع كرد به گريه كردن.منم خيلي آروم و ملايم اشكاي رو گونه هاشو پاك كردم و گفتم: اصلاً هيچ جاي نگراني نيست.هرچي شما بفرمائيد همون كارو ميكنم شما فقط آروم باشيد.قول ميدم كسي چيزي نفهمه اصلاً براي اثبات حسن نيتم بيا اينم عكساي شما و عكسهاشو كه ازشون پرينت گرفته بودم رو دادم بهش اونها رو تو دستش مچاله كرد و همونطور كه ترسيده بود گفت: حالا ميخوايد چيكار كنيد؟ گفتم: بريم طبقه بالاي مغازه. گفت: تورو بخدا كاري بمن نداشته باشيد.خواهش ميكنم.خواهش ميكنم.گفتم: هيچ جاي نگراني نيست همونطوريكه گفتم كسي از موضوع معطلع نميشه.شما فقط با من بيايد بالا و بعدشم شما ميريد پي كارخودتون منم ديگه شتر ديدي نديدي.یه مدتی سکوت بود و گریه ملایم آرزو.منم سعی میکردم که آرومش کنم و حرفای ملایم بزنم و دائماً بهش میگفتم که کسی از ماجرا مطلع نمیشه و همین یکباره و از اینجور حرفا. آرزو گفت: يعني باور كنم كه فقط همين يه باره؟ گفتم: امتحان كنيد شايد بعداً نظر خودتون چيزي ديگه اي بود.طفلك از دوربينهاي فروشگاه كه روشن بودن خبر نداشت. چه دردسرتون بدم آرزو خانومو راهنماييش كردم به طبقه بالا.وقتيكه داشت جلوي من از پله ها بالا ميرفت با تماشاي زيباييهاي كونش داشتم به شانس و بخت و اقبال خودم احسنت ميگفتم و اصلاً باورم نميشد كه تا چند لحظه ديگه اين كوني كه اينطوري از روي مانتو داره دلبري ميكنه ميخواد لخت تو بغلم باشه همونطوريكه جلوم داشت از پله ها بالا ميرفت و كپلاش بالا و پائين ميرفتند و با هر پله يه قنبل كوچولو هم ناخواسته ميكرد كه ديگه گردي كونش ميخواست اون مانتوي استرچ رو بتركونه دستي به كونش كشيدم از روي مانتو هم معلوم بود چقدر نرم و لطيفه همينكه دستم خورد به كونش آرزو برگشت و با غضب بمن نيگا كرد و منم ناخواسته دستمو كشيدم عقب.وقتيكه رسيديم به اطاق بالا خيلي آروم از پشت دستامو دور بدن باريك آرزو حلقه كردم و سينه هاي سفتشو گرفتم تو دستام و صورتمو از همون پشت به پهلوي صورتش چسبوندم و گونه شو بوسيدم.آرزو چشمشو بسه بود و بدجوري دلهره داشت.چرخوندمش طرف خودم و تو بغل گرفتمش و لبامو گذاشتم رو لباش وااااییییییییییییییي پروردگارا مگه لبم اينقدر شيرين ميشه؟ نميدونيد لباش چقدر شيرين بود بهش گفتم: دختر چشماتو باز كن بذار صورت نازتو ببينم. گفت: خجالت ميكشم چشامو بازكنم. گفتم: اين حرفا كدومه الانه يه حالي بهت بدم كه از اين ببعد هروقت رضا مياد سروقتت چشماتو ببندي حدود ده پونزده دقيقه اي لباشو بوسيدم و بعد بهش گفتم كه ميخوام لختش كنم. گفت: حالا نميشه لختم نكني و فقط يه ذره شلوارمو بكشي پائين و كارتو بكني؟ گفتم: نه باور كن با ديدن اون صحنه ايكه رو دهن رضا نشستي ديگه صبر و قرارمو بردي تا رو دهن منم نشیني و منم مثل رضا کونتو نلیسم ولت نميكنم. گفتش : خوب باشه يه ذره شلوارمو ميدم پائينو شما منو بلیسید. ديدم بيچاره خيلي معذبه منم نخواستم دفعه اولي زياد سيريش بشم واسه همين قبول كردم و گفتم: پس اقلاً قنبلي وایستا تا حسابی کونتو بلیسم. آرزو خودش يكمي مانتوشو كشيد بالا و دگمه هاي شلوارشو باز كرد و شلوارشو يه كمي فقط اونقدري كه كونش بزنه بيرون كشيد پائين و قنبلي وايستاد.وااااااییییییییي هرچقدر واي بگم بازم كم گفتم كه عجب كوووووووووووني داشت به سفيدي برف و به گردي گردو و درزي مثل درز هلو.رفتم طرف كونش و اول يه كمي بو كشيدمش و بعد كپلاشو بوسيدم و لبامو چسبوندم به سوراخ كونش و شروع كردم سوراخشو بوسيدن و ليسيدن.چقدر كونش خوشبو و گرم و لطيف بود.زبونمو قشنگ كردم تو سوراخشو تو سوراخ داغشو حسابي داشتم مي ليسيدم كه ديدم خودشو سفت گرفته گفتم:چرا خودتو سفت گرفتی؟ یه ذره خودتو شل کن بذار کونت نرم بمونه. بعد دوباره زبونم كردم تو سوراخشو شروع کردم با حرص و ولع زیاد لیسیدن سوراخ کونشو.بعدش زبونم درآوردمو و زيپ شلوارمو كشيدم پائين و با هزار زحمت و مكافات تونستم كير شق شدمو از تو شلوار بكشم بيرون.آرزو با ديدن كيرم گفت:وااااایییییییییي ببين اين چي شده؟ پس دوباره قنبليش كردمو كيره رو گذاشتم در سوراخش،تو اينحالت چهره شو ميديدم و تازه متوجه شدم كه چرا اونهمه ديدن فيلمش شهوت انگيزتره.آخه تو فيلم چهره نازشو ميشد ديد.حالا ديگه كاملاً آماده و مهياي كردنش بودم. گفتم: حالا ديگه وقت كردن كونته. گفت: واي نه تورو خدا كونمو نكن بدجوري درد ميگيره. بيا كسمو بكن كه رضاهم خيلي وقته نكردتش. ديدم فرصت غنيمته و با وجوديكه هلاك كونش بودم ولي پا رو دلم گذاشتم و با وجوديكه برام خيلي سخت بود از خير كردن كونش گذشتم و بخاطر اينكه فكر آينده رم كرده باشم گفتم: باشه كوستو ميكنم اما اول بايد حسابي بليسمش تا سرحال بياي.گفت: پس اگه مي ليسيش فقط زبونتو بكن توششششششش.چون اگه انگشت بكني توش يه وقت عفونت ميگيرم. منم از خداخواسته تو همون حالت قنبلي اول زبونمو حسابي كردم تو كووووسش.باور كنيد از آتيش جهنم هم داغتر بود.اون تو يه كمي چوچولشو ليسيدم و با زبونم باهاش حسابی بازی کردم.اونقدر زبونمو روی کس داغش کشیدم و چرخوندم و لیسیدم که دیگه سروصدای آرزو داشت حسابی در میومد و به هن و هن افتاده بود. اول كه فقط زبونم رفته بود اون تو اما بعد كه آرزو خودش حشري شد وقتي سرو كله ام روي كپلش بود و زبونم تو كسش سرمو گرفته بود و فشار ميداد تو كسش بطوريكه ديگه نه تنها زبونم بلكه قسمت پائين چونه ام هم داشت ميرفت اون تو . نميدونيد حسابي سروصداي آخ و اوف آرزو در اومده بود و ديگه داشت التماسم ميكرد كه بكنمش . اصلاً انگار نه انگار كه تا همين نيمساعت قبل از من اونهمه ميترسيد.اونقدر التماس كرد و كرد تا اينكه منم احساس كردم وقت كردنشه.پس صورتمو از روي كونش برداشتمو كيرمو يك ضرب تا ته گذاشتم تو كسش.همينكه كيرم رفت تو آرزو آهي از روي لذت كشيد و گفت: آآآآآآآآآه ،آآآآآآآآه ،يالا زود باش تند تند تلنبه بزن. منم شروع كردم به تند تند تلنبه زدن يه سه چهار دقيقه اي كه تلنبه زدم گفتم: آبم داره مياد چيكارش كنم؟ گفت: يه وقت نريزي توش حامله ميشم بريزش روي كونم. تازه متوجه شدم که چرا تا حالا حامله نشده.منم كيره رو درآوردم و همه آبمو ريختم روي كپلش.چقدر آب ازم رفت بعد ديگه آرزو رو بوسيدم و بهش دستمال دادم كه خودشو پاك كنه و گفتم: خوش گذشت؟ گفت: دستتون درد نكنه خيلي وقت بود كه رضا منو اينطوري نكرده بود. فقط اميدوارم كه آخرينبار باشه. گفتم: مگه نگفتي كه رضا اينطوري نميكنه؟ خوب پس حيف نيست كه رضا لذت خودشو ببره و شما بي نصيب بمونيد؟ اگه يه روزي احساس كرديد كه بمن نياز داريد درخدمتم.اينم شماره موبايلم. آرزو شماره مو گرفت و گفت: اگه احتياجي شد خبرتون ميكنم. اما، واقعاً خيلي بهم خوش گذشت.يه كمي فكر كرد و گفت: شما هميشه اينوقت صبح مغازه تون اينطوري خلوته؟ گفتم: خلوتم نباشه واسه شما خلوتش ميكنم.بعد بهش گفتم: حالا ميخوام يه بار ديگه حسن نيتمو بهتون نشون بدم. گفت: تو و حسن نيت؟ گفتم: بريم پايين تا ببينيد.بعد بردمش پائينو فيلمي رو كه دوربيناي فروشگاه ازمون گرفته بودو نشونش دادم و گفتم اين فيلم هم در خدمت شما و فيلمو دادم بهش.بيچاره با ديدن فيلم بدجوري شوكه شده بود.اما بهش اطمينان دادم كه فيلممون همين يه نسخه است و همين الان تهيه شده و من فرصتي نداشتم كه بخوام تكثيرش كنم.آرزو هم كه ديد اينجوريه خيالش راحت شد و تشكري كرد و گفت: شما خودتون زحمت آوردن كامپيوترمونو به خونه مون ميكشيد؟ گفتم: بروي چشام چرا كه نه؟ گفت: پس حالا نه بذاريد من برم خونه بعد خودم براتون زنگ ميزنم. گفتم : باشه. گفت: بیزحمت زنگ بزنید یه تاکسی تلفنی بیاد برم خونه.گفتم: چشم فقط مواظب راننده آژانس باشید بعضیاشون چشم ناپاکن. آرزو رفت و من مونده بودم هاج و واج.يكي اين حالي رو كه باهاش كرده بودم باورم نميشد يكي ديگه هم اينكه حالا ديگه خودش ميخواد پا بده.منم نشستم يه بار ديگه قشنگ عكسا و كليپاشونو نيگا كردم و ته دل گفتم الهي حرومت بشه رضا چطور ميتوني يه همچين لقمه بزرگي رو تنهايي بخوري؟بعدشم نشستم بك گراندو عوضش كردم كه اگه رضا رفت خونه چيزي نبينه.يه نيمساعتي سپري شد تا اينكه موبايلم زنگ زد.شماره رو چك كردم خودش بود.با اشتياق تمام به موبايل جواب دادم و گفتم: بفرماييد؟ آرزو با صدايي كه يه دنيا طنازي ازش ميباريد و با ناز عشوه گفت: سلام آقا مهدي . ميشه زحمت بكشيد خودتون زحمت آوردن كامپيوترمونو بكشيد؟ باور كنيد اونقدر با عشوه حرف زد كه با وجوديكه همين چند لحظه قبل زيرم خوابيده بود ولي بازم با شنيدن لحن صداش كيرم داشت شلوارمو جر ميداد.باري...گفتم: چرا كه نه بانوي من بروي چشمم همين الانه ميارمش خدمتتون. بعدشم فوراً يه تاكسي تلفني گرفتم و كيسشونو بردم خونه شون.اف افو زدم. پرسيد: كيه؟ گفتم: كيس كامپيوترتونو آوردم. درو باز كرد و گفت: بفرمائيد بالا. منم كرايه تاكسي تلفني رو دادم و جنگي كيسو زدم زير بغلمو پله ها رو چندتا يكي طي كردم و رفت تو هال.فضاي هال خيلي قشنگ و رويايي بود تزئيناتش عالي و هواش خنك.همينطور محو تماشاي اين خونه رويايي بودم كه ديدم آرزو روي راه پله ها پيداش شد.عجب لباسي پوشيده بود درست مثل يه زن متشخص و يا مثل يه پرنسس.موهاشم با حوله پيچيده بود و معلوم بود كه از حموم اومده بود بيرون يه بلوز آستين حلقه اي نازك با يه شلوار اسپرت استرچ فوق العاده نازك آبي روشن كه بخوبي از روي شلوارش ميتونستي رنگ و طرح گلهاي شورتشم ببيني. همونطوريكه محو تماشاي اينهمه زيبايي بودم و اصلاً نميدونستم كجا هستم و براي چي اومدم اونجا صداي آرزو منو بخودم آورد.- تا كي ميخوايد اونجا وايستيد؟- بببببخشيد! كيسو بايد كجا بذارم؟- بياريدش بالا لطفاً،توي اطاق خواب.خيلي آروم و بي سروصدا پشت سر آرزو راه افتادم بطرف بالا.نميدونيد وقتيكه از پله ها بالا ميرفت چقدر گردي كونش قشنگ ميشد.منم اونقدر شگفت زده شده بودم و جو اون خونه منو گرفته بود كه از آرزو خجالت ميكشيدم.خجالت كه چه عرض كنم يه جور حس احترامي نسبت بهش احساس ميكردم و كلاً فراموش كرده بودم كه همين خانومي كه الان اينقدر متشخص بنظر مياد همين يه ساعت قبل بود كه سرمو گرفته بود و تو كسش فشار ميداد يا همين كوني كه داره جلوم اينطور بالا و پائين ميره همين يه ساعت پيش زبونم تو سوراخش بود.بالاخره رسيديم به اطاق خواب. باور كنيد قيمت تزئينات اطاق خوابشون از قيمت کل خونه من بيشتر بود.عكس زيبايي از آرزو در كنار رضا روي ميز توالت خودنمايي ميكرد. - خوب لطفاً وصلش كنيد. - بله الانه ترتيبشو ميدم. و شروع كردم به وصل كردن كيس.وقتی کارم تموم شدديدم سيم برقش وصل نيست.گفتم: ميشه لطف كنيد و اون كابل برقو وصل كنيد؟- بله الان. و خم شد كه كابل برقو وصل كنه با خم شدنش قنبل كونش حسابي نمايان شد.بطوريكه قشنگ حتي ميتونستي از روي شلوارش سوراخ كونشم ببيني.با ديدن قنبلش رفتم جلو و از پشت دستامو گذاشتم دوطرف قنبلش و كيرمو چسبوندم به كونش.آرزو از زير بغلش يه نگاهي بمن انداخت و يه لبخند شيطنت آميزي زد و گفت: چطوره؟- نظير نداره.بيخود نيست كه بيچاره رضا وقت نميكنه به چيز ديگه اي برسه و فقط خودشو گرفتار اين كون كرده.چي ميشه منم بهره اي از اين ببرم؟ آرزو برگشت طرفم و همونطوريكه رو زمين نشسته بود زيپ شلوارمو كشيد پائين و كيرمو با ملايمت درآوردو اول يه مقداري با دستش ماساژش داد و بعد كردش تو دهنش.با اين روشش كاملاً اشنايي داشتم چون از ديروز تا حالا بارها حالتهاي ساك زدنشو تو فيلمهاش با رضا ديده بودم.بعد شروع كرد با لطافت تموم دوروبر كله كيرمو ليسيدن و با زبونش دورتا دورشو ليس زدن بعد كيرمو كرد تو دهنش و همزمان با تلنبه زدن كيرمو تو دهنش عقب و جلو بردن و بعدشم میک زدن،چه درد سرتون بدم اين آرزو يه ساك زن حرفه اي بود.وقتيكه از ساك زدن خسته شد بهم گفت: لخت شو. خودشم شروع كرد با ملايمت لخت شدن.همه لباساشو درآورد غير از شورت و كرستش.يه دست شورت و كرست مشكي تنش بود كه اون سفيدي بدنشو قشنگ هاي لايت كرده بود.يه شورت مشكي حرير كه همه چي از زيرش معلوم بود.وقتيكه لخت شد تازه فهميدم كه زيبايي بدن آرزو يعني چي؟؟/؟؟ چون تو عكس و فيلم به اين زيبايي نيست،فیلم نمیتونه تموم زوایای بدنشو بطور همزمان نشون بده.رفت رو تخت به پهلو دراز كشيد و گفت: حالا نوبت منه كه حسن نيتمو بهت نشون بدم. الان ديگه وقتشه كه بياي و كونمو بليسي. من اون چيزي رو كه ميشنيدم باور نميكردم و با تعجب داشتم نيگاش ميكردم كه با اشاره چشم بهم فهموند اشتباه نشنيدم و ميتونم كونشو بليسم.منم مثل كسيكه دروازه بهشتو بروش باز كرده باشي رفتم به لبه تختخواب نزديك شدم.آرزو تو همون حالتيكه به پهلو خوابيده بود كونشو قنبل كرد و من اول از روي شورت يه كمي ليسيدمش و بعد يه طرف شورتشو كشيدم كنار و زبونمو قشنگ گذاشتم تو سوراخش وااااااي اين كون چي داشت! بيچاره رضا چطوري ميتونست اينهمه خوشبختي رو تحمل كنه؟ منكه داشتم از فرط خوشي ميمردم.يه مقداري كه سوراخ كونشو ليسيدم آرزو گفت: بيا تو دراز بكش تا رو دهنت بشينم. - ميخوام اول يه خواهشي ازت بكنم. - چه خواهشي؟ - ميشه با هم بريم حموم؟ - حموم؟! خوب باشه بريم.ولي اينطوري بيشتر بهت حال ميده ها! - نه بيشتر دلم ميخواد بريم حموم بعد بيام شما رو دهنم بشينيد. - باشه. و بطرف حمام براه افتاديم.تو حمام كه رسيديم تنگ تو بغلم گرفتمش و شروع كردم لباشو بوسيدن و بعد دوش آبو باز كردم و دوتايي رفتيم زير دوش و در اون حالت خيس بوسيدن و ليسيدن كس و كون آرزو يه حال و هواي ديگه اي داشت، وقتيكه دوش گرفتنمون تموم شد آرزو خودشو خشك كرد و بهم گفت: تو هم خودتو خشك كن و بيا رو تخت دراز بكش. منم همونكارو كردم و بعداز شستن سرو صورتم و خشك كردنشون رفتم رو تخت دراز كشيدم و ارزو اومد با طنازي و عشوه نشست رو دهنم. اينقدر اينطوري نشسته رو دهن رضا كه حرفه اي شده و از ميون كون به اون بزرگي درست سوراخشو گذاشت روي دهنم.منم شروع كردم توي اون سوراخ نازنينو ليسيدن چندبار هم زبونمو گذاشتم رو كسش و مثل اينكه بخوام بستني بليسم از روي كس تا كونشو با كشيدن زبونم ليسيدم .همونطوريكه مشغول ليسيدن سوراخ كس و كونش بودم آرزو سرشو آروم برد پائینو کیرمو گرفت تو دهنش و شروع کرد بطور ملایم و آروم اما کاملاً لذت بخش کیرمو لیسدن و ساک زدن یه مدتیکه حسابی من کون اونو لیسدم و اونم کیر منو لیسید آرزو گفت: هرموقع آماده اي ميتوني كونمو بكني.- اگر هم آماده نبودم با لبسيدن سوراخ کونت ديگه كاملاً آماده شدم. - صبر كن تا برم ژل بيارم. رفت و از توي كشوي ميز توالتش يه ژل ليز كننده مخصوص كون كردن آورد و داد بمن و گفت: اول حسابي بايد ژل ماليم كني.اما به كير خودت نمالي ها چون اگه هردوتاشون ليز بشن كردنش برات سخت ميشه و هي كيرت رو كونم سر ميخوره. منم حسابي سواخ كونشو ژل مالي كردم.شايد حدود 10 دقيقه فقط با انگشتم ژل ميزدم تو سوراخش و انگشتمو اون تو بازي ميدادم تا حسابي ليز بشه، وقتيكه ديدم تو سوراخ كونش حسابي ليز شده بهش گفتم: بريم روبروي آئينه قنبلي وايستا. - حالا چرا جلوي آئينه؟ - آخه اونطوري چهره اتم ميبينم و حالش بيشتر ميشه. - معلومه كه تو اين كارا فكرت بهتر از رضا كار ميكنه. رفتيم جلوي آئينه و آرزو قنبل كرد و من كيرمو گذاشتم رو سواخ كونش و تصور ميكردم مثل جنده هايي كه تاحالا كردمشون راحت بايد بره تو سواخش. اما اينطوري نبود و بايد اعتراف بكنم كه سوراخ كونش فوق العاده تنگ بود.ولي خوب با كمي تقلا بالاخره تونستم بكنم توش، تمام كسايي كه ميگن دراز ميكشن و فلان دختر يا زن براي اولينبار مياد رو كيرشون ميشينه و اونا كونشو ميكنند يه جورايي خالي مي بندند آخه اينكار امكان نداره مگر اينكه طرف اونقدر قبلاً كون داده باشه كه سوراخ كونش حسابي مثل فيلماي سكسي گشاد شده باشه و مثل تونلي باشه كه اتوبوس ميره توش اما يه كون خونگي رو هيچوقت نميشه اينطوري كرد.وقتي رفت تو سوراخ كونش، وااااااي چقدر داغ بود اون سوراخ، يه فرياد كوچيكي از روي شهوت كشيدم و گفتم: اين سوراخ كونه يا کوره آهنگریه؟ - تازه من ميخواستم بگم كه تو چرا كيرت اينطوري يه پارچه آتيش شده؟ شروع كردم به تلنبه زدن و عقب و جلو كردن.هرچند وقت يه بار كه يه كمي از تلنبه زدن خسته ميشدم و از تلنبه زدن وا ميموندم آرزو خودشو نيم خيز ميكرد بطرف عقب و من لباشو ميخوردم.هيچوقت تو زندگيم از كردن هيچ كوني اينقدر لذت نبرده بودم.اصلاً بابا اين كون واقعاً يه چيز ديگه اي بود.آرزو گفت: مهدی توروخدا زود تمومش کن،خیلی دردم گرفته. چندتا تلنبه با سرعت زدم و گفتم: آرزو آبم داره مياد كجا بريزمش؟ - كيرتو نوك سوراخم نگهدارو همه شو بريز تو كونم. منم نامردي نكردم و تا آخرين قطره آبمو ريختم تو كونش.وقتي كيرمو درآوردم و فكر كردم همه چي ديگه تموم شده يه دفعه آرزو گفت: مهدي ببين! نگاش كردم ديدم يه فشاري بخودش داد و آبمو از سوراخ كونش برگردوند بيرون.اينكارش ديگه داشت منو ميكشت.چون همچين حركتي رو فقط تو فيلمها ديده بودم وقتيكه يه دوش مشترك با همديگه گرفتيم و زیر دوش هم حسابی لب و لوچه همدیگه رو خوردیم ، اومديم رو تخت همونطور لخت مادر زاد در حالت لب تو لب كنار همديگه دراز كشيديم.یه بیست دقیقه ای فقط داشتم لبای آرزو رو می بوسیدم که آرزو گفت: نمیخوای بری؟ دیگه ممکنه دیر بشه و یکی بیاد خونه ها. - باشه الان میرم.باور کن هیچوقت تو عمرم همچین سکس لذت بخشی نداشتم.واقعاً از شما ممنونم. - قابلی نداشت. لباسامو پوشیدمو و ازش خداحافظی کردم یه چندروزی گذشت تا یه روز دوباره دیدم موبایلم زنگ زد،خود آرزو بود.با اشتیاق تموم گوشی رو برداشتم و گفتم: جانم بفرمائید. - آقا مهدی؟ - بله خودم هستم بفرمائید. - آرزو هستم.می بخشید که مزاحمتون شدم کامپیوترم کمی مشکل پیدا کرده ممکنه تشریف بیارید خونه و درستش کنید؟ - چشم تا نیمساعت دیگه اونجا هستم. بلافاصله یه تاکسی دربستی گرفتم و رفتم در خونه شون.زنگو زدم و آرزو درو باز کرد.رفتم بالا و ایندفعه خود آرزو اومد در هالو باز کرد.یه تی شرت قرمز کاملاً سکسی بدون آستین و با یقه ای کاملاً باز پوشیده بود با یه دامن کوتاه تنگ و چسبون لیمویی رنگ.گفتم: سلام - سلام،خوش اومدید بفرمائید تو. خودش جلوم راه افتاد و راهو برام باز کرد منم پشت سرش براه افتادم و نمیتونستم چشم از کون نازش بردارم که داشت اون دامن تنگو می لرزوند.از پله ها بالا رفتیم و رفتیم سمت اتاق خواب.وارد اتاق خواب که شدیم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و دستی به کون عاشق کشش کشیدم.یه لبخند ریز و شیطنت آمیزی زد و گفت: انگار همه شما مردا مثل همید،فقط یه چیز از سکس میدونید اونم فقط کونه،کون. - باور کنید اینطور نیست ولی آخه کون شما یه چیز دیگست. - خوب دیگه چاپلوسی بسه،رضا کم چاپلوسی میکنه تو هم بهش اضافه شدی؟ - این که چاپلوسی نیست، باور کنید هرچی دروصف این کون بگم کم گفتم.حاضرم تموم عمر بندگیشو بکنم. - خیلی خوب حالا ازت نخواستم بیای اینجا که اینحرفارو برام ردیف کنی. - شما بفرمائید باید چیکار کنم تا درخدمتتون باشم. - باور کن رضا این چندوقته هیچ فکر و ذکری نداره جز ور رفتن با کون من،الان بیشتر از بیست روزه که کسمو نکرده.انگار نه انگار که منم نیازهایی دارم. - شما امر بفرمائید ملکه من،خودم دربست در خدمتتونم. بعد آرزو خودشو انداخت تو بغلم و منم شروع کردم به بوسیدن لبای شیرینش.یه چندتا بوسه که از لباش گرفتم خودمونو پرت کردیم رو تختخواب و بعد همونطوریکه می بوسیدمش دستمو یواش یواش گذاشتم روی کونش و به آهستگی زیپ دامنشو کشیدم پائین و دستمو بزور بردم پشت زیپش و از اونجا یه ذره دستمو رو شورتش کشیدم و بعد بسختی دستمو بردیم زیر شورتش و از اونجا یه کمی کونشو ناز و نوازش کردم و بعد با اشاره دست بهش فهموندم که قنبل کنه و آرزو قنبل کرد و منم رفتم اول از روی دامن کون و کپلشو بوسیدن و بعدش به آرومی دامنشو کشیدم پائین و حالا دیگه کون و کپل قشنگ جلو روم بود.یه گوشه شورتشو با دست زدم کنار و شروع کردم به لیسیدن سوراخ کونش،یه کمی که اونطوری لیسیدمش شورتشو کامل کشیدم پائین و آرزو هم تی شرتشو درآورد و بازم قنبل کرد و منم رفتم سروقت لیسیدن کونش یه ذره ای که کونشو لیسیدم آرزو خودش کسشو گذاشت جلو دهنم و اینطوری بهم فهموند که کسشو بلیسم.منم اول لبامو دورتادور لبه های کسش گذاشتم و شروع کردم به مکیدن کسش.همینکه مکیدمش آرزو گفت:وووووووئی.و کسشو بیشتر رو دهنم فشار داد.فهمیدم که از مکیدن بدش نیومده.پس شروع کردم آروم آروم کسشو مکیدن و آرزو هم هی وووووئی،وووووئی میکرد و هی خودشو رو دهنم فشار میداد.بعد همونطوری که داشتم کسشو می مکیدم و لبه های کسش تو دهنم جمع میشد یواشکی زبونم بردم تو سوراخ کسش و رو چوچولش چرخوندمش.اینکارم حسابی آرزو رو حشری کرده بود طوریکه دیگه خودش سرمو گرفته بود و فشار میداد تو کسش و داد میزد بیشتر بیشتر،بیشتر بکن توش.منم با حرص و ولع زیاد تو کسشو می لیسدم.باور کنید این لیسیدنش اونقدر بهم چسبیده بود که اصلاً دلم نمیخواست بکنمش و دلم میخواست فقط و فقط بلیسمش.توی کسش حسابی لیز شده بود و دیگه سوراخش حسابی باز شده بود و کاملاً آماده و مهیا بود.ناله های آرزو دیگه شکل فریاد شهوت انگیز شده بود و صداش تو تموم خونه می پیچیدودیگه یواش یواش داشت داد میزد و تمنا میکرد که بکنمش منم بلند شدم و لباسامو درآوردم و يواش و ملايم كيررررررررمو گذاشتم رو لبه كوووووووسش و با يه فشاررررررر خيلي آروم تا تهههههه رفت توششششششش همينكه كيرم رفت تو كسش صداي ناله هاي آرزو شبيه آه و اوف شد و من خيلي ملايم و لذتبخش داشتم تلنبه ميزدم كه آرزو فرياد زد آروم نه تند تند.بعد خودشو با سرعت عقب و جلو ميكرد تا كيرم با سرعت تو كسش تلنبه بزنه و با هر تلنبه هي ميگفت:آآآآآئي،آآآآآئي، .... يه كمي كه تند تند خودشو عقب جلو كرد از نفس افتاد و حسابي خسته شد و افتاد رو تخت و طاقباز دراز كشيد منم از رو شكم روش دراز كشيدم و دوباره كردم تو كسش و همزمان لباشو ميخوردم و با دستام با سينه هاش بازي ميكردم،يه كمي كه اينطوري كردمش ديدم ديگه ميخواد آبم بياد بهش گفتم: آبم داره مياد،كجا بريزمش؟ - هرجا كه دوست داري. يه كليپ از رضا ديده بودم كه چطوري آبشو ميريخت تو دهن آرزو،خيلي دلم ميخواست كه منم بريزم تو دهنش اما خوب ميدونستم كه حالا براي اينكارا خيلي زوده و با اينكار ممكنه آرزو رو واسه هميشه از دست بدم،واسه همين آبمو ريختم رو سينه هاشو و انم با دستش آبمو حسابي مالوند رو بدنش و گفت: خيلي بهم چسبيد دستتون درد نكنه. - خواهش ميكنم منم خيلي لذت بردم.خودتون ميدونيد كه هميشه درخدمتتون هستم. - جداً آشنايي با شما برام غنيمت بود. - اميدوارم كه هميشه بتونيم همينطوري از همديگه لذت ببريم. بعد بلند شدم و بطرف حموم براه افتادم كه آرزو گفت: صبر كن تا منم بيام . بعد با هم به حموم رفتيم و زير دوش كلي با همديگه معاشقه كرديم و لب داديم و لب گرفتيم . آخر سرهم دوتامون با يه حوله همزمان خودمونو خشك كرديم و رفتيم رو تخت دراز كشيديم و آرزو همونطور لخت تو بغلم دراز كشيد و يه كمي با همديگه صحبت كرديم و بعداز يه ساعتي دراز كشيدن ديگه بلند شدم و لباسامو پوشيدم و با آرزو خداحافظي كردم و راه افتادم و رفتم يه روز تو مغازه بودم كه ديدم رضا اومد و گفت: سلام مهدي جون بازم يه زحمتي واست دارم. - هرچي كه باشه درخدمتم بازم مشكلي واسه كامپيوترتون درست شده؟ - نه اما ميخوام اگه زحمتي نيست يه دوره كوچولوي كار با اينترنت براي خانومم بذاري كه با اينترنت آشنا بشه. - رو چشمم رضا جون اما خودت كه مي بيني اينجا تو مغازه اصلاً جا ندارم.اينجا خيلي شلوغ پلوغه. - باشه مسئله اي نيست بعدازظهرا ميتوني بياي خونه باهاش كار كني؟ - بعدازظهرا كه ميدوني اصلاً امكان نداره،ولي خوب برات يه كاري ميتونم بكنم.چون صبحها سرم يه كمي خلوته ميتونم بين ساعت 9 تا 11 بيام خونه تون و با خانومتون كار كنم. - ساعت 9 تا 11 صبح؟ نميدونم، آخه اونموقع خانومم خوابه.باشه ازش ميپرسم و بعد بهت خبر ميدم. - به هرحال هرطوركه شما بخوايد درخدمتم.يه رفيق فابريك كه بيشتر نداريم اونم اقا رضاست ديگه. - دستت درد نكنه پس تا فردا بهت خبرشو ميدم. رضا رفت و من كلي حال كردم و فهميدم كه اين نقشه جديد آرزوست. فرداش رضا زنگ زد و گفت:مهدي جون رديفه.فقط بگو چه روزائي و چند جلسه بايد باهاش كار بكني و هزينه اش چقدر ميشه؟ - هزينه اش كه قابلي نداره.فكر ميكنم كه يه روز درميون خوب باشه.چند جلسه اش هم معلوم نيست بايد ببينم كه پيشرفتش چطوره. - نه جون مهدي اگه هزينه شو نگي اصلاً نميخوام. - خيلي خوب بابا چه عجله اي هست؟ حالا بذار شروع بكنيم ببين راضي هستن يا نه؟ - باشه ايول.از كي شروع ميكني؟ - از همين فردا خوبه؟ - اوكي،پس از فردا.باي. - باي. از فرداش شروع كردم و صبح سرساعت 9 خونه رضا بودم و از اين دوساعت كلاس شايد بيشتر از يكساعت و نيمش فقط با سكس ميگذشت و نيمساعت آخرو يه كمي اينترنت كار ميكرديم.يكبار آرزو يه شورت مشكي حرير خيلي نازكي پوشيده بود و اونقدر اين شورت زيبا بهش مي اومد كه دلم نيومد شورتشو دربيارم و همونطوريكه به پشت خوابيده بود از روي همون شورت شروع كردم به ليسيدن وسط پاهاش و روي لپ كونش يه كمي كه از روي شورت وسط پاهاشو بوسيدم و ليسيدم آرزو خودش با دست يه طرف شورتشو كشيد كنار و گفت : زبونتو بكن توش. منم زبونم يواش يواش رو درز كسش سر ميدادم و بستني وار مي ليسيدمش، يه كمي كه اينطوري ليسيدمش صداي آه و اوف آرزو در اومد و خودش سرمو گرفت و همونطور كه آه و اوف ميكرد سرمو رو كسش فشار ميداد و اينطوري بهم فهموند كه زبونمو بكنم تو كسش، منم زبونمو فرو كردم تو سرواخ داغ كسش و شروع كردم چوچولشو ليسيدن و بعد دهنمو حلقه كردم دور لبه هاي كسش و شروع كردم به مكيدنش، ديگه جيغ و داد آرزو در اومد و با فرياد گفت: پس كي ميخواي بكنيش؟ منكه دارم از شهوت ميميرم. منم همونطوريكه خود آرزو گوشه شورتشو كشيده بود كنار كيرمو گذاشت تو كوووووووووسش و بدون كوچكترين فشاري قشنگ تا تهههههههههههه رفت توششششششششش تو رفتن كيرم همان و آخ و اوف آرزو هم همان. ديگه شروع كردم با شدت تمام تلنبه زدن. اونقدر با شدت تلنبه ميزدم كه دراثر بالا و پائين شدن صداي آخ و اوف آرزو ديگه بريده بريده بگوش ميرسيد. يه كمي كه اينطوري تلنبه زدم آرزو خسته شد و بهش گفتم ميخوام كونتو بكنم، گفت باشه برو ژلو بردار و بيار و منو آمادم كن. سريع السير پريدم و ژل ليز كننده رو برداشتم و آوردم و آرزو هم شورتشو درآورده بود و قنبلي جلو آئينه منتظر من بود منم يه دفعه يه مشت ژل برداشتم و تمام كونشو ژل مالي كردم، البته در اينمدت چند وقته اونقدر كونشو كردم كه ديگه مثل روزاي اول سوراخش بدقلقي نميكنه و بعداز ژل مالي با يه فشاررررررررر كيرم ميره توششششششششش. اينم بخاطر اينه كه كير من از كير رضا كلفت تره و در اين مدت شايد يه خدمتي هم به رضا كرده باشم و سوراخ كون زنشو براش كاملاً اماده كردم تا ديگه رضا بي دردسر بكندش. خوب بعداز ژل مالي نوبت هيجان انگيزترين قسمت كارم رسيد، بله كيرمو كردم تو كون آرزو و با لذت تمام و بآرومي شروع كردم تلنبه زدن. آرزو گفت: پس چرا تند تند تلنبه نميزني؟ - آخه اونطوري آبم زود مياد، ميخوام حالا حالاها با كونت حال كنم. - آخه اينطوريكه كه من كونم پاره ميشه! - نه نترس عزيزم من خوب ميدونم چطوري بكنمت كه مشكلي واست پيش نياد. خودت خوب ميدوني كه اگه بلايي سركونت بياد پيش از تو من ميميرم. - انگار داري مثل رضا ديوونه كون ميشي هاااااااااااااااااا - ديوونه؟ خودت ميدونيكه من برده كونتم. يه يكربع بيست دقيقه اي تو كونش تلنبه زدم و ديدم آبم داره مياد به آرزو گفتم: كيرمو درميارم تو پاشو شورتتو دوباره بپوش ميخوام آبمو بريزم رو شورتت. آرزو فوراً شورتشو پوشيد و رو شكم دراز كشيد و من با شدت تمام آبمو پاشيدم رو شورتش. وقتيكه همه آـبم ريخت فوراً موبايلمو برداشتم و از آبي كه روي شورتش ريخته بودم يه عكس تهيه كردم. آرزو كه فهميد خيلي ناراحت و عصباني شد اما من بهش قول دادم اين عكس دست هيچكي نمي افته. از طرفي چهره اش هم كه معلوم نبود اما اون بيچاره از عكسايي كه با رضا داشت خاطره تلخي داشت و بدجوري ميترسيد.اونقدر تو اينمدت كس و كون آرزو رو بوسيدم و ليسدم و كردم كه نگو،اونقدر آرزو رو نوك كيرم گوزيد. يه روز بهم گفت: وقتي تو دهنم رضا ميگوزم خيلي حال ميكنه.ميخواي واسه تو هم اينكارو بكنم؟ - بگوزي تو دهنم؟ نميدونم تاحالا امتحان نكردم،ولي خوب هرچي كه از كون تو دربياد لذتبخشه. دراز كشيدم رو تخت و آرزو اومد اون كون بزرگ چهل دو سه اينچي شو گذاشت رو دهنم و كيرمو گرفت تو دهنش و شروع كرد بخودش زور دادن هرچي بخودش زور ميداد من بيشتر شهوتي و هيجان زده ميشدم تا اينكه همونطوركه كيرم تو دهنش بود با صداي بلند گوزيد تو دهنم.منم كه ديدم ديگه رومون با همديگه باز شده وقتي ديدم آبم داره مياد هيچي بهش نگفتم و اونم همونطوريكه داشت كيرمو ميك ميزد همه آبمو ريختم تو دهنش.اولش متوجه نشده بود چي شده اما وقتيكه دهنشو باز كرد يهو آبم از دهنش ريخت بيرون و ارزو اوقی زد و دويد طرف حموم.اين بود كه آرزو يه چندباري هم تو دهنم گوزيد و بايد اعتراف كنم كه وقتي تو دهنم ميگوزيدخيلي بهم چسبيد.اصلاً تا تجربه اش نكنيد نميدونيد چي ميگم.ولي خوب تو همه اينمدت زيباترين روش سكسي كه ابداع كردم اين بود كه براي اينكه از اون نيمساعت كلاس هم نهايت بهره رو ببريم آرزو يه صندلي بدون دسته تهيه كرد و من جلو كامپيوتر رو صندلي مينشستم و آرزو به پهلو ميومد تو بغلم مينشست و كيررررررررم تا ته ميرفت تو كووووووووووسش و من دستشو ميگرفتم و باهاش اينترنت كار ميكردم.در اين روش ديگه تلنبه نميزدم فقط كيررررررررم توی كووووووووسش بود و لباشو و سينه هاشو ميخوردم و اونم تمرين ميكرد در كل ميتونم بگم كه ديگه آرزو صبحها زن من بود و بعد از ظهرها زن رضا.پـایـان

داستان اولين و آخرين عشق قسمت پنجم


آنروز گذشت مورد دیگری پیش آمد که زندگی اقتصادی مرا از این رو به آن رو کرد چون با این طبابتی که من میکردم اگر بقالی باز میکردم بهتر بود از پیر زن دیگری هم پول عملش را نگرفته بودم البته او به اتفاق شوهرش برای تشکر آمده بودند اینبار حواسم رو بردم جای دیگه که گریه نکنم.- آقای دکتر کاری که شما کردین هیشکی توی این دوره و زمونه انجام نمیده تو زنم رو درمون کردی ولی نذاشتی حتی یک ریال هم هزینه کنه چطور تونستی به حرفهاش اطمینان کنی از اینکه توانایی مالی نداره ؟/؟- منکه وقت ندارم همش تحقیق کنم شاید هفته ای سه چهار مورد از اینها داشته باشم ولی درآمدم اونقدر هست که از گشنگی نمیرم خدا داره ما رو آزمایش میکنه ××× همه چی رو توی این دوره و زمونه نمیشه با پول خرید ××× اینبار آن دو به گریه افتادند پیر مرد دو تا چک تضمینی هر یک به مبلغ پانصد هزار تومان از جیبش درآورد و روی میز گذاشت و گفت ما رو ببخشید اگر دروغ گفتیم شگفت زده به آنان نگاه میکردم یعنی بمن رودست زده بودن ؟/؟ هنوزم که هنوزه نفهمیدم آیا آنها داشتند مرا امتحان میکردند یا میخواستند مفت در بروند و تحت تاثیر رفتار من پشیمان شدند ؟/؟ چیزی هم تا بحال ازشون نپرسیدم بگذریم یکی از تضمینی ها را برداشته و دیگری را پس داده گفتم اضافه نمیخواهم خندید و گفت من میلیاردرم چیزی ازم کم نمیشه در جواب گفتم اگه من عادت کنم از وجدانم کم میشه.- بگیر در راه خیر مصرفش کن.- باشه به نیت شما راضیم باز هم به یاد شهره افتادم نزدیک بود اشکم درآد بمن پیشنهاد کار داد اینکه آدم معتمدی میخواد که حساب سرمایه و املاک و کارخانجات و شرکتشو داشته باشه آن جوریکه پیر مرده میگفت هفته ای بیست ساعت باید روش وقت میذاشتم میتونستم از جیران هم که تازه شوهر کرده بود و رفته بود اجاره نشینی کمک بگیرم تازه مهمتر از اینها قصد داشت سرمایه ای در اختیارم بگذارد که با آن به خرید و فروش املاک بپردازم.- راستی حاج آقا چرا این کارهای خیر رو در حق من میکنی ؟؟/؟؟- به همون دلیل که تو در حق زنم و آدمهای دیگه کار خیر میکنی ساکت شدم راستش پیدا کردن شهره بزرگترین آرزوی من بود و هیچ ثروت دیگری را در دنیا با او عوض نمیکردم مهمترین و شاید تنها عاملی که باعث شد پیشنهاد حسن آقا را بپذیرم خرید دوباره خانه های قدیمی و خاطره انگیز خانواده ما و شهره در حسن آباد بود که البته آخرین بار که به اونجا سرک کشیدم خونه ما بهتره بگم خونه سابق ما رو خراب کرده بودن و جاش داشتن 5 واحد آپارتمان با زیر بنای زیاد و نقشه ای یک مدل روی همدیگه میساختن خونه شهره اینها دست نخورده مونده بود این برام رویایی شده بود که اونجا رو دوباره بخرم هر دو جا رو دوست داشتم قبل از اینکه خانه قدیمی آقا شاهین تخریب شود این کار را انجام دهم .- حسن آقا میتونم یک خواهشی از شما کنم ؟/؟ خلاصه ماجرای زندگی خود را برایش شرح داده در حالیکه مطب را به مجلس روضه خوانی تبدیل کرده بودیم گفت این چه حرفیه پسرم چرا به اسم خودم بخرم ؟/؟ به اسم تو میخرم بعدا با هم حساب میکنیم.- فکر نمیکنید من بزنم زیرش ؟/؟ در جواب بمن گفت رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر تو اگه کارت کلک بود دیگه انقدر صادق و قانع نبودی بیچاره حسن آقا بچه هاش همه رفته بودن امریکا و پدره براشون پول میفرستاد البته کلی هم دم و دستگاه اونجا واسه شون راه انداخته بود با این حال منتظر بودن کی پدره میمیره و دارایی های داخل ایرانش رو صاحاب میشن دو تا دختر داشت و دو تا پسر یکی از یکی گرگتر سالی یکبار برای سرکشی و چاپیدن مستقیم به ایران می آمدند خواهر و برادر به یکدیگر هم رحم نکرده و حساب یک قرون دوزار را داشتند به هر جاییکه میتوانستم بروم سر زده بودم حتی بستگانش هم از آنان خبری نداشتند آه ه ه شهره من کجاست ؟/؟ شاهانه زندگی میکند یا فقیرانه ؟/؟ مجرد است یا متاهل ؟/؟ این سوالات بی جواب دیوانه ام کرده بود مدتی گذشت و دختر دایی نازنین بیمار شد خون بالا می آورد هر غذایی میخورد استفراغ میکرد حسابی زرد و لاغر شده بود وقتیکه آزمایش خون و نتیجه سایر آزمایشاتش را بررسی کردم نمیدانستم به خانواده چه جوابی بدهم ؟؟/؟؟ سرطان خون گرفته بود در شرایطی بود که شیمی درمانی هم چاره ای نمی بخشید البته یکی دو ماه تحت شیمی درمانی بود موهای سرش ریخته و طاس شده بود وزنش به نصف رسیده مثل اسکلت شده بود او را به سفارش من در بیمارستانی که در آن کار میکردم بستری کردند تا هم خود و هم پزشک معالج و سایر پرسنل توجه بیشتری به او داشته باشند وضعیتش مجددا بحرانی شد تب در تمام بدنش رخنه کرده بود بدنش ضعیف شده سرطان کبد و معده هم به سراغش آمده بودند یک اتاق خصوصی برایش در نظر گرفته بودم نای حرف زدن نداشت دست بر پیشانی تب دارش نهاده و با صدایی ضعیف و شمرده گفت دارم میمیرم و تو هنوز بهم نگفتی که دوستم داری ؟/؟ لبخند تلخی زده و گفتم تو نمیمیری مطمئن باش تو به زندگی برمیگردی ازدواج میکنی بچه دار میشی منم دوستت دارم نه عاشقونه برات هر کاری میکنم که حالت خوب بشه قطره اشکی از گوشه چشمش چکیدن گرفت.- منو ببخش عفو کن خیلی اذیتت کردم صدایش خفه شده بود به زور متوجه حرفهایش میشدم از دست سرم و آمپولهای گرون چند میلیونی کاری ساخته نبود دستهایش نای حرکت نداشتند اشاره ای به جیب لباس بیمارستانیش کرد به زور میخواست چیزی بمن بفهماند ؟/؟ دست در جیبش کرده تکه کاغذی چهار تا شده در آن بود بازش کردم وووواااااااااایییییییییی خداااااااااای من چه میدیدم دست خط شهره بود باورم نمیشد پیش این چه کار میکرد ؟؟/؟؟ زانوانم سست شده بی اختیار با همان لباس جراحی بر زمین نشستم.- اینو شهره نوشته ؟/؟ سری تکان داد.- کی ؟/؟ پس چرا تا حالا به من ندادی ؟/؟ دستهایم می لرزید قلبم به شدت می طپید کمی بر خود مسلط شده و شروع کردم به خواندن ( سلام بر عشق جاویدی که در قلبم جاودانه خواهد ماندعشقی که از کودکی آغاز شده تا لحظه مرگم حتی در دنیایی دیگر با من خواهد بود من به اتفاق خانواده از انگلیس برگشته ام پدرم بحمدالله حالش خوب شده اما دیگر نه خانه ای برای ما مانده و نه پولی مجبورم کار کنم تا هزینه های زندگیم را تامین نمایم حقوق پدر فقط پول اجاره خانه مان میشود من مایه خجالت تو خواهم بود از تو نمیخواهم که دیگر دوستم داشته باشی نمیخواهم که به من عشق بورزی نمیخواهم که من بی چیز را همه چیز خود بدانی قسم به تو و عشق پاکم اگر رهایم کنی هرگز نفرینت نخواهم کرد که اگر واقعا عاشقت باشم هرگز بدت را نخواهم خواست نمیخواهم کسی حتی کسی از بستگانم بداند که ما کجا زندگی میکنیم چه میخوریم و چه میپوشیم شاید تقدیر چنین خواسته که ما به یکدیگر نرسیم اما برای اینکه بهانه و فردایی نباشد که تو محکومم کنی نشانی خود را در ذیل این نامه مینویسم شاید هنوز خورشید خوشبختی ام کور سویی داشته باشد) نشانی خود را در زیر نامه نوشته بود تاریخ هم زده بود درست همون روزهایی بود که تازه از شیراز اومده بودم آه ه ه ه خدای من اگه من خونه دار بودم دیگه چنین مصیبتی پیش نمیومد پس شهره همونموقع که اونها رفته بودن مشهد میاد خونمون و چون منو نمی بینه این نامه رو میده به نازنین خان خائن که الان داره میمیره ؟/؟ برایش آرزوی مرگ نمیکردم من کینه ای نبودم در قسمتی از نامه هم برای من و فرشته آرزوی خوشبختی کرده و نوشته بود ××× کبوتر با کبوتر باز با باز×کند همجنس با همجنس پرواز ××× از بس اشک ریخته بودم نصف کاغذ خیس شده بود تو حالا داری اینو بمن میگی ؟/؟ حا لااااااااااااااا ؟/؟ یعنی اون هنوز توی خونه 5 سال پیش داره زندگی میکنه ؟؟/؟؟ توی یکی از خونه های گلی و خشتی جنوب تهران ؟/؟ درسته که شخصیت آدمها رو به خونه و مال نمیشه سنجید ولی شهره من به این سختیها عادت نداشت نازنین با صدای خفه خود میخواست چیزی بمن بفهماند با انگشت سبابه دست راستش که صاف هم نمیشد به گوشه در اشاره میکرد و او او میکرد سرم را برگرداندم ظاهرا خدمتکاری بود که مثل برق از جلوی چشهام رد شد صورتش رو نتونستم ببینم ؟/؟ مثل دیوونه ها توی سالن بخش میدوید گویی از چیزی فرار میکرد ؟/؟ دویدنش برام خیلی آشنا بود کنجکاو شده و به دنبالش راه افتادم از بد شانسی فرد فراری ته سالن بن بست بوده و سمت راست دستشویی مردانه و سمت چپش هم سرویس بهداشتی زنانه بود نظافتچی به دستشویی زنانه پناه برد او کی بود ؟/؟ چرا فال گوش ایستاده بود ؟؟/؟؟ صدای نفس نفس زدنهایش را از پشت در توالت میشنیدم صدای نفسهایش مثل دویدنهایش برایم آشنا بود کمی فکر کردم بدنم لرزید نههههههههه فکر احمقانه ای بود نه قاطی کرده بودم شهره اینجا چیکار داشت ؟/؟ در گوشه ای پناه گرفتم بیست دقیقه بعد زنی را دیدم که سرش را پایین انداخته و با احتیاط به چپ و راست می نگریست راه رفتنش هم شبیه شهره بود وسط راهرو کنار پله ها سنگر گرفته بودم حالا دیگر چهره اش را میدیدم چیزی نمانده بود سکته کنم خداااااااااااا گمشده ام را پیدا کرده بودم او بمن نزدیکتر از آنچه بود که فکرش را میکردم اگر شده که رسوای خاص وعام شوم اینبار نباید اجازه فرار به او بدهم پاهایم سست شده بدنم میلرزید یکی میخواست به داد من برسد به زحمت بر خود مسلط شدم گوشه پله ها قایم شده بودم از کنارم گذشت و مرا ندید صدایش زده.- شهره سرش را برگرداند به چشمهای هم خیره شده بودیم تقریبا همان زیبایی را داشت فقط کمی لاغرتر شده چشمانش گود افتاده و دور آن کمی کبود بنظر میرسید که ناشی از خستگی و کمبود ویتامین بود فقط دوست داشتم از محیط بیمارستان فرار کنم دستش را گرفتم و تا رختکن پزشکان با خود بردمش سوییچ بنزمو گرفتم و با همون لباس سبز شهره را با لباس پرستاری کشان کشان بطرف درب خروجی می بردم.- ولم کن اگه میخوای آبروتو نبرم مثل یک دختر خوب باهام میای .- فکر نمیکنی که اگه همه منو با دکتر جاوید ببینن آبروی تو بره ؟/؟ من نمیخوام اخراج شم.- به همین خیال باش تو از امروز اخراج خدایی هستی.- ببینم از دکتر فرشته اجازه گرفتی ؟/؟ شانس آوردیم شب بود پرسنل زیادی شاهد دیوونه بازیهای ما نبودند به طبقه همکف رسیده بودیم معلوم نبود توی این گیر و دار فرشته از کجا پیداش شده بود ؟/؟ ظاهرا اومد به مریضهای جراحی شده اش سر بزنه.- جاوید دیوونه شدی ؟/؟- آره آره آرهههههه دیوونه شدم بالاخره پیداش کردم فرشته من و شهره را به گوشه ای کشاند و با عصبانیت هر چی بد و بیراه درجه دو و محترمانه بلد بود نثار وجود شهره کرد.- تو خجالت نکشیدی چطور دلت اومد به عشق پاکت خیانت کنی خیانت به این نیست که حتما بری با یکی دیگه باشی چطور دلت اومد عذابش بدی ؟/؟ چطور تونستی بیشتر از 5 سال عذابش بدی ؟/؟ تو یک حیوونی تو یک جلادی حیف از اسم آدم که روی تو باشه تو بچه ای تو معنای دوست داشتن رو نمیفهمی تو لیاقت عشق جاوید رو نداری شهره که همینطور یکسره اشک میریخت و ساکت بود گفت اگه تو داری بگیرش برای خودت.- من از خدامه من دوستش دارم من عاشقشم من براش میمیرم چه شبهایی که از دوری تو تا پای مرگ رفت و من تا صبح کنارش بیدار بودم که قلبش از حرکت نایسته توی خواب اسم توی حیوون رو صدا میزد توی بیرحم توی جلاد تو اگه بعد از بچگیهات دهسال باهاش بودی و تنهاش گذاشتی من 11ساله که باهاشم توی خوشیها و ناخوشیها تنهاش نذاشتم وقتیکه تب داشت من داغ میکردم وقتیکه افسرده میشد منم رنج میکشیدم وقتی از توی بیوفا اسم می برد حرص میخوردم ولی هیچوقت محکومش نکردم چون دوستش دارم براش میمیرممممممممممم.- بسه دیگه اینطور نیست.- تو خود خواهی شهره خیلی خود خواه.... بدجوری شهره را میکوبید هم دلم میسوخت هم خنک میشد فرشته کارمو راحت تر کرده بود نامه 5 سال پیش شهره را نشان فرشته داده جریان توطئه نازنین را برایش شرح دادم کمی خنک تر شد با اینحال نامه را بطرف شهره گرفت و گفت که چی ؟/؟ چی رو میخواستی ثابت کنی ؟/؟ آدم که از یک عمر عشق و دوستی به همین سادگیها نمیگذره بذار من عقده های دلمو امشب باز کنم یازده ساله که با جاوید دوستم من دیوونه وار عاشقشم اما اون حتی توی این یازده سال یازده ثانیه هم نگاه عاشقونه بمن نداشته هیچوقت با من رابطه نا مشروعی نداشته چرااااااااا ؟/؟ چون خیلی مذهبیه ؟/؟ اهل مسجد و منبره ؟/؟ نهههههههههه اون با ایمان به عشق تو خودشو حفظ کرده.- چرا هیشکی منو درک نمیکنه چرا هیشکی به فکر ما نبوده وقتی با ماهی سی هزار تومان توی مهد کودک کار میکردم وقتی کف رستورانها رو دستمال میزدم وقتی رخت چرکهای مریضها رو می شستم چرا هیشکی به فکرم نبود ؟/؟ فرشته در اینجا سیلی محکمی بر صورت شهره نواخت.ـ اینو داشته باش تا بفهمی بی منطق بودن یعنی چی مگه متوجه نشدی که جاوید از همه چی بیخبر بوده ؟/؟ پس چرا بیخود محکومش میکنی لااقل حالا دیگه ازش دلخور نباش دیگه به خدا اگه تو از این گوهر پاک گله داشته باشی بازخواست خدایی داره اون با بیمارهاش راه میاد به داد بیچاره ها میرسه به یتیمها کمک میکنه اینها رو هیچوقت نمیاد جار بزنه بقیه میان میگن از خدا هیچی نمیخواد جز تو رو بزرگترین آرزوش این بود که یکبار دیگه تو رو ببینه و بمیره خوشحالم که به آرزوش رسیده اما دوست ندارم تا خیری از این دنیا ندیده بمیره این را گفت و گریه کنان به سمت آسانسور رفت شهره کمی آرامتر شده بود من با شلوار و بلوز و کلاه سبز جراحی که انگار در تنم آواز میخواندند به همراه شهره لچک به سر به سمت بنز رفتیم شانسی که آورده بودم این بود که پدر و مادرم کربلا بودند و خونه دار بودم امشب باید تلافی چند ساله را سرش در می آوردم سعی کردم تا خانه حرفی باهاش نزنم میترسیدم جری تر شود و موقع رانندگی کار دستمان دهد توی خونه خاطر جمع بودم که دیگه از دست خشم 5 ساله ام فرار بکن نیست... ادامه دارد

دانلود رایگان داستان سکس ضربدری زهره و ساناز با فرمت جاوا برای موبایل


اینم داستان سکس ضربدری ساناز و زهره با فرمت جاوا برای موبایل رایگان از لینک زیر دانلود کنید داستان گناه درمانی و اولین و آخرین عشق و دیگر داستانها هم در آینده بعد از اتمام آخرین قسمت داستانها براتون آپدیت میکنم و میذارم



زهره و ساناز جاوا
http://www.4shared.com/file/L5QlSzRs/ebook-sanaz_va_zohre.html

پري قسمت هشتم


بعد از چند دقیقه رضا رفت سراغ ندا و دهن ندا رو از روی کوس سونیا کنار کشید و یک لب از ندا گرفت درحالیکه کیرررررر پیمان توی کووووون سونیا بود کیر خودش رو به کوووووس سونیا رسوند و به سونیا گفت عزیزم اجازه هست ؟/؟ سونیا هم گفت آره آرهههههههه زود بااااااااش رضا با احتیاط و آروم کیرشو توی کوس سونیا جا کرد و آروم و هماهنگ با پیمان با ریتم خاصی کوس و کون سونیا رو جرررررر میدادن توی همین حال امید اومد سراغ من و منو بصورت دمر روی تخت خوابوند گفت اجازه هست منم تو رو از پشت بکنم ؟/؟ منم گفتم اگه آروم بکنی اشکالی نداره امیدم لبخندی زد گفت نگران نباش من توی کارم واردم خدا کیرمو سایز کون و برای کون کردن آفریده سرشو برد پائین و شروع کرد به لیسیدن و تحریک کردن سوراخ کونم و با تبحر و حوصله زیاد و بصورت حرفه ای زبونشو روی کوس و کونم میکشید و گاهی با زبون تلاش میکرد که حلقه کونمو باز کنه گاهی هم با بلند کردن سرش و جایگزین کردن انگشت شستش بجای زبون اونو یکم به داخل کونم فشار میداد و راه کونمو باز میکرد در این میون فریادهای شهوانی سونیا هم من و امید رو بیشتر تحریک میکرد امید بلند شد و توفی روی کیرش که با پیش آب کاملا خیس شده بود انداخت و کیرشو حسابی خیس کرد و آروم روی سوراخ کونم قرار داد و با یک فشار نه چندان زیاد کلاهک کیرشو توی کونم جا داد بعدم با احتیاط زیاد و حرکتهای خیلی آروم و منظم توی چند مرحله کیررررررشو تا ته توی کووووونم جا کرد ندا هم اومد کنار من امید قرار گرفت یک دستشو از زیر به سینه ام رسوند و با دست دیگه آروم کوسم رو میمالید امیدم که تحریک شده بود وحشی تر و با سرعت بیشتری کیرشو به ته کونم میکوبید بعد از دقایقی در حالیکه من فریاد میزدم دست ندا همراه با کیر امید کوس و کون منو به اوج تحریک رسونده بودن دوباره آب دادم در همون حال رضا با دیدن این صحنه کیرشو از کوس سونیا خارج کرد و آبشو روی صورت و لبم خالی کرد برای اولین بار چند قطره از آب کیرش توی دهنم رفت اما من انقدر ضعف کرده بودم که حتی جون نداشتم آب کیر رضا رو از دهنم خارج کنم و قورتش دادم برای اولین بار مزه آب رضا رو چشیدم تقریبا بیحال روی تخت افتادم و گوشه ای چمباتمه زدم ولی اونها هنوز در حالا تکون خوردن بودن و صداشون توی گوشم می پیچید از صدای آخ خ خ و اوخ اونها با چشمهایی بسته و تنی خسته لذت میبردم تا اینکه به مرور همه آروم شدن بعد از نزدیک نیم ساعت آرامش امید همه رو به صرف میوه دعوت کرد همه بلند شدیم و سر میز رفتیم بعد هم دوباره شنا کردیم بعد از ظهر بعد از روبوسی و تشکر از هم بطرف تهران راه افتادیم و به این شکل یکروز زیبا و پر خاطره و یک تجربه جدید رو من و رضا پشت سر گذاشتیم هنگامیکه از باغ خارج شدیم و در مسیر تهران قرار گرفتیم رضا رو بمن گفت پری ازت خیلی ممنونم واقعا روز خوب و زیبائی بود بهت افتخار میکنم تو از همه لحاظ همسر نمونه ای هستی لبخندی زدم و گفتم رضا جون مهم اینه که ما بهم علاقمندیم و همدیگه رو دوست داریم تا چند روز قبل وقتی حتی فکرشو میکردم که تو با کسی رابطه داشته باشی اعصابم بهم میریخت و حسابی حسودیم میشد حتی ازت متنفرم میشدم اما امروز با اینکه به چشم خودم سکستو با یک زن دیگه دیدم چنین احساسی ندارم چون در کنارت احساس امنیت و آرامش میکنم و مطمئنم که این رابطه نمیتونه به روابط زناشوئی ما لطمه بزنه با اینکه یقین دارم که تو فهم و شعورشو داری میخوام دوباره ازت خواهش کنم هیچموقع اجازه ندی که چیزی به عشقمون لطمه بزنه رضا لبخندی زد و گفت پری جون من به یک چیز یقین دارم اون اینه که اگه یک جو عقل توی سر کسی باشه حاضر نمیشه حتی یک تار موی همسری مثل تو رو با تموم دنیا عوض کنه مگه آدم قراره چند سال زندگی کنه ؟/؟ توی این چند سال چند نفر رو میتونه گیر بیاره که توی همه شرایط باهاش همراه باشه ؟/؟ من مطمئنم خیلی خوشبختم که همسر دوست رفیق و همراهی مثل تو دارم به جرات میگم که نود درصد مردها در طول زندگیشون توی حسرت این آرزو میمونن تا بتونن با همسرشون علاوه بر رابطه زناشوئی رفاقت و همدلی داشته باشن من وقتی زنها و شوهرهائی رو میبینم که حتی بعد از سالیان سال زندگی مشترک بهم بد بین و کم مهر و علاقه هستن و حتی در اکثر تصمیم گیریهای زندگی کوچکترین تفاهمی ندارن و نمیتونن با هم کنار بیان قدر زندگی با تو و داشتن همسری مثل تو را میفهمم معتقدم من و امید و پیمان جزو معدود مردهای خوشبخت روی زمینم وقتی خوب فکر میکنم باورم نمیشه که توی بیداری دارم میبینم سه خونواده خوشبخت با یک دیدگاه متفاوت در اثر یک اتفاق توی یک مملکتی که اکثر زنها و شوهرها حتی در تاریکی سکس میکنن تا از هم خجالت نکشن و توی سکس هم سعی میکنن زود تمومش کنن حتی خیلیهاشون فکر میکنن اگه زیاد لذت ببرن مرتکب گناه شدن و خدا اونها رو نمی بخشه به پست هم بخوریم و با هم بتونیم ایجاد یک دوستی مشترک کنیم رضا سکوتی کرد و بعد از چند ثانیه ادامه داد پری امروز واقعا لذت بردم لذتی فراموش نشدنی وقتی اوج لذت رو توی چشمهات میدیدم وقتیکه اون همه ولع و شهوت رو در پیمان و امید نسبت به تو دیدم احساس کردم که تا بحال از هیچ سکسی انقدر لذت نبرده بودم باور کن اگه ترس اینو نداشتم که تو خجالت بکشی و دست از سکس برداری امروز اصلا دلم نمیخواست با کسی سکس کنم فقط دلم میخواست شاهد سکس شماها باشم لبخندی زدم و گفتم خوشحالم که باعث لذت و خوشحالی تو شدم ولی حقیقتش من اولش در حد تو طاقتشو نداشتم برای همین سعی میکردم که به سکس تو با ندا و سونیا زیاد دقت نکنم ولی بعد برام عادی شد برای جلسه بعدی سعی میکنم که از دیدن سکس تو با سونیا و ندا لذت بیشتری ببرم رضا لبخندی زد و گفت آخ خ خ جووووووون پس میتونم روی جلسه دیگه هم حساب کنم ؟/؟ خندیدم و گفتم انگار به هیچکدوممون کم خوش نگذشته برای همین هنوز به تهران نرسیده ظاهرا فیلمون یاد هندوستان کرده و داریم به جلسه بعدی فکر میکنیم ؟/؟ هر دو خندیدیم رضا در بین خنده گفت آره حق با توئه ولی باور کن امروز برام یک تجربه جدید و یک آزمایش بزرگ بود نمیدونم دنیای ما خیلی کوچیکه یا خیلی بزرگ ولی تا چند ماه قبل منم مثل تو که گفتی نه تنها نمیتونستم به سکس کردنت با یک مرد دیگه فکر کنم بلکه شاید اگه با چنین صحنه ای مواجه میشدم دست به کارهائی میزدم که معلوم نیست به کجا ختم میشد ولی آنچه که مسلمه حداقل زندگیمون و عشق علاقمون رو از بین میبرد اما حالا به فاصله چند ماه احساس میکنم با اینکه من شخصا فرق شخصیتی نکردم و کتاب یا مقاله جدیدی در این مورد نخوندم از دیدن چنین صحنه ای نه تنها آشفته نمیشم بلکه احساس میکنم هم به میزان و شدت علاقم به تو افزوده شده و هم میتونم از دیدن چنین صحنه ای به اوج شهوت و لذت برسم برای همین یا دنیا خیلی کوچکه یا اینکه دنیا بزرگه و ما کوچکیم و یا هم ما و هم دنیا خیلی قابل انعطاف و تغییریم و قادریم حجم خودمون و روحمون رو خیلی سریع کوچیک و بزرگ کنیم وااااااای که انسانها چقدر تغییر پذیرن واااااای که فاصله بین عشق و نفرت در عین دوری چقدر نزدیکه واااااای که فاصله بغض و کینه و حسد در عین دوری چقدر به عشق و سخاوت و صداقت نزدیکه فقط کافیه یکم چشم باز کنی و با استفاده از همون مطالبی که تو رو از انجام عملی نهی میکنن به این نتیجه برسی که منعیات هم قابل تغییرن امروز ما هر دو گوشه ای از بهشت رو دیدیم همون بهشتی که خدا وعده داده که انسان میتونه با حوری و قلمان در ادامه زندگی و در دنیای آخرت لذت ببره ما امروز این بهشت رو تجربه کردیم... ادامه دارد

دانلود رایگان داستان سکس ضربدری حمید و فاطی با فرمت جاوا برای موبایل


داستان سکس ضربدری حمید و فاطی که از اولین داستانهای وبسایتمه رو از لینک زیر رایگان دانلود کنید


گناه درماني قسمت شانزدهم


قبل از اینکه دو کارگر سکوت را بشکنند پری سریع به حمام رفت و خود را شست که آب سگ برایش ضرری نداشته باشد.جعفر و غضنفر خود را لخت لخت کرده بودند.پری از حمام برگشت سگها سست شده و بر روی زمین دراز کشیده بودند.غضنفر از همان بالا فریاد زد سگها هم بخاطر وفاداری پاداش میگیرن؟/؟ اونها رو هم مثل من میخوای بفرستی بهشت؟/؟.پری ترسیده بود نزدیک بود سکته کند.دستش رو شده و آبرویش پیش جعفر رفته بود.- هر دوتا تون رو بیرون میکنم.- جعفر زبان باز کرد و گفت سر فدای کوس ما از سگ هم کمتریم؟/؟ امشب تا ده دست نکردمت ولکن نیستم.پری بدجوری گیر افتاده بود سگها را بیرون کرد و خود هم با انکه بی میل نبود خواست به بیرون بگریزد.جعفر که به او رسیده بود دستهایش را از پشت گرفت وغضنفر دو پایش را.انقدر اینور و انورش کردند که از تاب و توان افتاده بود.- حالا بمن دروغ میگی؟/؟ چشمم پری که به کیر شق شده و صورت داغ و سرخ شده شان افتاد فهمید که از قرص استفاده کرده اند.غضنفر با تمسخر گفت که از قرص کمر درد هم استفاده کرده ایم و بسته قرص را در دست گرفت و به پری نشان داد.صبر و تحملشان به سر آمده بود.کیر جعفر چند سانتی بزرگتر از کیر غضنفر بود.- اینقدر وحشی بازی درنیارین منکه حرفی ندارم فقط اینو بدونین که از فردا دیگه اخراجین.جعفر گفت جنده تو اگه مشتری این کیر بشی دیگه به هیشکی دیگه کوس نمیدی.پری از این بی احترامی جعفر جا خورده بود.انتظارش را نداشت.بیااااا اینم کوووووووس و ااااااینم کووووووون.از طرز نگاه آنان ترسیده بود.به همان حالت که با جو و پاپی سکس سه تایی داشته بود با آنان هم سکس میکرد.کیر غضنفر سهمیه مخرجش شده بود و کیر جعفر هم به کوسش رسیده بود.- راست میگفتی غضنفر مثل حوری میمونه هر کی پری خانمو بکنه کم کمش ده سال جوون میشه چربی و سفیدکهای کوس پری را که بر روی کیر خود میدی لذتش بیشتر میشد و او هم مثل غضنفر از اینکه میتواند اربابش را ارضا کند احساس غرور میکرد.پری هم که دیگر دین و ایمان و عمری اعتلارش پیش آنان از دست رفته بود با تمام وجود و هوس فریاد میزدجااااااااااااان من نمیدونستم اینقدر کیرررررررهای با حالی دارین وگرنه خیلی زودتر از اینها با شما حال میکردم جوووووون حالا کردنو ول کنین یه خوده هم بیاین کووووس و کوووووونمو بخورین مگه میخواین همین حالا تمومش کنین.به این میگن مرغ و خروسی نا سلامتی ما هم آدمیم سگها هم بلدن مقدمه چینی کنن به پز آن دو مرد بر خورد پری را روی دستهای خود بلند کرده و به حمام بردند و با صابون بدنش را نرم کرده و حسابی چنگ و چونگ گرفتند و خیلی حرفه ای کوسش را لیسیدند.پری از شدت هوس شیرهای آب گرم و سرد حمام را محکم در دستانش گرفته و فریاد میزد ووواااایییییییی امونم ندین منو بکنیننننننننن جرررررررمممممم بدینننننن که چند سال شما رو توی سختی گذاشتم تنبیهم کنین اوووووووووووف من کیرررررررررر میخواممممممممم منو بکنیننننننننن و بار دیگر بجان پری همیشه تشنه و گرسنه افتادند کف حمام از آب کیر و کوس غضنفر و جعفر و پری پر شده بود.معلوم نبود چند بار ارضا شده اند.جعفر به کون پری هم رحم نکرد و تا توان داشت کونش را گایید.صد تا کون کردم ولی تا حالا اینجوری کون نکرده بودم.یک کون بازاری و درجه یک تازه کوس به این نابی هم تا حالا ندیده و نکرده و نخورده بودم.غضنفر میدونم تو کوس حرام کر بوده و اوندفعه نتونستی خوب ازش استفاده کنی. غضنفر هم که بهش بر خورده بود گفت نه من تا صبح داشتم میکردمش چند دفعه هم آبشو آوردم دروغ میگم خانوم؟/؟- نه غضنفر تو هر چی میگی راست میگی فقط کارتو بکن و اینقدر حرف نزن و حواست به این کوووووس و کووووووون باشه که اگه زیاد حرف بزنی امشب حرومش میکنی.لحظاتی بعد هر دو کیر را در دست گرفت و با هم به دهانش فرو کرد.البته چون دو کیر با هم کلفت شده بودند نتوانست بییشتر از هفت هشت سانت این کیرها را ببلعد.اما آنقدر آن دو مرد را سست و بیحال کرده بود که بی اختیار هر دو آب کیرشان را در دهان پری ریختند و پری هم همه را تا قطره آخر خورد و به ته مانده داخل کیر هم رحم نمیکرد و همچنان کله و تنه کیرها را میک میزد. آنشب پری تا صبح در اختیارشان بود و هر بلایی که دوست داشتند بر سرش آوردند.البته این بلاها برای پری نعمت بود.پری همانطورکه ازغضنفر قول گرفته بود از جعفر هم قول گرفت که احترامش را همیشه نگه دارد و هر روز انتظار کردن او را نداشته باشد.جعفر هم به او قول مردانه داد تا صبح بدون انکه چشم بر روی هم بگذارند مشغول بودند.اصلا گذشت زمان را احساس نمی کردند.البته به دور از چشم پری و به بهانه دستشویی ساعت چهار پنج صبح یک قرص کیر شق کن دیگه هم خوردند و به جان پری بدن پری افتادند ذره ای از بدن پری نبود که از دست لبهای ان دو مرد در امان مانده باشد.صبح شده بود دسته جمعی صبحانه ای خوردند و بدون کمترین احساس خستگی قبل از اینکه بسوی حیا ط بروند با هم گفتند ما اخراجیم؟؟/؟؟پری گفت من تازه بقدرت فوق العاده شما پی بردم اتفاقا از امروز حقوق شما را اضافه خواهم کرد باز هم یکی از شبهای زوج از راه رسید و جمشید و منیژه تنها در کنار یکدیگر به همان کارهای تکراری و یکنواخت همیشگی مشغول بودند.- عزیزم میخوام یک خبر خوب بهت بدم.- بگو مشتاقم بشنوم.- از خوشحالی هول نکنی هاااا آماده باش بعد از بیست سال داری بابا میشی بالاخره میوه عشق پاک ما داره از راه میرسه دوست داری کاکل زری باشه یا عروس خانوم؟/؟ چیه خوشحال نیستی؟/؟- چرا منیژ من خوشحالم ولی آخه من یه مدتی بود که دچار ضعف اسپرم شده بودم و نمیتونستم مجددا بچه دار بشم الان هیجده ساله که همچین مشکلی دارم خبر خوبی بود البته خیلی هم تعجب انگیزه من اول باید برم دوباره اسپرم خودمو بدم آزمایش ببینم این معجزه علتش چی میتونه باشه؟؟/؟؟ شاید خواست خدا بوده که عشق تو درمانم کنه.کلک جمشید گرفته بود رنگ منیژه مثل گچ سفید شده بود تمام رویاهای خود را بر باد رفته میدید.- نمیدونم عشق من شاید آزمایشگاه اشتباه کرده باشه و من حامله نباشم.- اشکالی نداره هر دو با هم میریم آزمایش میدیم در هر حال ببخش منو که اینو از اول بهت نگفتم چون رابطه ما که بصورت عقد دائم نبود و من هم ضرورتی ندیدم که عنوان کنم چرا رنگت پریده ؟/؟ راستی یادم رفت بهت بگم من بیشتر ملک و املاک و دارایی های نقدیمو به اسم زنم پری کردم.اینبار رنگ و رخساره منیژه گاهی زرد و گاهی سفید میشد.- یعنی من هیچی؟؟/؟؟ جمشید که دیگر کاسه صبرش لبریز شده بود وغرورش را خر دشده میدید به پنهان کاری خود خاتمه داد و گفت به آقا فریدون بگو که اموالشو به اسمت کنه آخه بابای بچه اته دیگه .اشک منیژه را در آورده بود.دانست که دیگر همه چیز بین او و جمشید به پایان رسیده گریه و زاری فایده ای ندارد.- تو صیغه من بودی همان حکم یک زن را داشتی و داری من از تو و فریدون شکایت کرده ام و بزودی بررسی میشه حداقل مطلب اینه که تو یکی محکوم میشی حتی اگه بابای بچه فریدون نباشه که هست بار و بندیلتو جمع میکنی و تا سه چهار روز هم بهت مهلت میدم.منم باید فکر یک منشی جدید واسه خودم باشم حالیت شد؟؟/؟؟ منیژه آن روی خود را نشان داد.- جمشید با من در نیفت بد می بینی شکایتتو پس بگیر.- همچین کاری نمیکنم زنیکه فاحشه هرزه هر جایی کثافت آشغال تو باعث شدی که از زن مومن و پاک و وفادارم که عمری با من ساخته دور شم زنیکه بمن اجازه داد هفته ای چند شب با تو باشم و همه چی رو تحمل کرد من میدونم از این بعد چطوری جبران کنم.منیژه که گویی ارث پدر طلبکار بود گفت من اجازه و فرصت همچین کاری رو به تو نمیدم با من نپیچ که می پیچونمت.جمشید خسته و وامانده در خیابانها شب را به صبح رسانید و دو سه روز هم مطبش را تعطیل کرد تا پیگیر این قضایا باشد.فریدون متواری شده بود ولی بالا خره دستگیرش کردند اما منیژه زهرش را ریخت و قبل از تخلیه اپارتمان غم یکی دو میلیون تومان پول را خورد و از گوشه و کنار چند نوع ماده مخدر که بیشترش تریاک بود خرید و در گوشه و کنار خانه جا سازی کرد و پا پوشی که برای دکتر ساخته بود اثرش را بخشید.چندی بعد فریدون جمشید و منیژه هر سه در زندان بودند.همه جا هو افتاده بود که دکتر جمشید قاچاقچی بوده و ثروت و سرمایه خود را از راه نا مشروع بدست آورده است.دکتر برای اثبات بیگناهی خود وکیل گرفت و تازه اگر هم موفق به اینکار میشد مدتها طول میکشید.پدر او سرمایه زیادی برایش به ارث گذاشته بود و پس از آنکه درسش تمام شد و مطب باز کرد کارش حسابی رونق کرفت او اندوخته های خود را حیف و میل نمیکرد و نیازی به قاچاق فروشی نداشت.میدانست همه اینها از کجا اب میخورد اما اثبات ان به این سادگیها ممکن نبود.پری برای حفظ سیاست چند بار به ملاقاتش آمد اما از ته دل خوشحال بود که آزادتر شده است البته دوست نداشت شوهرش در بدبختی بیفتد ولی از اینکه تمام وقت در اختیار معشوق و بکنهایش بود و با خیال آزاد کوس و کون میداد شاد شاد بود.روزی چند ساعت هم ورزش میکرد که حسابی سر حال باشد.فعالیتهایی هم میکرد که حسابی تناسب اندام و سوراخ های تنگ کوس و کونش را حفظ کند از انواع مختلف ژل و کرم هم برای سفت کردن سینه خود که کمی شل شده بود استفاده میکرد.کمر بند لاغری جنس خوب هم خریده بود که چربی مختصری را که شکمش پیدا کرده بود آب کند.دانشگاهها باز شده بود جواد به تهران رفته بود.برخلاف ترم قبل که یکماه در میان به مشهد بر میگشت آخر هر هفته برای سکس با مامان پری به خانه میامد منوچهر هم که هفته ای یکی دو بار با او برنامه داشت دیگر شبهای زوج و فردی در کار نبود.مینا هم دست از سرش برنمیداشت و حداقل هفته ای یکبار نا خنکی میزد جعفر و غضنفر هم هفته ای یکی دو بار غلامی خود را نشان پری خانم میدادند و معمولا دو نفره او را میکردند جو و پاپی هم که روز بروز بر تجربیاتشان اضافه میشد و هر دفعه استادانه تر از مرحله قبل صاحب خود را به اوج هوس میرساندند و میکردندش.البته پری کاری نمیکرد که خستگی و یکنواختی بر او چیره شود به موسیقی گوش میداد کانالهای سکسی ماهواره را میدید ورزش میکرد دور حیا ط میدوید در مواردی که سکس نداشت دوست داشت تنها باشد و حسابی خود را آماده نگه دارد.غذاهای مقوی و شهوت برانگیز میخورد از قطره های افزایش دهنده میل جنسی خوشش نمیامد اعتقاد داشت که اگر از آنها استفاده نماید بدنش عادت خواهد کرد.همیشه سر حال و هیجان زده بودعاشق و تشنه و گرسنه کیررررررررر.اینکه تمام بدنش در اوج هوس بلرزد در این اندیشه بود که دوست پسر جدیدی برای خود بگیرد تا کیرها برایش یکنواخت نگردند برای اینکار به حمایت مینا نیاز داشت ولی در حال حاضرهمینقدر کفایت میکرد.مسعود شوهر مینا هم که جای دیگری سرش گرم بود و اصلا بکارهای زنش توجه نداشت.یکی دو ماه گذشت جمشید همچنان در زندان بود و پری هم از زندگی مجردی لذت زیادی میبرد.تا اینکه پس از گذشت 45 روز قرار شد متلا یک هفته در قبال وثیقه به جمشید مرخصی بدهند.جمشید آپارتمان خود را که هنوز در تملک او بود و ساختمان مطب خود را گرو گذاشت چیزی هم به پری نگفت تا برایش سورپرایز شود.پس از یکماه و نیم خانه اش را خواهد دید همسرش را در آزادی خواهد دید این بار طلسم پنج شش ماهه را خواهد شکست و با اوعشقبازی خواهد کرد.دلش برای کوس تنگ و کون باد کرده پری تنگ شده بود.شب قبل از هیجان تا صبح نخوابیده بود حتما وقتیکه پری را ببیند باز هم مشغول دعا کردن و ذکر و مناجات است؟/؟.یادم باشه قبل از اینکه برم خونه چند تا قرص تقویت جنسی هم بخرم که حسابی موتورم راه بیفته بدرک که سر درد گرفتم ایندفعه دوزشو دو برابر میکنم بذار پری جونم که چند ماهه رنگ کیر و ندیده حسابی حال کنه خدار و شکر که سیصد میلیون تومن سپرده بانکی رو هم به اسمش کردم که هرماه بتونه سودشو بگیره و خرج زندگی رو پیش ببره وگرنه هرگز خودمو نمی بخشیدم.شب جمعه مرخصیش شروع شد.به آپارتمانی که جای منیژه هرزه با خاطرات تلخش را در آن خالی نمیدید رفت دوشی گرفت و پشم کیرش را تراشید و صفایی به سر و صورتش داد و از ادکلنی که پری خوشش می آمد استفاده کرده جعبه ای شیرینی همراه با یک دسته گل خریده بطرف خانه رفت او میخواست گل را تقدیم همسرش کند و به او بگوید تقدیم به زیبا ترین گل دنیا که مرا اسیر غنچه های وجودش کرده است تقدیم با دنیایی از عشق و..و از او تقاضای بخشش میکرد.پری حتما او را میبخشید.چون اصلا از نظر او جمشید مرتکب گناهی نشده بود.به خانه رسید کلید درب جلو را با خود نیاورده بود ولی کلید در پشتی همراهش بود نمیخواست در بزند میخواست همسرش را غافلگیر کند فقط نمیخواست بترساندش.خب این شیرینی و دسته گل که تو دستم باشه یکدفعه یکه نمیخوره ؟/؟ آخ خ خ خ که چه شب خوبی را با او خواهم داشت خدا کنه خونه باشه.نه اون خونه رو تنها نمیذاره. خدا کنه مزاحم نداشته باشیم اصلا حوصله خواهرم مینا رو ندارم.با شوق و ذوق و از در پشتی وارد خانه شد.از پله ها بالا رفت و به طبقه دوم که حالت دوبلکس را داشت رسید.صدای اهنگ و ترانه و موزیک همه جا را گرفته بود؟؟؟/؟؟؟ نکند پری خبر دار شده که او امشب به خانه میاید و برایش جشن گرفته؟/؟ در یکی از اتاقها که پنجره ای مشرف به هال و پذیرایی طبقه پایین داشت مستقر شد و از گوشه پنجره پایین را نظاره میکرد.صدای موزیک قطع شده بود.چند لحظه بعد شاهد صحنه هایی بود که از خدا آرزوی مرگ میکرد... ادامه دارد
 

ابزار وبمستر